زمان جاری : پنجشنبه 07 تیر 1403 - 12:48 بعد از ظهر
aboozar
![](http://s5.picofile.com/file/8117222068/modir_site.png)
ارسالها : 895
عضویت: 26 /12 /1392
محل زندگی: ایلام
سن: 29
تشکرها : 20
تشکر شده : 5
|
پاسخ : 2 RE روز آخر عمر امام
۱- ایضاً به سند معتبر از محمّد بن حسین روایت کرده است که حضرت امام حسن عسکری علیهالسّلام در روز جمعه هشتم ماه ربیع الاوّل سال دویست و شصتم از هجرت وقت نماز بامداد به سرای باقی رحلت فرمود و در همان شب نامههای بسیار به دست مبارک خود به اهل مدینه نوشته بود، در آن وقت نزد حضرت حاضر نبود مگر جاریۀ آن جناب که او را صیقل میگفتند و غلام آن جناب را که او را عقید مینامیدند و آن کسی که مردم بر او مطّلع نبودند یعنی حضرت صاحبالامر.
عقید گفت: در آن وقت که امام حسن علیهالسّلام آبی طلبید که با مصطکی جوشانیده بودند و خواست که بیاشامد، چون حاضر کردیم فرمود: اوّل آبی بیاورید که نماز کنم. چون آب آوردیم، دستمالی در دامن خود گسترد و وضو ساخت و نماز بامداد را ادا کرد و قدح آب مصطکی که جوشانیده بودند گرفت که بیاشامد، از غایت ضعف و شدّت مرض دست مبارکش میلرزید و قدح بر دندانهای شریفش میخورد، چون آب را بیاشامید و صیقل قدح را گرفت، روح مقدّسش به عالم قدس پرواز نمود. [۳]
۲- اسماعیل میگوید: من در همان بیماری که منجر به شهادت ابی محمدحسن بن علی عسکری علیهماالسلام شد در خدمتشان بودم که حضرت به خادمشان عقید که غلامی سیاه از غلامان شهر نوبه بود و قبلاً هم به امام هادی خدمت کرده و تربیتیافتۀ دست امام حسن عسکری علیهالسلام بود، فرمودند: مقداری آب مصطکی برایم بجوشان. عقید آب را جوشاند، بعد صقیل مادر امام زمان علیهالسلام آب را به خدمت حضرت آورد. وقتیکه کاسه را به دست او داد و خواست آن را بیاشامد، دست مبارکش لرزید و کاسه به دندان حضرت خورد، آب را کنار گذاشت و به عقید فرمود: داخل خانه شو، آنجا پسری را میبینی که در حال سجده است، او را بیاور. عقید گفت که وارد خانه شدم و خانه را گشتم، ناگهان بچهای را دیدم که در سجده است و انگشت شهادت را به سمت آسمان بلند کرده بود. خدمت ایشان سلام کردم، او هم نمازش را مختصر کرده و به اتمام رساند، عرض کردم: مولای من امر میفرمایند که شما بیرون بیایید. در همین حین مادرش صقیل آمد و دست ایشان را گرفته و به محضر پدر بزرگوارشان امام حسن عسکری علیهالسلام برد. ابوسهل میگوید: وقتیکه طفل در پیش روی حضرت ایستاد و سلام کرد، دیدم که رنگش مانند در بود، موهای سیاه و کوتاهی داشت و دندانهای مبارکش از هم جدا بودند. وقتی امام حسن عسکری علیهالسلام ایشان را دید، گریه کرد و فرمودند: «ای آقای اهلبیت من! من بهسوی پروردگار میروم، به من آب بده و سیرابم کن.» بعد پسربچه [حضرت صاحبالزمان علیهالسلام] کاسۀ جوشیده مصطکی را به دست گرفت و لبهای مبارکش را حرکت داد و بعد آن را به ایشان خورانید و پس از آنکه حضرت آب را میل کردند، فرمودند: برای نماز آمادهام کنید. دستمالی در آغوش ایشان پهن کردند و فرزندشان حضرت را وضو داد، صورت و دستهایش را شسته و سروپای حضرت را مسح کرد. امام حسن عسکری علیهالسلام خطاب به او فرمودند: «پسرم! بشارت باد بر تو که صاحبالزمان هستی، تو مهدی و حجت خدا در زمینی، تو فرزند و وصی من هستی.» [۴]
امضای کاربر : مادر دو بخش دارد و ما هر چه می کشیم از بخش دوم آن است....
|
|
دوشنبه 11 مهر 1401 - 20:18 |
|