loading...

آئین مستان

متن روضه شهادت حضرت ابوالفضل,روضه شهادت حضرت ابوالفضل,شهادت حضرت ابوالفضل,حضرت ابوالفضل,متن روضه حضرت ابوالفضل,روضه حضرت ابوالفضل,متن مداحی شهادت حضرت ابوالفضل,مداحی شهادت حضرت ابوالفضل,متن مداحی حضرت

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2121 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1682 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1218 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 668 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 610 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 576 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3468 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6634 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2815 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3704 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3215 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3519 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4116 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3614 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7207 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4925 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5867 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4343 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5512 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4157 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1234 زمان : نظرات (0)

 

دیده‌ای ده که مگر قامت رعنات ببینم

هر طرف رو نهم، روی دل‌‌آرات ببینم

یا که یک دم بنشین ، تا به کنارت بنشینم

یا ز پیشم بگذر ، تا قد و بالات ببینم

من که آن دیده ندارم ، که تو در دیده‌ام آیی

تو مگر دیده دهی ، تا رخِ زیبات ببینم

هر کجا سینه‌زنت ، دستِ دعا بالا برد

مادرت با عجله ، دستِ عطا بالا برد

بارها بوسه زد و پیش همه جسم تو را

بر سر دوش ، رسولِ دو سرا بالا برد

ما کجا ظرفیت، عشق تو را داشته‌ایم

نظر فاطمه، ظرفیت ما بالا برد

از کثافات مرا کَندُ حسینیه کشاند

ذره‌ای بودم و مهر تو مرا، بالا برد

رو به کعبه نزدم، جز به تمنای خودت

نِرخ توحید مرا، کرببلا بالا برد

کم ندیدیم که بدکاره‌ی بی‌تقوا را

اشک در روضۀ جان سوز شما بالا برد

گریه کرده‌ست چو اسفند، میان آتش

هرکس از تشنگی‌ات سوخت، صدا بالا برد

حرمله تیر زد و، از کمرت بیرون زد

همه‌ی خون تو را زود خدا، بالا برد

مانده‌ام مات زمانی که دعا میکردی

این سنان بین دعا نیزه چرا بالا برد

*طیِبُ همه میشناختنش ، میگن از تو بازار در حجره شو بست میومد توی این خیابون ها به سمت خونشون بره همچین که داشت میرفت یهو دید یه آقایی اثاث هاشُ تو کوچه ریختن یه زن و دختری هم روشون و به سمت دیوار کردن انگار خجالت میکشن یه نفر هم داره سرشون داد میزنه .. چقدر گفتم کرایه تون و بدید ندادید اینم اثاث هاتون ، بارونم داره میاد ، طیب اومد جلو گفت چیه چه خبره ؟ گفت کرایه شو نداده چند وقت هم هست بهش میگم گوش نمیکنه .. یکی اومد از خونه بیرون یه وسیله ای رو پرت کرد گفت سید بیا اینم بردار جامونده ، یهو طیب گفت چی ؟؟ سید ، پسر حضرت زهرایی تو ؟ دید این زن و بچه روشون به دیواره ،دست کرد تو جیبش پول درآورد  به صحبخونه گفت اینو بگیر بقیه شو بیا در حجره من یه سالشُ بهت میدم ، با پسر حضرت زهرا این کارو کردی ....خودش هم کمک کرد اثاث ها رو برد توی خونه ، تا اومد برگرده این پسر حضرت زهرا دوید دنبالش گفت آقا خدا آبروت و نگه داره ، آبروی من و حفظ کردی خدا به حق مادرم حضرت زهرا هیچ جا آبروت و نبره ...*

میگه همچین که بی‌بی روشو از علی میپوشوند، علی خیلی خجالت میکشید.. (من قصد مدینه رفتن نداشتم ..)

آخه این مشکُ که از خیمه ها برداشت، همه بچه ها گفتن عمو داره میره با آب برمیگرده؛

عمو میره دست خالی برنمیگرده..

همچین که این تیر به این مشک خورد؛ دید این آب ها داره از مشک میریزه ..

ای مشک مریز آبرویم ..

