زمان جاری : چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 - 10:44 بعد از ظهر
تعداد بازدید 3877
|
نویسنده |
پیام |
aboozar
ارسالها : 895
عضویت: 26 /12 /1392
محل زندگی: ایلام
سن: 29
تشکرها : 20
تشکر شده : 5
|
زندگانی امام رضا (علیه السلام)
روز يازدهم ماه ذيقعده سال 148 هجري در مدينه در خانهي امام موسي بن جعفر (عليهماالسلام) فرزندي چشم به جهان گشود كه بعد از پدر تاريخساز صحنهي ايمان و علم و امامت شد. او را «علي» ناميدند و در زندگي به «رضا» معروف گشت.
مادر گرامي «نجمه» نام دارد، و در خردمندي و ايمان و تقوي از برجستهترين بانوان بود؛ اصولاً امامان پاك ما همگي از نسل برترين پدران بودند و در دامان پاك و پر فضيلت گراميترين مادران پرورش يافتند.
امضای کاربر : مادر دو بخش دارد و ما هر چه می کشیم از بخش دوم آن است....
|
|
چهارشنبه 12 شهریور 1393 - 20:27 |
|
تشکر شده: |
|
|
aboozar
ارسالها : 895
عضویت: 26 /12 /1392
محل زندگی: ایلام
سن: 29
تشکرها : 20
تشکر شده : 5
|
پاسخ : 1 RE زندگانی امام رضا (علیه السلام)
اخلاق و رفتار امام رضا (عليهالسلام)
امامان پاك ما در ميان مردم و با مردم ميزيستند، و عملاً به مردم درس زندگي و پاكي و فضيلت ميآموختند، آنان الگو و سرمشق ديگران بودند، و با آنكه مقام رفيع امامت آنان را از مردم ممتاز ميساخت، و برگزيدهي خدا و حجت او در زمين بودند در عين حال در جامعه حریمي نميگرفتند،و خود را از مردم جدا نميكردند، و به روش جباران انحصار و اختصاصي براي خود قائل نميشدند، و هرگز مردم را به بردگي و پستي نميكشاندند و تحقير نميكردند.
«ابراهيم بن عباس» ميگويد: «هيچگاه نديدم كه امام رضا (عليهالسلام) در سخن بر كسي جفا ورزد، و نيز نديدم كه سخن كسي را پيش ازتمام شدن قطع كند؛ هرگز نيازمندي را كه ميتوانست نيازش را برآورده سازد رد نميكرد، درحضور ديگري پايش را دراز نميفرمود، هرگز نديدم به كسي از خدمتكاران و غلامانشان بدگوئي كند، خندهي او قهقهه نبود بلكه تبسم بود،چون سفرهي غذا به ميان ميآمد همهي افراد خانه حتي دربان و مهتر را نيز بر سفرهي خويش مينشاند و آنان همراه با امام غذا ميخوردند. شبها كم ميخوابيد و بيشتر بيدار بود، و بسياري از شبها تا صبح بيدار ميماند و به عبادت ميگذراند، بسيار روزه ميداشت و روزهي سه روز در هر ماه را ترك نميكرد، كار خير و انفاق پنهان بسيار داشت، و بيشتر در شبهاي تاريك مخفيانه به فقرا كمك ميكرد.
امضای کاربر : مادر دو بخش دارد و ما هر چه می کشیم از بخش دوم آن است....
|
|
چهارشنبه 12 شهریور 1393 - 20:29 |
|
aboozar
ارسالها : 895
عضویت: 26 /12 /1392
محل زندگی: ایلام
سن: 29
تشکرها : 20
تشکر شده : 5
|
پاسخ : 2 RE زندگانی امام رضا (علیه السلام)
«محمد بن ابي عباد» ميگويد: فرش آن حضرت در تابستان حصير و در زمستان پلاسي بود. لباس او ـ در خانه ـ درشت و خشن بود، اما هنگاميكه در مجالس عمومي شركت ميكرد (لباسهاي خوب و متعارف ميپوشيد) و خود را ميآراست.
