سوخت از زهر ز پا تا به سرم
آب گردیده خدایا، جگرم
پسرم مهدی موعود کجاست؟
تا ببیند که چه آمد بسرم
دشمنانم همه شادند ولی
گرد غم ریخت به روی پسرم
پسرم گرید و گوید همه دم
پدرم ای پدرم ای پدرم
یاد تنهایی مهدی هر دم
میرود خون ز دو چشمان ترم
طوطی با جنانم امّا
ریخت یا رب بجهان بال و پرم
از پس ماه صفر زهر جفا
کرد با ختم رسل همسفرم
پیکرم شمع صفت آب شده
قاصد مرگ نشسته ببرم
آب آرید برایم یاران
که بدل سخت فتاده شررم
ای خدا، یاد لب خشک حسین
سوزد از زهر جفا بیشترم
آن حسینی که سرش هست هنوز
به سر نیزه، عیان در نظرم
آن حسینی که به قاتل میگفت
آب ده آب که سوزد جگرم
من به ایّام جوانی «میثم»
هشدار که ماتم عظیم است امشب
دلها همه با غصه ندیم است امشب
بر صاحب عصر تسلیت باید گفت
که آن دُر گرانمایه یتیم است امشب
******
عالم مدار ذات شما و شما غریب
شاید که بهتر است بگویم خدا غریب
سخت است دیدنش که به دیوارهای شهر
هر گوشه ای نوشته شده سامرا غریب
******
در ماتم عسکری سما می گرید
ارواح تمام انبیاء می گرید
زهرا به بقیع حسین در کرببلا
در طوس غریب الغربا می گرید
******
گشت بابای تو مسموم از جفا یابن الحسن
سوخت از زهر ستم سرتا بپا یابن الحسن
عسکری شد کشته از زهر جفای معتمد عالمی
ماتمسرا شد زین جفا یابن الحسن
******
ما راه تو را با دل و جان می پوئیم
با تو ز غریب سامرا می گوئیم
بر بزم عزای پدر مظلومت
از مقدم تو نشانه ای می جوئیم
******
از دیده سرشک غم ببارد مهدی
بر قبر پدر جبین گذارد مهدی
هر جا که عزای عسکری منعقد است
بر بزم عزا حضور دارد مهدی
یوسف فاطمه سلاله ی مصطفی
در جوانی شدی کشته ی زهر جفا
شد به فصل شباب قلب زارت کباب
ابا محمد ابا محمد
گریه کن شیعه در عزای ابن الرضا
زهر دشمن نبود جزای ابن الرضا
اجر آن مقتدا عاقبت شد ادا
ابا محمد ابا محمد
او مگر شمع جمع آل یاسین نبود
اجر فرزند پاک فاطمه این نبود
زاده ی مصطفی دیده عمری جفا
ابا محمد ابا محمد
کشته از زهر کین یوسف زهرا شده
حجه ابن الحسن غریب و تنها شده
رهبر انس و جان دیده بست از جهان
ابا محمد ابا محمد
ای مزار خراجت سند غربتت
دل هر دل شکسته زائر تربتت
مانده ویران چرا حرم سامرا
ابا محمد ابا محمد
گل باغ رضا سلاله ی بوتراب
ز چه گلدسته های حرمت شد خراب
حرمت در نظر شد بقیع دگر
ابا محمد ابا محمد
جان فدای تو و حریم بی زائرت
سند غربتت خرابی حائرت
بر تو هر صبح و شام شیعه گرید مدام
ابا محمد ابا محمد
دوستان بر من و سوز جگرم گریه کنید
به شرار دل و اشک بصرم گریه کنید
من جوان بودم و در سن شبابم کشتند
بر دل سوخته و چشم ترم گریه کنید
حسنم، پاره جگر مثل عمویم حسنم
بر من و بر هموی خون جگرم گریه کنید
من و جد و پدرم را به جوانی کشتند
در عزای من و جد و پدرم گریه کنید
من شهیدم ولی از خصم نخوردم سیلی
همه بر مادر نیکو سیرم گریه کنید
سال ها بود که در تحت نظر بودم حبس
همه بر قصه ی تحت نظرم گریه کنید
قبر ویران شده ام گشت بقیع دگری
داغداران به بقیع دگرم گریه کنید
بعد من مهدی من بی کس و تنها ماند
به غریبی یگانه پسرم گریه کنید
گریه ی منتظران مرحم زخم دل اوست
بر ظهور خلف منتظرم گریه کنید
به محبان من اعلام کن اینک میثم
همه بر حجت ثانی عشرم گریه کنید
شد عزای باب مظلومت بیا یابن الحسن
جان به قربان تو ای صاحب عزا یابن الحسن
عسگری مسموم شد از زهر بیداد و ستم
کز غمش سوزد دل اهل ولا یا بن الحسن
در عزای عسگری آید زنای اهل دل
صد فغان همراه با شور ونوا یابن الحسن
آب شد شمع وجودش زاتش زهر ستم
خاک غم بر سر کنم زین ماجرا یابن الحسن
در جوانی رفت از دنیا امام عسگری
شد کویر دل از این غم شعله زا یابن الحسن
این مصیبت را زسوز سینه و با اشک وآه
تسلیت گوئیم امشب بر شما یابن الحسن
گاه از هجران جانسوز تو سوزم همچو شمع
گاه از فقدان آن نور هدی یابن الحسن
دست رد بر سینه ام امشب مزن زیرا که من
با محبان تو هستم آشنا یابن الحسن
مى زند آتش به قلبم سوز داغ عسکرى
گیرد امشب اشک من هر دم سراغ عسکرى
شد به سن کودکى فرزند دلبندش یتیم
گشت دُرّ اشک مهدى چلچراغ عسکرى
در دل صحراى غم ها و به دشت سرخ عشق
لاله سان شد قلب ما خونین ز داغ عسکرى
بس که اندوه فراوان دید از جور خسان
شد لبالب از مى غم ها ایاغ عسکرى
با گلاب اشک و با سوز درون گوید سخن
حافظى آن بلبل خوش خوان باغ عسکرى
محسن حافظى