حرف از مدینه زده شد امشبم که شب تاسوعاست ، این که گفتم خدا آبرو هیچ مردی رو نبره '

خیلی زشته ، خیلی بده مردی قولی بده به هر دلیلی نتونه اون قول رو برآورده کنه ..

همچین که تو دل شب داشت این بدن و غسل میداد، هی میگفت: حلالم کن...

علی رو حلال کن واسه زخم بازوت

علی رو حلال کن واسه درد پهلوت

بمیرم اباالفضل، که نقش زمینی

نه میتونی پاشی، نه این‌که بشینی

کو اون چشم دریا، کو اون مهجبینی

نمیتونی حتی، حسین و ببینی

دو دستت کنارم، تنت روبرومه

چه بغض عجیبی، میون گلومه

بلند شو علم رو، بلند کن اباالفضل

بلند شو که حرفِ، من و آبرومه

رو خاکی تحمل، ندارم ندارم

علم رو رو دوشِ، کی باید بذارم

تو این قوم کافر، ندارم یه یاور

صد آه و صد افسوس، شدم بی‌برادر

تو رفتی و حالا، میگن بی‌سپاهه

بلند شو نفهمن، حرم بی‌پناهه

بلند شو ببینن، هنوز یه نفر هست

نیان سمت خیمه، تا وقتی قمر هست

به اشکم میخندن، به اشک غریبیم

به این اضطرابم, به این بی‌شکیبیم

تو رفتی و حالا، حرم میشه غارت

میپوشه سکینه، لباس اسارت

بدون تو خیلی، برا خیمه بد شد

زدن دخترام و، غرورم لگد شد

همین که سه سالم، دیگه بی‌عمو شد

ببین خواهرم رو، با کی روبرو شد

بلند شو برادر، قرارم رو بردی

همین که بمونی، یعنی آب آوردی

همچین که دید ابی‌عبدالله داره میاد؛ خدای ادبِ .. هیچ جا نداریم حتی بعضیا میگن، حتی تو کربلا هم نگفت اَخا با ذکر اباعبدالله صدا زد داداششُ. بعضیا میگن یبار گفتن اونم کربلا، بعضیا میگن همون یبارم نگفت.

یه همچین آقاییِ ...

_از کی درس گرفته؟!

_از امام حسن

چون میدید امام حسن نسبت به برادرش حسین جوری رفتار میکنه انگار حسین بزرگتر از حسنه...

چنان قربون صدقه حسین میرفت امام حسن، فَلذا هیچوقت نگفت داداش.

حالا یه همچین آقایی ببین سی و چندسال تاحالا به حسین نگفته داداش، همش گفته مولا، یااباعبدالله، سیدنا...

حالا دراز به دراز خوابیده از دور دید ابی عبدالله داره میاد... هی این بازوهارو میخواد یه جوری تقلا کنه یه جوری خودشو بنشونه، از دور ابی‌عبدالله گفت: عباسم تکون نخور عباسم؛ خیلی باوفاست...

بیاین مثل عباس برا امام زمانمون باوفا باشیم.

وفای عباس اگه بخوام فقط یه نمونه‌شو بگم، همچین که این غنیمت‌هایی که گرفته بودن رو یزید لعنت الله میخواست پس بده به اهلبیت، همه رو که پس داد رسیده به یه عَلمی،همچین که این عَلم رو نگاه کرد یهو همه دیدن سه مرتبه باصدای بلند فریاد زد:

"الله اکبر ، الله اکبر ، الله اکبر"

_چی دیدی؟!

_گفت:« علمدار این پرچم کی بوده»؟!

گفتند: این پرچم عباسه

گفت عجب یاری داشت...

تاآخرین لحظه هم زمین افتاد این عَلم دستش بود

عَلم نیفتاد، علم بیفته یعنی سپاه حسین بی‌عَلمدار شده...

اینجوری علم و محکم گرفته بود، حاضر نبود یه ذره، خشی، یه تیری به ابی عبدالله بخوره...

از کی یاد گرفته؟!

همچین که کمربند مولا رو گرفته بود، گفت نمیذارم علی رو ببرین...