شبي امام ميهمان داشت، در ميان صحبت چراغ نقصي پيدا كرد، ميهمان امام دست پيش آورد تا چراغ را درست كند،امام نگذاشت و خود اين كار را انجام داد و فرمود: ما گروهي هستيم كه ميهمانان خود را بكار نميگيريم.
يكبار شخصي كه امام را نميشناخت در حمام از امام خواست تا او را كيسه بكشد، امام (عليهالسلام) پذيرفت و مشغول شد، ديگران امام را بدان شخص معرفي كردند، و او با شرمندگي به عذرخواهي پرداخت ولي امام بيتوجه به عذرخواهي او همچنان او را كيسه ميكشيد و او را دلداري ميداد كه طوري نشده است.
امضای کاربر : مادر دو بخش دارد و ما هر چه می کشیم از بخش دوم آن است....
|
|
چهارشنبه 12 شهریور 1393 - 20:30 |
|
aboozar
ارسالها : 895
عضویت: 26 /12 /1392
محل زندگی: ایلام
سن: 29
تشکرها : 20
تشکر شده : 5
|
پاسخ : 3 RE زندگانی امام رضا (علیه السلام)
شخصي به امام عرض كرد: به خدا سوگند هيچكس در روي زمين از جهت برتري و شرافت پدران به شما نميرسد.
امام فرمود: تقوي به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار آنان را بزرگوار ساخت.
مردي از اهالي بلخ ميگويد: در سفر خراسان با امام رضا (عليهالسلام) همراه بودم، روزي سفره گسترده بودند و امام همهي خدمتگزاران و غلامان حتي سياهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند.
من به امام عرض كردم: فدايتان شوم. بهتر است اينان بر سفرهيي جداگانه بنشينند. فرمود: ساكت باش، پروردگار همه يكي است، پدر و مادر همه يكي است، و پاداش هم باعمال است. ّ
امضای کاربر : مادر دو بخش دارد و ما هر چه می کشیم از بخش دوم آن است....
|
|
چهارشنبه 12 شهریور 1393 - 20:31 |
|
aboozar
ارسالها : 895
عضویت: 26 /12 /1392
محل زندگی: ایلام
سن: 29
تشکرها : 20
تشکر شده : 5
|
پاسخ : 4 RE زندگانی امام رضا (علیه السلام)
موضع گيري امام در برابر دستگاه خلافت
امام علي بن موسي الرضا (عليهماالسلام)، در طول مدت امامت خويش با خلافت هارون الرشيد و دو فرزندش «امين» و «مأمون» معاصر بوده است؛ ده سال با سالهاي آخر زمامداري هارون، و پنج سال با حكومت امين و پنج سال با حكومت مأمون.
امضای کاربر : مادر دو بخش دارد و ما هر چه می کشیم از بخش دوم آن است....
|
|
چهارشنبه 12 شهریور 1393 - 20:31 |
|
aboozar
ارسالها : 895
عضویت: 26 /12 /1392
محل زندگی: ایلام
سن: 29
تشکرها : 20
تشکر شده : 5
|
پاسخ : 5 RE زندگانی امام رضا (علیه السلام)
امام در زمان هارون
امام رضا (عليهالسلام) پس از شهادت امام كاظم (علیه السلام)، امامت و دعوت خود را آشكار ساخت و بيپروا به رهبري امت پرداخت. جو سياسي جامعه در زمان هارون چنان خفقان آور بود كه حتي برخي از صميمي ترين ياران امام از اين صراحت و بيپروايي او بر جانش بيمناك بودند.
«صفوان بن يحيي» ميگويد:امام رضا (عليهالسلام) پس از رحلت پدرش سخناني فرمود كه ما بر جانش ترسيديم و به او عرض كرديم: مطلبي بزرگ را آشكار كردهيي، ما بر تو از اين طاغوت (هارون) بيمناكيم.
فرمود: «هرچه ميخواهد تلاش كند، راهي بر من ندارد.»
