loading...

آئین مستان

متن روضه شهادت امام حسین,روضه شهادت امام حسین,شهادت امام حسین,امام حسین,متن روضه امام حسین,روضه امام حسین,متن مداحی شهادت امام حسین,مداحی شهادت امام حسین,متن مداحی امام حسین,مداحی امام حسین,متن روضه ش

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2147 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1710 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 679 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 587 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6684 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3747 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3226 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4125 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3654 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7232 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5878 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5524 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4167 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 609 زمان : نظرات (0)

 

سری به روی نیزه ها بلنده

کاشکی رقیه چشمِ شو ببنده

اینجوری که سر رو زدن به نیزه

افتادنِش فقط به مویی بنده

مرکبای تازه نفس آوردن

یکی یکی نعلای تازه خوردن

چیزی که از تن حسین نمونده

همونیم که مونده بود رو بردن

دیگه تموم کار میبینه زینب وسط غبار

به روی پیکرش تو قتلگاه میدوه ده سوار

شلوغ قتلگاه دیگه تمومه کار

از خیمه زینب خودِشُ رسونده

درستش اینه خودشُ کِشونده

رسید به قتلگاه حسینُ نشناخت

آخه نِشونی از تنش نمونده

نیزه و سنگ و تیرارُ که برداشت

دید که نه جسمی داره و نه سر داشت

داداش تو زیر و رو شدی برا چی

خنجر از اون بوسه مگه خبر داشت

ای سرِ روی نی این بلا اومده سر تو کی

میخوان که زینبُ جدا کنن از تو با کعبِ نی

میبینی وضعمُ ای سر روی نی

امشب ناموس حسین تکُ تنهاست .. ان شاءالله با ناموسِت آواره نشی .. چهار ساله بود روشنایی ها رو کم میکرد باباش علی .. میگفت نمیخوام چشمی قد و بالایِ زینبُ ببینه ..کجا بودی یا امیرالمومنین امروز .. گفت وقتی حمله کردن سمت خیمه ها دیدن زینب جلو خیمه ایستاده بود نمیزاشت میگفت اینا بچه هستن اینا میترسن.. اینقدر با تازیانه زینبُ جلو خیمه زدن .. حسین ...

بچه ها امشب تو بیابون داد میزدن.. یکی میگفت عمه گوشم درد میکنه.. یکی میگفت عمه استخوان هام درد میکنه .. یکی میگفت عمه بابام کجاست میخواست برام آب بیارِ .. وقتی اومدن خیمه ها رو آتش زدن زینب کبری زودی اومد مقابل زین العابدینِ عرض کرد عزیز برادرم چی دستور میدی؟.. گفت عمه جان بگو همه فرار کنن.. والا این زن و بچه ها تو خیمه میسوزن اینا رحم ندارن .. هرکی به یه سمتی میدوید .. میگه یه مرتبه دیدم زینب جلوی خیمه داره بال بال میزنه .. گفتن همه فرار کردن تو چرا اینجا ایستادی .. فرمود من تو این خیمه یه بیمار دارم .. همه توی این بیابونا هی میگفتن وا حسینا .. وا حسینا ..

همه جویای حسین بودن تا عاقبت همه اومدن تو گودال زینب اومد تو گودال .. کاری کردن دختر اومد باباشو دید نشناخت .. هی میگفت عمه بلند شو بریم سراغ بابام .. عمه این کیه ؟.. این رگای بریده برا چیه؟.. گفت عزیزم این باباتِ .. آی حسین ..

دونه دونه بچه ها رو شروع کرد جمع کردن .. همه رو دونه دونه شمرد .. دید یدونه شون کمه .. یکی از نازدانه ها نیست .. اومد اطراف خیمه رو گشت دید پشت یه بوته ای دو تا پایِ کوچولو .. همچین که بوته رو کنار زد ، دید دخترِ مسلم زیر دست و پا جون داده ..