فلذا امام صادق فرمودن:« انقد نامرد قنفذ با این تازیانش به بازوی مادر ما زد». که امام صادق میفرمایند:« علت شهادت مادر ما فاطمه، همون ضرباتی بود که دست زهرا از کمربند علی جدا نمیشد»...

اینقدر زد تا این دست جدا شد...

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 656 زمان : نظرات (0)

 

زخمی که داغ رفتن تو بر جگر گذاشت

بر چهره‌ی حسین ، همان دم اثر گذاشت

درجا آقامون پیر شد ...

زخمی که داغ رفتن تو بر جگر گذاشت

حسین آقام آقام آقام آقام ...

بعد عباس ، حسین غریب شد ...

حسین .. غریب کربلا حسین

حسین .. غریب کربلا حسین

همه باهم زمزمه کنیم جان اباعبدالله .. حسین..

روضه خونایی که توی مجلس هستید صدای منو می‌شنوید ، روضه هایی که من و شما می‌خونیم به اندازه‌ی اخلاص و توجه و معرفتمون اثرگذاره... اما هرجا دیدی روضه‌ت نمیگیره از همون روضه هایی بخون که خودشون خوندن .. عین کلمات خودشونو استفاده کن .. اونوقت ببین چه آتیشی به مجلس میفته .. من بشینم کنار امشب حسین روضه بخونه ..

أخا .. ألان إنکَسَرَ ظَهري

این عبارت رو باید اهل علم جلسه برامون معنی کنند که عبارت « وَ قَلَّت حیلَتي » یعنی چی ..چه بلایی سر آقامون اومده ... چی شد که دیگه نتونست از جا بلند بشه ..چی شد که هی دور خودش می‌چرخید ..حسین گفت داداش بیچاره شدم ..

ألان إنکَسَرَ ظَهري وَ قَلَّت حیلَتي ..

نمیدونم چیکار کنم ...چاره ساز همه بیچاره شده ..

حسین آقام آقام آقام آقام ...

 

خوش به حالتون ، چشماتون سالمه دارید برای آقا گریه میکنید ..گفت حسین جان ، این تیر رو بیرون بیار ..امشب به این سادگی شعر نمی‌خونم ..شب تاسوعاست ..

زخمی که داغ رفتن تو بر جگر گذاشت

بر چهره‌ی حسین همان دم اثر گذاشت

یازهرا مددی

شد پاره مثل چشمهای تو عباس ، مشک آب

یعنی چی ؟! چی داری میگی ؟! تیر اگر اصابت هم بکنه فقط سوراخ می‌کنه .. اما حواست نیست ، پیکان داره .. وقتی وارد میشه فقط سوراخ می‌کنه ، حالا گفته تیر رو بیرون بیار ..

حسین با یه دست تیر رو گرفت ، با یه دست قلبشو .. یا زهرا ..

آقا تنهاست دیگه هیچکس نیست ، نه زینب ، علی اکبر ، نه قاسم ، تنهای تنها ، دید عباس رو نمیتونه برگردونه ، دهنه‌ی ذوالجناح رو گرفت برگشت ..

رفقا شما خیال میکنید وقتی حسین رفت ، دشمن هم رفت توی خیمه‌هاشون ؟! ..دیگه حرفمو گفتم دیگه ... هرچی شد

عباس رو بستن به یه نخل ..تیر اندازان با تیر ...نیزه زنان با نیزه ...تبر به دستا با تبر ...

یکبار اینقدر زدند  ... نخل افتاد ، بستند به یه نخل دیگه ...

حسین ... کسی آروم نباشه ها ... شب تاسوعای ابی عبدالله ... روضه قمر بنی هاشم ... اینجا نباشیا کربلا باش ... حسین ...

خوش به حالتون وقتی رفقاتون خودشون رو میزنند ، شما هستید دستشو میگیرید ، مواظبت میکنید ... اما ....

ابی عبدالله که برگشت یه دست به عنان ذوالجناح ، یه دست به کمر ، سکینه دوید توی خیمه بچه ها ، گفت دیگه کسی اسم آب نیاره ، دیگه عمو نداریم ... تو خیمه ها کسی نبود دست کسی‌رو بگیره ... لطمه به صورت می‌زدند ، گیسوان می‌کشیدند ...

حسین ....

