زمان جاری : دوشنبه 31 اردیبهشت 1403 - 3:38 قبل از ظهر
aboozar
ارسالها : 895
عضویت: 26 /12 /1392
محل زندگی: ایلام
سن: 29
تشکرها : 20
تشکر شده : 5
|
پاسخ : 11 RE زندگانی امام رضا (علیه السلام)
پيشنهاد مأمون
پس از ورود امام به مرو، مأمون پيام فرستاد كه ميخواهم از خلافت كنارهگيري كنم و اين كار را به شما واگذارم، نظر شما چيست؟
امام نپذيرفت، مأمون بار ديگر پيغام داد چون پيشنهاد اول مرا نپذيرفت ناچار بايد ولايتعهدي مرا بپذيرد. امام به شدت از پذيرفتن اين پيشنهاد نيز خودداري كرد. مأمون امام را نزد خود طلبيد و با او خلوت كرد، «فضل بن سهل ذوالرياستين» نيز در آن مجلس بود. مأمون گفت: نظر من اين است كه خلافت و امور مسلمانان را به شما واگذارم. امام قبول نكرد، مأمون پيشنهاد ولايتعهدي را تكرار كرد باز امام از پذيرش آن ابا فرمود.
مأمون گفت: «عمر بن خطاب» براي خلافت بعد از خود شورايي با عضويت شش نفر تعيین كرد و يكي از آنان جد شما علي بن ابيطالب بود، و عمر دستور داد هر يك از آنان مخالفت كند گردنش را بزنند، اينك چارهيي جز قبول آنچه اراده كردهام نداري، چون من راه و چارهي ديگري نمييابم.
مأمون با بيان اين مطلب تلويحاًَ امام را تهديد به مرگ كرد، و امام ناچار با اكراه و اجبار وليعهدي را پذيرفت و فرمود:
«ولايتعهدي را ميپذيرم بشرط آنكه آمر و ناهي و مفتي و قاضي نباشم و كسي را عزل و نصب نكنم و چيزي را تبديل و تغيير ندهم.»
و مأمون همهي اين شرايط را پذيرفت ، و بدين ترتيب ولايتعهدي خود را بر امام تحميل كرد تا با اين توطئه هم امام را زير نظر داشته باشد كه نتواند مردم را به سوي خويش بخواند، و هم علويان و شيعيان را آرام سازد، و پايههاي حكومت خود را تحكيم بخشد.
امضای کاربر : مادر دو بخش دارد و ما هر چه می کشیم از بخش دوم آن است....
|
|
چهارشنبه 12 شهریور 1393 - 20:36 |
|
aboozar
ارسالها : 895
عضویت: 26 /12 /1392
محل زندگی: ایلام
سن: 29
تشکرها : 20
تشکر شده : 5
|
پاسخ : 12 RE زندگانی امام رضا (علیه السلام)
بحث و مناظره
مأمون در سياست مزورانهي خود عليه امام، توطئههاي ديگري نيز انديشيده بود؛ او كه از عظمت مقام معنوي در جامعه رنج ميبرد ميكوشيد با روبرو كردن دانشمندان با آن حضرت، و به بهانهي بحث و مناظرهي علمي و استفاده از دانش امام، شكستي بر آن گرامي وارد سازد تا شايد بدين وسيله از محبوبيت او در جامعه بكاهد، و در نظر مردم امام را بيمايه و بيمقدار سازد، اما اين خدعه و مكر مأمون نتيجهيي جز افزايش شرمساري مأمون نداشت، و آفتاب دانش الهي امام در مجالس علمي چنان ميدرخشيد كه خفاش مزوري چون مأمون را هر بار در آتش حسد كورتر ميساخت.
«شيخ صدوق» فقيه و محدث بزرگوار شيعه كه پيش از هزار سال پيش ميزيسته است، مينويسد: «مأمون از متكلمان گروههاي مختلف و گمراه افرادي را دعوت ميكرد، و حريص بر آن بود كه آنان بر امام غلبه كنند، و اين بجهت رشگ و حسدي بود كه نسبت به امام در دل داشت؛ اما آن حضرت با كسي به بحث ننشست جز آنكه در پايان به فضيلت امام اعتراف كرد و به استدلال امام سر فرود آورد... »
«نوفلي» ميگويد: مأمون عباسي به «فضل بن سهل» فرمان داد سران مذاهب گوناگون همچون «جاثليق» و «راس الجالوت» و بزرگان «ثابئين» و «هربذاكبر» و پيروان زرتشت، و «نسطاس رومي» و متكلمان را جمع كند؛ «فضل» ايشان را گرد آورد...