شام غریبونه پَرا میسوزه

دامن کل دخترا میسوزه

این بوی سوختگی خیمه ها نیست

موی سرا با معجرا میسوزه

خولی و شمر موندن و خنده هاشون

به خیمه ها وا شده دیگه پاشون

من نمیگم سر گوشا چی اومد

پر شده از گوشواره کیسه هاشون

همچین دید زمین کربلا میلرزه آسمان رنگ خون به خودش گرفته زینب اومد خدمت زین العابدین، عزیز برادرم چرا آسمون این جوری شده زمین میلرزه گفت عمه جان الان ساعتیِ که کارِ بابامُ یه سره کردن .. هرکی میخواد غنیمت خودش رو ببره میخوان سر ببرن جایزه بگیرن .. هرکی میره بالاسرِ یه عزیزی سرش رو ببره .. یه وقت دیدن یه نانجیبی پشت خیمه ها میگرده .. یه نیزه ای رو هی تو زمین فرو میکنه عاقبت دید یه بدنه شیرخواره ..حسین....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1551 زمان : نظرات (0)

 

نیزه  میرفت و برمیگشت ..

کاشکی داد بزنی خیلی این کلمه هارو نشنویم بهتره ..

نیزه  میرفت و برمیگشت ..

چشماش  باز و بسته میشد

هرکس  تو مقتل می اومد

اونقدر  میزد خسته میشد ..

خداکنه متوجه نشی من چی گفتم .. یه چیزی بگم سر بسته؛ خبر داری کشتنِ ارباب ما سه ساعت طول کشید؟.. چرا؟

زود راحتش کنید

رو تنش پا نذارید کمتر اذیتش کنید ..

پیراهنش رو نه

میدونید کیه میخواید هتک حرمتش کنید؟!! ..

آی نا مسلمونا

باید اول بکشید بعداً غارتش کنید ..

آدم زنده رو غارت نمیکنن .. حسین ...

لب هاش  مثلِ چوبه خشکه

تشنه ست  دائم از حال میره

خواهر  رویِ تل ایستاده

مادر  تویِ گودال میره ..

آتیش به ما نزن

اینقدر پنجه رو خاکِ کربلا نزن

رو سینه اومدن

زیر دستُ پاهاشون اینقدر دستُ پا نزن

دق میکنم حسین

دست و پا هم میزنی زهرا رو صدا نزن

آه .. یه تیکۀ مقتل رو میگم که بیچارم کرده .. وقتی افتاد از اسب ، وقتی تیرُ از کمر کشید دسته دسته میریختن حسینُ بکشن.. ، منصرف میشدن برمیگشتن .. دسته دسته میومدن تو گودال شمشیر بکشن ، چهره‌ی حسینُ میدیدن میگفتن ما پسر پیغمبر و نمیکشیم .. مینداختن شمشیر هارو میرفتن حتى جاءه رجل من كندة .. یه بی حیا اومد .. يقال له مالك بن النسر .. اسم نحسش مالک ابن یسره .. مال همین یکی دو ساعت دیگه س .. یه نگاه به حسین کرد فشتم الحسين .. شروع کرد به حسین ناسزا گفتن .. فحش میداد .. ناسزا میگفت .. ابی‌عبدالله چشماشُ

ُ بست .. آه .. یه سیلی تو صورت آقای ما زد .. وضربه على رأسه الشريف بالسيف .. این مال الانِ  لال بشه کسی غیر عاشورا این حرفُ بزنه ..

خنجر نمیبره ..

هیچکسی قربونی رو تشنه سر نمیبره

هی ضربه میزنه ..

هیچکسی اینجوری سر از پیکر نمیبره

انصافتون کجاست ..

هیچکسی انگشتُ واسه انگشتر نمیبره

حسین ... میخوای مثل مادرش بگی؟ بُنَّی .. حسین ...

عریان  روی خاک اُفتادی

زهرا  چادر روت میندازه

مرهم  رو زخمات میذارن

اما  با نعلای تازه ..

ای شاه کم سپاه ..

پناه عالمیان  زینب مونده بی پناه

از روی نی ببین ..