«محمد بن سنان» ميگويد: در روزگاران هارون به امام رضا (عليهالسلام) عرض كردم: شما خود را به اين امر ـ امامت ـ مشهور ساختهايد و جاي پدر نشستهايد، در حاليكه از شمشير هارون خون ميچكد!
فرمود: آنچه مرا بر اين كار بيپروا ساخته سخن پيامبر است كه فرمود: « اگر ابوجهل يك مو از سر من كم كرد گواه باشيد كه من پيامبر نيستم.» و من ميگويم« اگر هارون يك مو از سر من كم كرد گواه باشيد كه من امام نيستم.»
و همچنان شد كه امام ميفرمود زيرا هارون هرگز فرصت نيافت خطري متوجه امام سازد، و بالاخره به جهت اغتشاشاتي كه در شرق ايران رخ داده بود، هارون مجبور شد خود با سپاهيانش به سوي خراسان برود و در راه بيمار شد، و در 193 هجري در طوس مرگش فرا رسيد، و اسلام و مسلمين از وجود پليدش ايمن شدند.
امضای کاربر : مادر دو بخش دارد و ما هر چه می کشیم از بخش دوم آن است....
|
|
چهارشنبه 12 شهریور 1393 - 20:32 |
|
aboozar
ارسالها : 895
عضویت: 26 /12 /1392
محل زندگی: ایلام
سن: 29
تشکرها : 20
تشکر شده : 5
|
پاسخ : 6 RE زندگانی امام رضا (علیه السلام)
امام در زمان امين
پس از هارون بر سر خلافت بين امين و مأمون اختلافي سخت روي داد، هارون امين را براي خلافت بعد از خود تعيين كرده بود،و از او تعهد گرفته بود كه پس از او مأمون خليفه شود و نيز حكومت ايالت خراسان در زمان خلافت امين در دست مأمون باشد؛ ولي امين پس از هارون در سال 194 هجري مأمون را از ولايتعهدي خود عزل و فرزند خود موسي را نامزد اين مقام كرد. بالاخره پس از درگيريهاي خونيني كه ميان امين و مأمون رخ داد، امين در 198 هجري كشته شد و مأمون به خلافت رسيد. امام رضا (عليهالسلام) در طول اين مدت از درگيريهاي دربار خلافت و اشتغال آنان به يكديگر استفاده كرد، و با آسودگي به ارشاد و تعليم و تربيت پيروان پرداخت.
امضای کاربر : مادر دو بخش دارد و ما هر چه می کشیم از بخش دوم آن است....
|
|
چهارشنبه 12 شهریور 1393 - 20:33 |
|
aboozar
ارسالها : 895
عضویت: 26 /12 /1392
محل زندگی: ایلام
سن: 29
تشکرها : 20
تشکر شده : 5
|
پاسخ : 7 RE زندگانی امام رضا (علیه السلام)
امام در زمان مأمون
مأمون در ميان خلفاي بني عباس از همه داناتر و نيز مكارتر بود، درس خوانده بود و از فقه و علوم ديگر آگاهي داشت چنانكه با برخي از دانشمندان به بحث و مناظره مينشست،البته آگاهي او از علوم روز نيز وسيلهيي بود براي پيشبرد سياستهاي ضد انساني او، و گر نه هرگز به دين و اسلام پاي بند نبود؛ و در عياشي و فسق و فجور و اعمال شنيع ديگر از ساير خلیفگان هيچ كم نداشت، نهايت آنكه از ديگر خلفا محتاط تر رفتار ميكرد و با سالوس و ريا بيشتر عوامفريبي مينمود، وبراي استحكام پايههاي حكومت خود گاه با فقها نيز همنشين ميشد و از مسائل و مباحث ديني نيز سخن ميگفت.
