ای نجل جواد، ابن رضا، حضرت هادی
بگرفته حسن بر تو عزا حضرت هادی
یک عمر ستم دیده ز جور متوکل
در آینه ی صبح و مسا حضرت هادی
دل سوخته از طعنه و از زخم زبانها
خونین جگر از زهر جفا حضرت هادی
بردند همان شب که سوی بزم شرابت
چون از تو نکردند حیا حضرت هادی
افسوس که کشتند تو را از ره بیداد
بی جرم و گنه، قوم دغا حضرت هادی
افسوس، به جور از حرم مادر و جدت
گشتی تو غریبانه جدا حضرت هادی
کس از غم ناگفتهات ای یوسف زهرا
آگاه نشد غیر خدا حضرت هادی
کشتند تو را در دل غربت، به چه جرمی
ای جان جهانت به فدا! حضرت هادی
بزم می و خون دل و حبسِ ستم و زهر
حق تو عجب گشت ادا حضرت هادی
در ماتم تو ای خلف پاک پیمبر
شد سامره چون کرب و بلا حضرت هادی
میثم به تو و غربت تو اشک فشاند
ای کشته ی بیجرم و خطا حضرت هادی