که دارن حرومیا میرن سمت خیمه گاه

گوشواره میکشن

به کجا فرار کنن دخترهای بی پناه

به سمت گودال از خیمه دویدم من

شمر جلوتر بود دیر رسیدم من

سر تو دعوا بود ناله کشیدم من

سر تورو بردن دیر رسیدن من ..

وای .. حسین ...

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 739 زمان : نظرات (0)

 

چشم یعقوب نبی از پایمردی روشن است

عطری از یوسف اگرخواهی در این پیراهن است

درغبار آلوده وَهم از نورِ فطرت رو متاب

خانۀ دلها اگر روشن شد از این روزنه ست

در نگاهِ بی دلان باغ از براهینِ حق است

حُسن گل از ویژگی هایِ نظام احسن است

سنجۀ بازار مردی روزِ رزم آید به دست

زین سبب سنگِ ترازوهایِ ما از آهن است

محتضر گاه از تبِ بالا به هذیان رو کند

هرزه گویی هایِ دشمن هم نشان مُردن است

امتیاز ماست غیرت ، واگذارش کی کنیم

وای برآن کس که فکرِ امتیازی دادن است

جان به قربان شهیدی که شکوه یاد او

عطرُ بویِ عاشقی در هر کرانا کندن است

شب به یاران گفت از این معرکه بیرون روید

چونکه که گرگ فتنه تنها تشنۀ خون من است

یک به یک گفتند حاشا ترک این میدان کنیم

اولین نفری که بلند شد قمربنی هاشمِ.. کجا بریم سیدی و مولا؟.. شما رو میون این گرگ ها تنها بزاریم ؟.. فردا جواب رسول خدا رو چی داریم بدیم؟..

یک به یک گفتند حاشا ترک این میدان کنیم

شیوۀ مردان کجا از عهد خود برگشتن است

آن یکی گفت آرزوی ما شهادت با شماست

دیگری گفت آبرویِ ما به تو پیوستن است

چشم ها کنعان به کنعان روشن از این یوسف است

یوسفی که خود به رویِ دشت بی پیراهن است

شبِ عاشوراست .. خیلی ها با هزار امید اومدن امشب .. گفتن شبِ عاشورا بریم مجلس ابی عبدالله .. فرمود اگه میخوای مادر ما زهرا رو یاری کنی ، تو مجلس ابی عبدالله بنشین برای غریبی حسین ناله بزن ‌..

نیست تنها لحظه ای از سکر(مستی) آن ساقر جدا

تا ابد سرمست هستیم از شهید سر جدا

آن شهیدی کز وداعِ خواهرش هنگامه سوخت

گرچه در دل نیستم از هم دو همسنگر جدا

مانده بود از پنج تن تنها حسینش یادگار

آخرالامر این برادر هم شد از خواهر جدا

لاله میکارند بر جسم عزیز فاطمه

سنگ ها هر یک جدا نیزه جدا خنجر جدا

خست در شادی ست اما دشت را پرکرده است

شیون خواهر جدا و نالۀ مادر جدا

وایِ بر من سر به یک ضربه جدا از تن نشد

عاقبت پیکر به چندین ضربه شد از سر جدا

سر جدا شد تن نپاشیده ولی از هم هنوز

با سم اسبان شود اعضا ز یک دیگر جدا

میشود خلخال ها دیگر جدا از دختران

میشود از دست هایِ مادران زیور جدا

مثل فردایی نوشتن ابی عبدالله تو گودال دیگه رمق در بدن نداشت .. یه نانجیبی اومد داد زد گفت آی حسین هنوز زنده ای؟.. ببین یه عده دارن میرن سمت خیمه ها .. نوشتن ابی عبدالله به یه نیزه شکسته خودشُ تکیه داد .. یه مقدار از رو زمین بلند شد فرمود اول بیاید کار حسینُ تموم کنید ..

من طاقت ندارم ببینم جلویِ چشمام دارید غارت میکند خیمه هارو ‌.. .حسین ...

هی دریغا بر زمین کربلا اُفتاده است

پیکر اکبر جدا دستان آب آور جدا ..