امضای کاربر : مادر دو بخش دارد و ما هر چه می کشیم از بخش دوم آن است....
|
|
چهارشنبه 12 شهریور 1393 - 20:33 |
|
aboozar
ارسالها : 895
عضویت: 26 /12 /1392
محل زندگی: ایلام
سن: 29
تشکرها : 20
تشکر شده : 5
|
پاسخ : 8 RE زندگانی امام رضا (علیه السلام)
ولايتعهدي امام رضا (عليهالسلام)
مأمون پس از آنكه برادرش امين را نابود كرد و بر مسند حكومت تكيه زد، در شرايط حساسي قرار گرفت، زيرا موقعيت او بويژه در بغداد كه مركز حكومت عباسي بود و در ميان طرفداران عباسيان كه خواستار «امين» بودند و حكومت مأمون را در «مرو» با مصالح خود منطبق نميديدند،سخت متزلزل بود.و از سوي ديگر شورش علويان تهديدي جدي براي حكومت مأمون محسوب ميشد، چرا كه در 199 هجري «محمد بن ابراهيم طباطبا» از علويان محبوب و بزرگوار بدستياري «ابوالسرايا» قيام كرد، و گروهي ديگر از علويان هم در عراق و حجاز قيامهايي داشتند و از ضعف بني عباس كه در درگيري مأمون و امين نظام امورشان از هم پاشيده بود استفاده كردند، و بر برخي از شهرها مسلط شدند، و تقريباً از كوفه تا يمن در آشوب و اغتشاش بود و مأمون با كوشش بسيار توانست بر اين آشوبها چيره شود.. . و نيز ممكن بود ايرانيان هم به ياري علويان برخيزند چون ايرانيان به حق شرعي خاندان اميرمؤمنان علي (عليهالسلام) معتقد بودند، و در ابتداي كار بني عباس هم داعيان عباسي براي سرنگوني بني اميه از همين علاقهي ايرانيان به خاندان پيامبر و دودمان اميرمؤمنان استفاده كرده بودند.
مأمون كه مردي زيرك و مكار بود، به فكر آن افتاد كه با طرح واگذاري خلافت يا ولايتعهدي به شخصيتي مانند امام رضا (عليهالسلام) پايههاي لرزان حكومت خود را تثبيت كند، زيرا اميدوار بود كه با مبادرت به اين كار بتواند جلوي شورش علويان را بگيرد، و موجبات رضايت خاطر آنان را فراهم سازد، و ايرانيان را نيز آمادهي پذيرش خلافت خود نمايد.
پيداست كه تفويض خلافت يا ولايتعهدي به امام فقط يك تاكتيك حساب شدهي سياسي بود، وگرنه كسي كه براي حكومت، برادر خود را به قتل رسانده بود، و نيز در زندگي خصوصي خود از هيچ فسق و فجوري ابا نداشت ناگهان چنان ديانت پناه نميشد كه از خلافت و سلطنت بگذرد، و بهترين شاهد مكر و تزوير مأمون نپذيرفتن امام از او است. چرا كه اگر مأمون در گفتار و كردار خود صادق ميبود هرگز امام از بدست گرفتن زمام خلافت كه جز امام هيچكس صلاحيت آنان را ندارد طفره نميرفت.
شواهد ديگر نيز كه در تاريخ موجود است بروشني از سوء نيت مأمون پرده برميدارد، و ما به عنوان نمونه به چند مورد اشاره ميكنيم: مأمون جاسوساني بر امام گماشته بود تا همهي امور را زير نظر بگيرند و به او گزارش كنند، اين خود دليل دشمني مأمون با امام و عدم ايمان و حسن نيت او نسبت به آن بزرگوار است، در روايات اسلامي ميخوانيم: «هشام بن ابراهيم راشدي، از نزديكترين افراد نزد امام رضا(عليهالسلام) بود و امور امام بدست او جريان داشت، ولي هنگاميكه امام را به مرو آوردند، هشام با «فضل بن سهل ذوالرياستين» ـ وزير مأمون ـ و با مأمون اتصال و ارتباط پيدا كرد، و چنان بود كه هيچ چيز را از آنان پنهان نميداشت؛ مأمون او را حاجب (يعني مسئول روابط عمومي) امام قرار داد، و هشام فقط افرادي را كه خود مايل بود نزد امام راه ميداد و بر امام سخت ميگرفت و او را در مضيقه قرار ميداد. و دوستان و پيروان امام نمی توانستند ان گرامی را ملاقات نمایند و هر چه امام در منزلش ميگفت هشام به مأمون و فضل بن سهل گزارش ميكرد... »
«اباصلت» در مورد دشمني مأمون با امام ميگويد: امام (عليهالسلام) با دانشمندان مناظره و بر آنان غلبه ميكرد، و مردم ميگفتند: به خدا قسم او از مأمون به خلافت سزاوارتر است، و جاسوسان اين مطلب را به مأمون گزارش ميكردند... »
و نيز ميبينيم «جعفر بن محمد بن اشعث» در ايامي كه امام در خراسان و نزد مأمون بوده است، به امام پيام ميدهد كه نامههاي او را پس از خواندن بسوزاند تا مبادا بدست ديگري بيفند،و امام براي اطمينان خاطر او ميفرمايد: نامههايش را پس از خواندن ميسوزانم... .