مأمون به وسيلهي «ياسر» متصدي امور امام رضا عليهالسلام از امام تقاضا كرد در صورت تمايل با سران مذاهب سخن بگويد، و امام پاسخ داد: فردا خواهم آمد، چون ياسر بازگشت امام به من فرمود: «اي نوفلي! تو عراقي هستي و عراقي هوشيار است؛ از اينكه مأمون مشركان و صاحبان عقائد را گرد آورده است چه ميفهمي؟»
گفتم: فدایت شوم، می خواهد شما را بیازماید و دانشتان را بشناسد... .
فرمود: «آیا می ترسی آنان دلیل مرا باطل سازند؟»
گفتم: نه بخدا سوگند، هرگز چنین بیمی ندارم، و امید می دارم خدا ترا بر آنان پیروز گرداند.
فرمود: « ای نوفلی! دوست داری بدانی مأمون چه وقت پشیمان می شود؟»
گفتم: آري.
فرمود: «آنگاه كه من بر اهل تورات با توراتشان، و بر اهل انجيل با انجيلشان، و بر اهل زبور با زبورشان، و بر صابئين با زبان عبري خودشان، بر هر بزان با زبان پارسيشان، وبر روميان با زبان خودشان، و بر اصحاب مقالات با لغتشان استدلال كنم، و آنگاه كه هر دستهيي را محكوم كردم و دليلشان را باطل ساختم، و دست از عقيده و گفتار خود كشيدند و به گفتار من گراييدند، مأمون در مييابد مسندي كه بر آن تكيه كرده است حق او نيست و در اين هنگام مأمون پشيمان ميگردد و بعد امام فرمود: «ولا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم...»
امضای کاربر : مادر دو بخش دارد و ما هر چه می کشیم از بخش دوم آن است....
|
|
چهارشنبه 12 شهریور 1393 - 20:37 |
|
aboozar
ارسالها : 895
عضویت: 26 /12 /1392
محل زندگی: ایلام
سن: 29
تشکرها : 20
تشکر شده : 5
|
پاسخ : 13 RE زندگانی امام رضا (علیه السلام)
شهادت امام
سرانجام مأمون تصميم به قتل امام گرفت، زيرا در يافته بود كه به هيچ روي نميتواند امام را آلت دست خويش قرار دهد، و عظمت امام و توجه جامعه نسبت به آن گرامي نيز روزافزران بود، و با تمام كوششهاي مأمون كه مايل بود بر شخصيت اجتماعي امام لطمهيي وارد سازد،شخصيت و احترام امام روز به روز اوج ميگرفت، و مأمون ميدانست هر چه وقت بگذرد حقانيت امام و تزوير مأمون بر ملاتر ميشود؛ و از سوي ديگر عباسيان و طرفداران آنان از عمل مأمون در واگذاري وليعهدي خود به امام،ناراضي بودند و حتي به عنوان مخالفت در بغداد با «ابراهيم بن مهدي عباسي» بيعت كردند، و بدين ترتيب حكومت مأمون از جهات مختلف در خطر قرار گرفته بود، لذا پنهاني درصدد نابودي امام برآمد و او رامسموم ساخت تا هم از امام خلاصي يابد و هم بني عباس و طرفدارانش را به سوي خود جلب كند، و پس از شهادت آن گرامي به بني عباس نوشت: «شما انتقاد ميكرديد كه چرا مقام ولايتعهدي را به علي بن موسي الرضا واگذاشتم، آگاه باشيد كه او درگذشت، پس به اطاعت من درآييد.»
مأمون ميكوشيد طرفداران و پيروان امام رضا (عليهالسلام) از شهادت امام مطلع نشوند، و با تظاهر و عوامفريبي ميخواست جنايت خود را پنهان سازد و وانمود كند كه امام به مرگ طبيعي درگذشته است، اما حقيقت پنهان نماند و ياران ويژهي امام و وابستگان از ماجرا با خبر شدند.