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 283 زمان : نظرات (0)

 

شاه فردا چقدر بی کس و تنها باشد

دشت قربانگه دردانۀ زهرا باشد

نگران تر زِ همه زینبِ کبری باشد

دل زینب چه برآشفته و بی سامان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

چقدر سخته امشب.. آخرین شبیه که رقیه دیگه بابا داره .. فردا شب باید تو این بیابونا فرار کنن .. امشب پاهایِ رقیه سالمه ..

شرح این واقعه سخت است که مکتوب شود

این همه زخم محال است دگر خوب شود

سینۀ شاه نباید که لگد کوب شود

عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است

همه دل نگرانن .. همه هاشمی ها دور هم هستن .. حبیب میاد ، بریر میاد ، هر کی یه جور رجز میخونه.. یکی میگه من فردا قیامت میکنم اگه آقام اجازه بده .. کی میگه چنان سر از بدنشون میزنم تا درسی بشه کسی مقابل حسین دیگه قدم علم نکنه .. زهیر میفرماید حاضرم کشته شوم ، بدنم رو بسوزونن خاکسترمُ به باد بدن .. اما بازم اگه زنده بشم حاضرم جونمو فدا کنم ..

حبیب میگه نگاه میکردم دور و اطرافِ خیمه رو برانداز میکردم ، دیدم از دور یه سیاهی هی میشینه بلند میشه .. گفتم ببینم کیه که جرأت کرده نزدیک خیمه هایی بشه که پاسبانش عباسِ .. جلو اومدم دیدم ابی عبدالله .. هی رو زمین میشینه خارها رو جمع میکنه .. گفتم آقاجان چه میکنی؟.. فرمود حبیب فردا هممونُ میکشن .. به خیمه ها حمله میکنن .. زنُ بچه م تو بیابون ها آواره میشن .. دارم خارهارو جمع میکنم تو پایِ بچه هام نره ..

هاشمی ها دور هم جمع شدند گفتن اینا مهمونای ما هستن ؛ حبیب و زهیر و بریر و دیگران ... اینا مهمون ما هستن ما باید زودتر از اینا بریم میدان .. غیر هاشمی ها هم دور هم جمع شدند گفتند اینا بچه های فاطمه هستند .. اینا بچه های علی اند .. اینا نوه های پیغمبرند .. فردا ما باید اول بریم جونمونُ فدا کنیم ..

امشب چه شبیِ .. الهی قربون قلب نازنینت برم امام زمان .. همه دور حسین و گرفتن .. دلشوره زینب و داره میکُشه .. یکی از مصائبِ امشب اگه بخوام بگم اینه .. همچین که عباس تو خیمه نشسته شمشیرشُ تیز میکنه .. داره با شمشیرش حرف میزنه .. اگه آقام بزاره نمیذارم یه نفر زنده از این دشت بیرون بره .. من بلا گردونِ حسینم .. مادرم اُم البنین گفته با حسین میری بی حسین پا تو مدینه نمیذاری ...

ای شمشیر سال ها منتظر همچین روزی بودم.. یه وقت شنید یکی داره به پردۀ خیمه ش میزنه .. گفت کی هستی؟ یه صدای ملیحی بلند شد .. عباس من زینبم .. زودی شمشیرُ رها کرد اومد جلو خیمه ؛

عباس جان یادته شب ۲۱ ماه رمضانُ بابام فرمود همه بیرون برن فقط بچه هایِ فاطمه باشند؟.. بله بی بی جان.. یادته بابام گفت تو هم پسر فاطمه ای بیا .. بله بی بی جان .. عباس جان یادته دست تو رو گرفت تو دستایِ حسین گذاشت؟.. گفت یادت باشه کربلا حسینمُ تنها نزاری .. (بزرگ ترین روضه برا عباس همینه...) بله بی بی جان ..

گفت عباس شنیدم برات امان نامه آوردن .. گفتن بچه هایِ ام البنین در امان هستند ..