و نيز ميبينيم امام (عليهالسلام) در همان ايام كه نزد مأمون و ظاهراً وليعهد است در پاسخ «احمد بن محمد بزنطي» مينويسد: ... و اما اينكه اجازهي ملاقات خواستهيي، آمدن نزد من دشوار است، و اينها اكنون بر من سخت گرفتهاند، و فعلاً برايت ممكن نيست، انشاء الله بزودي ملاقات ميسر خواهد شد... .
آشكارتر از همه آنكه مأمون خود گاهي نزد برخي نزديكان و وابستگانش به هدفهاي واقعي خود در مورد امام (عليهالسلام) اعتراف و صريحاًاز نيات پليد خود پرده برداشته است: مأمون در پاسخ «حميد بن مهران» يكي از دربايانش ـ و گروهي از عباسيان كه او را به جهت سپردن ولايتعهدي به امام رضا سرزنش ميكردند ميگويد:
«... اين مرد از ما پنهان و دور بود، و براي خود دعوت ميكرد، ما خواستيم او را وليعهد خويش قرار دهيم تا دعوتش براي ما باشد، و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نمايد، و شيفتگان او دريابند كه آنچه او ادعا ميكرد در او نيست، و اين امر ـ خلافت ـ مخصوص ماست نه او.
و ما بيمناك بوديم اگر او را به حال خود باقي گذاريم، آشوبي براي ما بر پا سازد كه نتوانيم جلوي آنرا بگيريم، و وضعي پيش آورد كه طاقت مقابلهي آنرا نداشته باشيم...»؛
بنابراين مأمون در تفويض خلافت يا ولايتعهدي به امام، حسن نيت نداشت، و در اين بازي سياسي بدنبال هدفهاي ديگري بود؛ او ميخواست از يكسو امام را به رنگ خود درآورد و قدس و تقواي امام را ناچيز و آلوده سازد، و از سوي ديگر امام هر يك از دو پيشنهاد خلافت و ولايتعهدي را بصورتيكه مأمون خواسته بود ميپذيرفت به سود مأمون تمام ميشد؛ زيرا اگر امام خلافت را ميپذيرفت مأمون شرط ميكرد خودش وليعهد باشد و بدينوسيله مشروعيت حكومت خود را تأمين و سپس پنهاني و با دسيسه امام را از ميان برميداشت و اگر امام ولايتعهدي را ميپذيرفت باز حكومت مأمون پابرجا و امضا شده بود... .
امام در واقع راه سومي انتخاب كرد، و با آنكه به اجبار ولايتعهدي را پذيرفت، با روش خاص خود بگونهاي عمل نمود كه مأمون به هدفهاي خويش از نزديك شدن به امام و كسب مشروعيت نرسد، و طاغوتي بودن حكومتش بر جامعه برملا باشد... .