از همه‌ی حرفام گذشتم ...

امام زمان ، آقا جانم ، شما خودتون فرمودید ببین کجا روضه‌ی عموجانم عباس خونده میشه ، منم توی همون خیمه هستم ...

پسر نرجس خاتون ... کجا نشستی ، برای عموجانت گریه می‌کنی ...

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 430 زمان : نظرات (0)

مه کاسه بگیرِ حُسن رویت

خورشید خجل ز ماهِ رویت

روزی که گِل مرا سرشتند

نامت به کتاب دل نوشتند

ای عطر گل یاس، یا حضرت عباس

ای معدن احساس، یا حضرت عباس

خورشید مدینه یا اباالفضل

امید سکینه یا اباالفضل

شب تاسوعا هم رسید... امشب هر کی کاری داره، یه جور دیگه نوکری می کنه. اصلاً امشب شبِ نوکراست... همه عالم نوکر اباالفضل اند،اباالفضل نوکر حسینِ. نه جلوتر از آقاش راه رفته، نه جلوتر از آقاش حرف زده،نه جلوتر از امامش دیده.. نَفَسِ ابالفضل با نَفَسِ حسین تنظیم شده...

 امشب بگو: آقا! به حق مادرت اُم البنین، اول اینکه اومدم خودتو می خوام.... یا ابالفضل همه ما رو امشب برای خودت سوا کن. تو کی هستی که فردای محشر وقتی صدیقه کبری وارد محشر میشه، پیغمبر صدا می زنه: فاطمه جان! برای شفاعت این گریه کنا، این حسینیا ،محبین علی، چی آوردی؟ یه وقت می بینند بی بی دست های بریده عباس رو آورد... می فرمایند: دست بریده عباس بسنده می کنه...

امشب می خوام یه روضه ای از یه زاویه ی دیگه برات بخونم... تا حالا خجالت کشیدی؟ هر کسی، با ابالفضل باشه خجالت زده نمیشه، چون آقا طعم خجالت رو می دونه. من الان این چند خط شعر رو می خونم،خودت دیگه روضه برات باز میشه...

چو دید تشنه ی لبهای خشک او دریاست

به آب خیره شد و ناله اش ز دل برخاست

که آب از چه نگردیدی از خجالت آب

تو موج میزنی و تشنه یوسف زهراست

ز یک طرف تو زنی نعره از جگر در بحر

ز یک طرف به حرم بانگ العطش برپاست

قسم به فاطمه هرگز تو را نمی نوشم

که در تو عکس لب خشک سیدالشهداست

ز خون دیده ی من، روی موج خود بنویس

که از تمامی اطفال تشنه تر سقاست

آب رو آورد بالا یه نگاه کرد...بعضیا گفتن یاد لب علی اصغر افتاد، آب رو ریخت، نه ولله. دریای احساس و محبتِ،... آب رو آورد بالا که این حیوان فکر کنه صاحبش آب خورده...حیوانم آب بخوره... اسب تربیت شده است.

خدا گواست که با چشم خویشتن دیدم

سکینه را که لبش خشک و دیده اش دریاست

درون بحر همه ماهیان به هم گویند

حسین تشنه و سیرابْ وحشیِ صحراست

نوشته اند به لبهای خشک من ز ازل

که تشنه کام گذشتن ز بحر شیوه ی ماست

ز شیرخواره برایت پیام آوردم

پیام داده که ای آب غیرتِ تو کجاست؟

صدای نعره ی دریا به گوش جان بشنو

که موج آب هم این طرفه بیتِ را گویاست

سلامِ خالقِ منان،سلامِ خیرالناس

سلام خیل شهیدان، به حضرت عباس

بسم الله،میخوام برات روضه بخونم. تا حالا از بلندی افتادی یا نه؟ فرمود: هر کی بخواد رو زمین بیفته، پیر و جوان نداره، کوچیک و بزرگ نداره، زن و مرد نداره، همچین که می اُفته، اول زود ناخودآگاه دستشو جلو میاره. کسی که تیر به چشمش زدن، دستشو بریدن، با صورت رو زمین افتاد. دست نداره، چشمش تیر خورده...