شب جدایی شده داد بیداد

ببین که دلشوره به جونم افتاد

امشبه اون شبی که مادرم گفت

وقتی که دستم کفن ها رو میداد

همون شبی که گفت کفن نداری

یه جای سالم تو بدن نداری

یه پیرُهن کهنه به دست من داد

ولی نگفت که پیراهن نداری

کجا میری داداش، جدا میشی ازم یواش یواش

من میمونم با شمر، دل نگرونِ خواهرت نباش

بدونِ زینبت کجا میری داداش

از زیر دست و پا به خیمه برگرد

چی سر تو آورده دستِ نامرد

زیر گلوی تو رو بوسیدم و

تقصیر من شد تو رو زیر و رو کرد

یه جای سالم تو بدن نداری

من بمیرم برات کفن نداری

به غیرتم بر میخوره میبینم

رو خاکِ صحرا پیرُهن نداری

بمیره خواهرت، چی اومده به روز پیکرت

تن تو رویِ خاک، میچرخه دست به دست ولی سرت

انگشترت کجاست ، بمیره خواهرت

وای بر خیمه هایِ بی عباس .. فردا زینب تو این بیابون چی میکشه .. اون لحظه ای که حسین از رو ذوالجناح میوفته .. صدای شیون زن و بچه ها بلند میشه .. اما کاش زینب تو خیمه بمونه .. اگه از خیمه بیرون بزنه میدونی چه وضعیه؟..

همه با بغض علی اومدن .. همچین که تو گودال افتاد .. به پهلوش نیزه زدن .. میگه یه وقت دیدن شمشیرُ زمین زد ، به سختی خودشُ بالا آورد سمت خیمه هارو نگاه کرد .. یعنی من تا زنده ام کسی به خیمه ها حمله نکنه .. خواهرش از خیمه بیرون زد ..

او میدوید و من میدویدم

او سوی مقتل ، من سوی قاتل

او می نشست و من مینشستم

او روی سینه ، من در مقابل

او میبرید و من میبریدم ..


 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 643 زمان : نظرات (0)

 

ای که قدر با تو مقدر شده

خواهر محزونِ تو مضطر شده

حال من از حالِ تو بدتر شده

ای دل غافل دم آخر شده

دیشب هی نشست جلوش دست به صورتش کشید گفت خواهر به قربونت بره .. عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة‏ هست این خانم .. سوال کرد داداش راستی راستی میخوان تو رو بکشن ..

در سرم افتاده حواشی حسین

وای به حالم تو نباشی حسین

فارغ از این جنگ و جدل کن مرا

دور تر از گودیِ تل کن مرا

نیت یک خیرالعمل کن مرا

جان حسین باز بغل کن مرا

حرف رباب است مرتب نرو

ای جبل الرحمۀ زینب نرو

سفرۀ خود را که جدا کرده ایی

خواهرِ خود را که رها کرده ایی

رخت مرا رختِ عزا کرده ایی

ولوله در خیمه بپا کرده ایی

روزۀ صبرم شده باطل شده حسین

از تو چگونه بِکَنم دل حسین

جان به هوای خطر آورده ام

موقع معراج پر آورده ام

پای غم تو جیگر آورده ام

پیراهن کهنه درآورده ام

آن همه شور و هیجان را بببین

قهقۀ شمر و سنان را ببین

کعبۀ من را به منا میکشند

ازسر دوش تو عبا میکشند

جسم تو را با نوک پا میکشند

پیش همه مویِ تو را میکشند

کشتۀ بغض نجفت میکنند

این طرفُ و آن طرفت میکنند

موقع زخمی شدنت میزنند

چنگ به هرجایِ بدنت میزنند

سنگ به رویِ بدنت میزنند

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 513 زمان : نظرات (0)

 

گودال کجا بوده؛ خیمه‌ها کجا بود؟!

انقد بلند بلند ابی‌عبدالله ناله میزد میگفت:« جگرم» که همه صداشو شنیدن .. برا همینم غروب فردا همچین که آب آزاد شد دیدن دخترش یه ظرف آبی برداشته گفتن:« کجا میری»؟!