امضای کاربر : مادر دو بخش دارد و ما هر چه می کشیم از بخش دوم آن است....
|
|
چهارشنبه 12 شهریور 1393 - 20:34 |
|
aboozar
ارسالها : 895
عضویت: 26 /12 /1392
محل زندگی: ایلام
سن: 29
تشکرها : 20
تشکر شده : 5
|
پاسخ : 9 RE زندگانی امام رضا (علیه السلام)
از مدينه تا مرو
همچنانكه گفتيم مأمون براي بهرهبرداريهاي سياسي و راضي ساختن علويان كه هماره در ميانشان مرداني دلير و دانشمند و پارسا بسيار بود، و جامعه و بويژه ايرانيان دل بسوي آنان داشتند، تصميم گرفت امام رضا (عليهالسلام) را به مرو بياورد، و چنان وانمود كند كه دوستدار علويان و امام (عليهالسلام) است؛ مأمون در تظاهر خود چنان ماهرانه عمل ميكرد كه گاهي برخي از شيعيان پاك نهاد نيز فريب ميخوردند بهمين جهت امام رضا (عليهالسلام) به برخي از ياران خود كه ممكن بود تحت تأثير تظاهر و رياكاري مأمون واقع شوند فرمود:«به گفتار او مغرور نشويد و فريب نخوريد، سوگند به خدا كسي جز مأمون قاتل من نخواهد بود، اما من ناگزيرم شكيبائي ورزم تا وقت در رسد.»
باري! مأمون در رابطه با وليعهد ساختن امام در سال 200 هجري دستور داد امام رضا (عليهالسلام) را از مدينه به مرو بياورند.
«رجاءبن ابي الضحاك» فرستادهي مخصوص مأمون ميگويد: مأمون مرا مأمور كرد به مدينه بروم و علي بن موسي الرضا (عليهالسلام) را حركت دهم و دستور داد روز و شب مراقب او باشم و محافظت او را به ديگري وانگذارم.
من بر حسب فرمان مأمون از مدينه تا مرو يكسره همراه آن حضرت بودم، سوگند به خداي هيچكس را از آن حضرت در پيشگاه خدا پرهيزگارتر و بيمناكتر، و بيش از او در ياد خدا نديدهام.. .
امضای کاربر : مادر دو بخش دارد و ما هر چه می کشیم از بخش دوم آن است....
|
|
چهارشنبه 12 شهریور 1393 - 20:35 |
|
aboozar
ارسالها : 895
عضویت: 26 /12 /1392
محل زندگی: ایلام
سن: 29
تشکرها : 20
تشکر شده : 5
|
پاسخ : 10 RE زندگانی امام رضا (علیه السلام)
امام در نيشابور
بانوئي كه امام (عليهالسلام) در نيشابور به خانهي پدربزرگش وارد شده بود ميگويد: امام رضا (عليهالسلام) به نيشابور آمد و در محلهي عربي در ناحيهاي كه به «لاشاباد» معروف است در منزل پدربزرگم «پسنده» وارد شد، و پدربزرگ من بدان جهت «پسنده» ناميده شد كه امام (عليهالسلام) او را پسنديد و به خانهي او آمد.
امام در گوشهيي از خانهي ما بدست مبارك خود بادامي كاشت، و از بركت امام در ظرف يكسال درختي شد و بار آورد، مردم به بادام اين درخت شفا ميجستند و هر بيماري از باداماين درخت به قصد شفاء ميخورد بهبود مييافت... .
«اباصلت هروي» از ياران نزديك امام ميگويد: من همراه امام علي بن موسي الرضا (عليه السلام) بودم، هنگامي كه ميخواست از نيشابور برود بر استري خاكستري رنگ سوار بود و «محمد بن رافع» و «احمد بن الحرث» و «يحيي بن يحيي» و «اسحق بن راهويه» و گرهي از علماء گرد امام اجتماع كرده بودند،آنان عنان استر امام را گرفتند و گفتند: تو را به حرمت پدران پاكت سوگند ميدهيم كه براي ما حديثي كه خود از پدرت شنيده باشي بگو.