«اباصلت هروي» كه از ياران نزديك امام رضا (عليهالسلام) است، گفتاري دارد كه چگونگي امور فيما بين مأمون و امام، و سرانجام قتل آن گرامي را براي ما بازگو ميكند: «احمد بن علي انصاري» ميگويد از «اباصلت» پرسيدم: چگونه مأمون با آنكه به احترام و دوستداري امام تظاهر ميكرد و او را وليعهد خود ساخت، ممكن است به قتل او اقدام كرده باشد؟
«اباصلت» گفت: مأمون چون عظمت وبزرگواري امام را ديده بود اظهار احترام و دوستي ميكرد، و او را وليعهد خود نمود تا به مردم وانمود كند كه امام دنيا دوست است، و در چشم مردم سقوط كند، اما چون ديد بر زهد و تقواي امام لطمهيي وارد نيامد و مردم از امام چيزي بر خلاف قدس و تقوي نديدند، و بهمين جهت مقام و فضيلت امام نزد مردم روزافزون شد، مأمون از متلكمان شهرهاي مختلف افرادي را گردآورد به اميد آنكه يكي از آنان در بحث علمي بر امام غلبه كند و مقام علمي آن نزد دانشمندان شكست بخورد، و آنگاه بوسيلهي آنان نقص امام نزد عامهي مردم مشهور شود؛ اما هيچكس از يهوديان و مسيحيان و آتش پرستان و صابئين و برهمنان و ملحدان و دهري مذهبان و نيز هيچ جدل كنندهيي از فرقههاي مسلمانان با امام سخن نگفت مگر آنكه امام بر او پيروز شد و او را به استدلال خويش معترف ساخت، و چون چنين شد مردم ميگفتند: « به خدا سوگند امام براي خلافت اولي و شايستهتر از مأمون است» و مأموران مأمون این خبر ها را برای او بازگو می کردند و او سخت خشمگين ميشد و آتش حسدش زبانه ميكشيد. و نيز امام (عليهالسلام) از گفتن حق در برابر مأمون بود پروا نداشت و در بسیاری مواقع چیزهایی که ناخوشایند مأمون بود ميفرمود، و اين نيز موجب شدت خشم مأمون و كينهي او نسبت به امام ميشد، و سرانجام چون از حيلههاي گوناگون خود عليه امام نتيجه نگرفت پنهاني امام را مسموم ساخت.»
و نيز «اباصلت» كه خود همراه امام بوده، و در دفن امام نيز شركت داشته است ميگويد در راه بازگشت از مرو به بغداد در طوس مأمون امام را با انگور مسموم و به قتل رساند.
پيكر پاك امام، در همان بقعهيي كه هارون قبلا مدفون شده بود، در جلوي قبر هارون به خاك سپرده شد. واقعهي شهادت امام رضا (عليهالسلام) در روز آخر ماه صفر سال 203 هجري بود و در اين هنگام امام پنجاه و پنج سال داشت... .
درود خدا و پيامبران و پاكان و نيكان بر روح مقدس آن بزرگوار.
باري،سكوت و تحريف تواريخ موجب آن شده كه ابعاد جنايات برخي ستمگران و از آن جلمه مأمون عباسي براي آيندگان بدرستي آشكار نباشد، مأمون با رذيلت و حيلهگري نه تنها امام (عليهالسلام) را سرانجام مسموم و مقتول ساخت، بلكه بسياري از وابستگان امام وعلویان بزرگوار و شيعيان وفادار به امام را نيز يا نابود كرد يا آوارهي شهرها و دشتها و كوهها نمود، و چنان عرصه را بر آنان تنگ ساخت كه آن گراميان پنهان و گمنام هر يك بگوشهيي فراري شدند، و سرانجام برخي شربت شهادت نوشيدند و برخي نيز گمنام زيستند و مردند، و از تاريخ زندگي بسياري از آنان هيچ خبري در دست نيست وبرخي خبرهاي پراكنده نيز توسط شيعيان ضبط و محفوظ مانده است
امضای کاربر : مادر دو بخش دارد و ما هر چه می کشیم از بخش دوم آن است....
|
|
چهارشنبه 12 شهریور 1393 - 20:38 |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.