_گفت:« مگه نشنیدید بابام داد میزد میگفت:«جگرم»..

همچین که این کاروان برگشت مدینه امام سجاد قبل مدینه خیمه زد، همه می‌اومدن تسلیت میگفتن سوال میکردن:« آقاجان! چه‌جوری باباتون رو کُشتن»؟!

فقط یه جواب میدادن:«میگفتن آی مردم حتی حیوونا هم کربلا آب خوردن؛ اما بابای منو یه قطره آب بهش ندادن»..

بودن دیو و دَد همه سیراب و می‌مکید

خاتم ز قحت آب سلیمان کربلا

آقاجان! بی‌ادبی کردم شما رو ندیدم؛ جای شما صدر جلسه ست چرا دم در؟!

آقا فرمودن:« زشته جای ما دم در روضۀ حسینه»...

_چرا؟!

_فرمود:« آخه روضه ای که مادر ما وارد میشه زشته؛ ما دم در دست به سینه نایستیم، خوش آمدی به مادرمون نگیم» .. از همون دم در که میاد هی به سینه میزنه میگه: «بُنَیَّ قَتَلوکَ و مِنَ الماءِ مَنَعوکَ»

آنجا که در تشخیص او زینب به مشکل خورد

حالا زینبی که پنجاه سال با این برادر بزرگ شده، من باورم نمیشه توو گودال گفته باشه '' اَ اَنتَ اَخی '' آیا تو برادر منی؟ شیخ جعفر شوشتری میگه:« کاری با این بدن کردن، دیگه پشت و روی بدن مشخص نبوده»..

"آنجا که در تشخیص او، زینب به مشکل خورد

تاثیر سم‌ها روی تن را، تازه میفهمی

یک مشت نامحرم، که وقتی که دوره‌ات کردن

آنگاه حال چند زن را، تازه میفهمی"

همچین که ابی‌عبدالله مثل امشبی راه افتاد تو این صحرا تنهایی، نافع ابن هلال میگه پشت  سر ابی‌عبدالله راه افتادم، ترسیدم کسی تو این دل شب جسارتی کنه از پشت آروم آروم سر راه افتادم  . دیدم ابی عبدالله هی خم‌ میشه، یه چیزی از روزمین برمیداره!

_چه خبره؟!

اومدم جلوتر ببینم حسین فاطمه چه میکنه؛

یهو ابی‌عبدالله برگشت گفت:« نافع برو خیمه‌ها».

روایت میگه همچین که ابی‌عبدالله سر و برگردوند یه جمله به نافع ابن حلال فرمود؛

_فرمود:« نافع برو میخوام تنها باشم، نافع خیلی دلم گرفته، برو منو تنها بذار»...

_آقا میترسم آخه شما...

_گفت:« نه میخوام تنها باشم»

میدونی یاد کجا افتادم؟! همچین که امیرالمومنین هم داشت این بدن و غسل میداد، دید از پشت در خونه صدا میاد؛

_حسن جان اینا کی‌اند؟!

_گفت:« بابا جان سلمانِ، مقدادِ، ابوذره، عماره»

_گفت:« بگو برن میخوام تنها باشم»..

امام حسن اومد در و بازکرد بابام میگه:« میخوام تنها باشم»..

روایت میگه رفتن، فقط یکیشون پشت در موند؛ قید نکردن کی اما فکرکنم ‌سلمان بود.

سرشو به این در گذاشت شروع کرد داد بزنه...

امیرالمومنین دوباره فرمود:« حسن جان مگه نگفتم برو بهشون بگو برن».

_گفت:« آری گفتم اما سلمان نمیره میگه کجا برم»..

آخه ابی‌عبدالله اومد تو خیمه با زینب (س) دوتایی باهم‌ خلوت کردن، خاطرات مدینه رو هی براهم تعریف میکردن، هی گریه میکردن..

أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّلْمِ دَمُهُ

أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ

أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ

أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى

نمیدونم چرا دلم آشوبه

دل نگرون حال بچه‌هاتم

فکر نکنی، که زینبت بریده

تا آخر دنیا داداش، باهاتم

یه یاعلی بگو رو پا بلند شو

دشت و سر یزیدیا خراب کن

اصلا همین شبی بزن به مِیدون

اصلا داداش روی منم حساب کن

چادرم و دور کمر میبندم

خودم دفاع از حرم میکنم

غصه نخور هرکی بیاد این طرف

با ذوالفقار پاش و قلم میکنم

نمیدونم چرا دلم ‌گرفته

بیا باهم یه ذره صحبت کنیم

به یاد روزای خوبِ مدینه

با همدیگه امشب و خلوت کنیم

نمیدونم چرا دلم آشوبه

دل نگرون حال بچه‌هاتم

فکر نکنی، که زینبت بریده

تا آخر دنیا داداش، باهاتم

یه یاعلی بگو رو پا بلند شو

دشت و سر یزیدی ها خراب کن

اصلا همین شبی بزن به میدون

اصلا داداش روی منم حساب کن

یادمه شرط ازدواجم بودی

گفتم محاله از حسین جداشم

حتی اگه یه روز بیاد که با اون

مجبور بشم راهی کربلا شم

قرار نبود که تنهایی جایی بری

قرار نبود که من تنها بمونم

تو روی نیزه‌ها سفر کنی و

منم با این نامحرما بمونم

اینقده حرف گودال و پیش نکش

اینقده روضه توی گوشم نخون

یه دل سیر میخوام تو رو ببینم

یه شب دیگه کنار زینب بمون

میدونم امشب اسیرِ ، غم و دوری مگه نه

قولمونو که فراموشش ، که نکردی مگه ته

عمریه سایه‌ی تو ، بوده روی سرم ولی

انگاری فردا میری ، که بر نگردی مگه نه

جای ما نیست که توی این همه جنجال بخدا

حرف دوری و نزن که میرم از حال بخدا

نمیشه تو جای من ، پیش رقیه بمونی

من خودم بجای تو ، میرم تو گودال بخدا

دیگه داره میرسه ، روز غم خواهر تو

خیلی داداش نگرانم ، واسه مو و سر تو

فدای صدای قرآن ، خوندنت بشم حسین

بذار تا ببوسم ‌امشب به زیر حنجر تو

خنجر رسید از راه، حنجر را ببرد

در پیش چشم فاطمه سر را ببرد

خنجر ولی، کار بریدن را رها کرد

از بوسه گاه مادرش، زهرا حیا کرد

تا منصرف، آن خنجر از زیر گلو شد

با یک لگد، سالار زینب پشت و رو شد

با ضربۀ اول ، شبیه محتضر شد

در زیر چکمه تشنگی‌اش بیشتر شد

با ضربۀ دوم دوباره دست و پا زد

خیلی به زحمت مادر خود را صدا زد

با ضرب سوم که قصد حنجرش کرد

بالای سر زهرای هجده ساله غش کرد

با ضربۀ چهارم محاسن غرق خون شد

فرزند زهرا حآ و سین و یاء و نون شد

با ضربۀ پنجم به جانش رعشه افتاد

روی زمین پا میکشید ای داد بی داد

مثل تو مشتاق بریدن هیچ کس نیست

شش ضربۀ محکم زدی ای شمر بس نیست

با ضربۀ هفتم، آمد صدای شیر خواره

آمد صدای خس خس ...

مونده روی زمین پیکر تو رها

أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْلُ الْقُرى

خواهرت اگه نیست رفته شام بلا

ریگ و رمل بیابون برات گرفته عزا

همه منتظرن مادرش برسه

کاش صدای برادر به خواهرش برسه

 

 

تعداد صفحات : 8

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 10
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 91
  • آی پی دیروز : 649
  • بازدید امروز : 608
  • باردید دیروز : 5,809
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 50
  • بازدید هفته : 608
  • بازدید ماه : 103,151
  • بازدید سال : 1,145,292
  • بازدید کلی : 19,651,120