امام سر از محمل بيرون آورد و فرمود: « حدثنا ابي، العبد الصالح موسي بن جعفر قال حدثني ابي الصادق جعفر بن محمد، قال حدثني ابي ابوجعفر علي باقر علوم الانبياء، قال حدثني ابي علي بن الحسين سيد العابدين، قال حدثني ابي سيد شباب اهل الجنة الحسين، قال حدثني ابي علي بن ابي طالب عليهمالسلام، قال سمعت النبي (صلي الله عليه و آله) يقول سمعت جبرئيل يقول قال الله جل جلاله؛ اني انا الله لا اله الا انا فاعبدوني، من جاء منكم بشهادة ان لا اله الا الله بالاخلاص دخل في حصني و من دخل في حصني امن من عذابي.»
(پدرم، بندهي شايستهي خدا موسي بن جعفر برايم گفت: كه پدرش جعفر بن محمد صادق از پدرش محمد بن علي باقر از پدرش علي بن الحسين سيد العابدين از پدرش سرور جوانان بهشت حسين، از پدرش علي بن ابيطالب (عليهمالسلام) نقل كرد كه فرمود: از پيامبر (صلي الله عليه و آله) شنيدم كه ميفرمود: فرشتهي خدا جبرئيل گفت خداي متعال فرموده است: منم خداي يكتا كه خدايي جز من نيست، مرا بپرستيد،كسي كه با اخلاص گواهي دهد كه خدايي جز «الله» نيست در قلعهي من درآمده و كسي كه به قلعهي من درآيد از عذاب من ايمن خواهد بود.)
در روايتي ديگر « اسحق بن راهويه» كه خود در اين جمع بوده است ميگويد: امام پس از آنكه فرمود خدا فرموده است:«لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي».
اندكي بر مركب خود راه پيمود و آنگاه به ما فرمود: «بشروطها و انا من شروطها» يعني ايمان به يگانگي خدا كه موجب ايمني از عذاب الهي ميشود شرايطي دارد و پذيرش ولايت و امامت ائمه (عليهمالسلام) از جملهي شرايط آنست.
در تواريخ ديگري نقل شده، هنگامي كه امام اين حديث را ميفرمود، مردمان نيشابور، ـ كه در آن هنگام از شهرهاي بزرگ خراسان و بسيار پرجمعيت و آباد بود و بعدها در حملهي مغول ويران شد ـ چنان انبوه شده بودند كه مدتي طولاني از صداي فرياد و گريهي مردم از شوق ديدار امام، گفتن حديث ممكن نميشد تا روز به نيمه رسيد،و پيشوايان و قضات فرياد ميزدند: اي مردم گوش كنيد و پيامبر را در مورد عترتش ميازاريد و خاموش باشيد... .
سرانجام امام در میان شور و شوق مردم حديث را فرمود و بيست و چهار هزار قلمدان آماده نوشتن كلمات امام شد.
«هروي» ميگويد: امام از نيشابور بيرون آمد و در ده سرخ به امام عرض كردند ظهر شده است آيا نماز نميگذاريد؟
امام پياده شد و آب خواست، و ما آب نداشتيم، امام بدست مبارك خويش خاك را كاويد و چشمهاي جاري شد چنانكه آن گرامي و همهي همراهان وضو ساختند و اثر اين آب تا كنون باقي است.
آنگاه در طوس به خانهي «حميد بن قحطبه طائي» وارد شد، و به بقعهاي كه «هارون الرشيد» در آن مدفون بود درآمد، و در يكسوي گور هارون با دست خطي كشيد و فرمود: «هذه تربتي و فيها ادفن و سيجعل الله هذا المكان مختلف شيعتي و اهل محبتي ...؛
اين خاك من است و در آن مدفون خواهم شد، و به زودي خداي متعال اين مكان را زيارتگاه و محل رفت و آمد شيعيان و دوستدارانم قرار خواهد داد... »
سرانجام امام عليهالسلام به مرو رسيد، و مأمون او را در خانهيي مخصوص و جدا از ديگران فرود آورد و بسيار احترام كرد... .
امضای کاربر : مادر دو بخش دارد و ما هر چه می کشیم از بخش دوم آن است....
|
|
چهارشنبه 12 شهریور 1393 - 20:35 |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.