گفت: مگه عباس مُرده باشه نتونه آب رو برسونه خیمه ها. علی اصغر داره بال بال می زنه. به سکینه قول دادم، رقیه منتظره.. آی غیرتیا! میگه یه وقت دیدن خودش رو میکِشه.. اومد با دندوناش مشکو بگیره. ایشالا هیچ وقت نا امید نشی. میگه یه وقت دیدن نشونه گرفتن مشک عباس رو...

خدا نکنه یه فرمانده لشکر، رو زمین بیُفته. همه ریختن سر عباس. یه وقت دیدن یه نامردی اومد جلو کسی مگه جرأت این کارو داشته؟ پاهاش رو گذاشت رو پای عباس گفت تو بودی که لشکر جرأت نمی کرد به سمت خیمه های حسین بره؟ تو بودی که وقتی به لشکر نگاه می کردی همه فرار می کردند؟ حالا بلند شو... من از امام زمان معذرت می خوام یه وقت صدا زد: نامرد وقتی اومدی که دست ندارم. گفت: تو دست نداری من دارم. عمود رو بالا بُرد. یه جور به صورت زد... وقتی خواستن سرهارو بالای نیزه بذارن تنها سری که روی نیزه بند نمی شد سر عباس بود... وای از خیمه های بی عباس... هی جلو خیمه می گفت: الان بابام میاد. الان عموم میاد. رباب! علی رو ساکتش کن الان عموم میاد. یه وقت از دور نگاه کرد دید بابا داره میاد. اما هر چی نگاه می کنه خبری از عمو نیست. خدا بابام اینطوری نرفت دنبال عمو... پس چرا خمیده خمیده...

میاد سکینه، می بینه علمدارو

رسیده به خیمه، آورده یه دریارو

همه سجده می کردن، خدارو

حالا از تو خیمه، می بینه شده غوغا

دیده باباش اومد، دَمِ خیمه ی سقا

عمودِ حرم خوابید، واویلا

دیده روی باباش، نشست گرده پیری

دیده عمه پوشید، لباس اسیری

با قد خمیده، روی خاکا چی دیده

نشسته می بوسه، یه دست بریده

 من میگم امشب زنها داد بزنن برای اباالفضل آخه اباالفضل دختر نداره...

تو رو بعدِ خیمه، تو چشم بابا دیدم

حالا با چه حالی، رو این نیزه ها دیدم

سرت رو که دیدم من، بریدم

سرت مثل جسمِ، علی ارباً اربا

که هر تیکه تیکه اش، توی راه زهرا

نبودی ببینی، منی که عزیزم

آهای غیرت الله، یکی گفت کنیزم...

عمو! کجایی ببینی مارو دارن اسیری می برن؟ حسین.... هر کی اباالفضل حق به گردنش داره، بسم الله، بلند بگو: حسین...

دلم مدیون چشماتِ اباالفضل

 لبم مهمون دریاته اباالفضل

غزال خوشگل ام البنینی

 که عباس اسم زیباته اباالفضل

توی ویرونه ها خوابه رقیه

 هنوزم گرم رویاته اباالفضل

اباعبدالله الحسین نگاه کرد،دید عباس داره گریه می کنه. گفت عزیزِدلم چرا گریه می کنی؟ گفت گریه ام برای اینه  که رو زمین افتادم. برا اینه که دستی ندارم بغلت کنه. دوم اینه که گریه ام برای اینه که من روی زمین افتادم شما سر من رو به دامن گرفتید،اما ساعت دیگه توی گودال کیه سر شما رو به دامن بگیره؟می دونید چی شد؟سرحسین رو به دامن نگرفتند، سر رو دست به دست گردوندند..

  گفت علامه بحر العلوم وقتی وارد سرداب حرم اباالفضل شد، دید طرف داره معماری می کنه... اومد پایین گفت آقا شما ساداتی از علماهستید، من یه سوال دارم چند وقته دارم تو حرم عموجانت ابالفضل کار می کنم. گفت حرفت رو بگو. گفت مگه شما نفرمودید، در روایات هم مگه نیومده اباالفضل دستای رشیدی داشت؟ قد بلندی داشت؟علامه گفت:درسته..حالا براچی این سوال رو می پرسی؟ گفت: اگه آقا قدش به این رشیدی بوده چرا قبرش اینقدر کوچیکِ؟ بحرالعلوم عمامه رو برداشت اینقد به سرش زد. گفت:آخه عموم رو قطعه قطعه کردند.... به حقیقتِ اباالفضل اللهم عجل لولیک الفرج

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 697 زمان : نظرات (0)

دستی نداری تا بگیرم، از زمین پاشی

میشه دوباره باز علمدار حرم باشی؟

این بچه ها دیگه نمیخوان آب؛ تو رو میخوان

میشه براشون باز سقاشی؟

وقتی خجالت میکشی شرمنده تر میشم

سقا بدونِ دست هم سقاست باورکن

توو چشم عباسم نبینم اشک غم باشه

بی تو حسین تنهاست باور کن

دریا توو دستاته برادر

ممنون دستاتم علمدار

چشمات پر از خون شد عزیزم

دلتنگ چشماتم علمدار

دستم رو به پهلو میگیرم راه که میرم

اونچه نباید عاقبت دیدی سرم اومد

تا که نشستم پیش تو انگار حس کردم

یک لحظه بوی مادرم اومد

دیدی بهت گفتم کبوده صورتِ مادر؟

مادرُ دیدی؟ مادر اومد علقمه؟ علقمه بوی گل یاس میاد؟ صدای مادرِ عباس میاد؟ مادرمو دیدی؟

دیدی بهت گفتم کبوده صورتِ مادر؟

دیدی بهت گفتم که خیلی سخت راه میره؟

دیدی چقد سخته ببینی مادرت هربار

دستش رو به پهلوش میگیره؟

یازهرا ..

دریا توو دستاتِ برادر

ممنون دستاتم علمدار

چشمات پر از خون شد عزیزم

دلتنگ چشماتم علمدار

نه در توصیف شاعرها نه در آواز عشاقی

تو افزون تر از اندیشه فراوان تر از اغراقی

وفاداری و شیدایی علمداری و سقایی

ندارند این صفت ها جز تو دیگر هیچ مصداقی

تمام کودکان معراج را توصیف میکردند

مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی

همه میگن رشید بودی .. بلند بالا بودی .. بچه ها یادشون می افتاد روی دوش عمو سوار می شدند .. تصور بچه ها میدونید که همین بود ، تا آخر هم همین بود ، عمویِ ما بلند بود .. چقدر خوب شد بچه ها هیچوقت کنار علقمه نیومدند ...

چنان رفتی که حتی سایه ات از رفتنت جا ماند

رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی

فرار از تو فراری می شود در عرصه ی میدان

چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی

بدون دست می آیی و از دستت گریزانند

پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قِبراقی

به سوی خیمه ها یا ” عُدَّتی فی شِدَّتی ” برگرد

که تو بی مشک سقایی که تو بی دست رزاقی

تو مظهر رزاقیّت خدایی .. تو جلوه ای از رزاقیّت خدایِ متعالی .. دیگه به سمت خیمه ها یا عُدَّتی فی شِدَّتی برگرد! .. بچه ها منتظرتند .. دخترها نگرانت اند .. سکینه مضطربه .. آب نمیخوایم برگرد .. برگرد .. عمو که تو بی مشک سقایی ..

شنیدم بغضِ بی گریه به آتش می کشد جان را

بماند باقی روضه درون سینه ام باقی

شب تاسوعا رسید، دهه ی اول تموم شد، دیگه کی زنده هست سال بعد برات گریه کنه؟! یادش بخیر قبل از محرم چی میگفتیم؟

این اشکِ پا گرفته فقط دست گرمی است

ما گریه را برای محرم گذاشتیم ..

دهه اول داره تموم میشه .. ولی چقدر خوبه! که ما هنوز یک امید داریم ..

کنار قدم هایِ جابر،سویِ نینوا رهسپاریم

ستون هایِ این جاده را ما به شوق حرم می شماریم

شبیه رباب و سکینه برای شما بی قراریم

از این سختی و دوری راه به شوق تو باکی نداریم

فداییِ زینب ، پر از شور و عشقیم

اگر که خدا خواست ، به زودی دمشقیم

لبیک یابن الحیدر ،  یابن الحیدر ...

همه ی اصحاب رفتن ، دوتا برادر تو خیمه ها موندن ؛ تو تشییع همه ی شهدا کنارِ برادر بود .. حالا دیگه حسین تنها شده، نه قاسمی، نه علی اکبری، نه اصحاب باوفایی!! یه علی اصغر مونده براش، یه عبدالله مونده ، زین العابدین هم که به امر خدا بیمارِ روز عاشورا ...

مرحوم مجلسی روایت کرده در بحارالانوار ، ان العباس لما رأى وحدته.. وقتی دید برادر تنها شده .. چی بهت گذشت؟ یادت کجا افتادی ای علمدار!؟ تو این خانواده روضه ی تنهایی مرسوم بوده.. شنیدی هر وقت روضه ی عباس میخونی مدینه باید بری؛ بخاری مهم ترین کتاب اهل سنته یه جمله داره: و کانَ لِعَلِی مِنَ الناسِ وَجْهٌ حَیاةَ فاطِمَة .. تا زهرا زنده بود علی بین مردم یه آبرویی داشت!  فَلَما تُوُفیتْ .. وقتی زهرا از دنیا رفت ، علی تنها شد ..

وقتی دید برادر تنها شده، اومد محضر برادر  یا أخی هَل مِن رُخصة؟ اجازه میدی برم جوونمُ فدات کنم؟ اولین جواب امام حسین چی بود؟! فبكى الحسین بكاء شدیدا .. شروع کرد مثل ابر بهار گریه کردن، چی به این دوتا برادر گذشت؟ شروع کرد گریه کردن، عباس اجازه ی میدان گرفته بود، میخواست بره میدان بجنگه ..

عباسم، برو برا بچه ها آب بیار .. فقال الحسین: فَطلُب لِهؤلاءِ الأطفال قَلیلاً مِنَ الماء .. عباسم برو برا بچه ها آب بیار .. رسم روزگارُ ببین یه عمری خودشُ آماده کرده بود، یه عمری رزم یاد گرفته بود .. بابای مهربونش وصیت کرده بود، عباسم نکنه باشی و حسین تنها بمونه .. حالا که میخواست بره میدون، بازهم حسرت به دلش موند .. امتحان خدا رو به جان خرید؛ یه موقعی شنید : فَسَمَعَ الأطفال یُنادونَ العَطَش العَطَش .. صدای الطعشِ بچه ها بلند بود .. فركب فرسه ، سوار بر مرکب شد، و أخذ رمحه و القربة .. نیزه برداشت، مشک برداشت، وَقَصَد نَحو الفُرات رفت به سمت نحر آب.. دشمن چه میکرد؟! فأحاطَ به أربعة آلاف مِمَن كانوا مُوكِلینَ بِالفرات چهار هزار نفر موکلین فرات عباس رو احاطه کردند، بعید مبدونم تاحالا اینجا رو دقت کرده باشی، و رموه بالنبال .. چهار هزار نفر قبل از اینکه به نحر آب برسه شروع کردند یک نقطه رو زدن، همه با تیر میزدنش، بدنش رو سوراخ سوراخ کردند .. تیر بارونش کردند .. فَكَشفهم .. همه رو کنار زد   و قتل منهم على ما روی ثمانین رجلا .. با همان بدن خونی هشتاد کافر رو به جهنم فرستاد.. وارد آب شد، بدن زخمی آدمِ زخمی جنگ آور هم که باشه تشنه تره..

یه نگاه به آب کرد، دست ها رو پر کرد، وَ ذَكَر عَطش الحُسین .. یاد تشنگی برادر افتاد، آب نخورد .. و ملأ القربة .. مشک رو پر از آب کرد؛ چقدر تیر به بدنش زدند ولی خوشحاله!! وَ حَملها على كِتفه الأیمن  مشک روی دوش راستش انداخت وَتَوجه نَحوَ الخِیمة .. راهِ خیمه هارو در پیش گرفت..

 امام زمان منو ببخش، آمدند راه رو بستند ..

فقطعوا علیه‏ الطَریق و أَحاطوا به مِن كل جانب .. نزدیک به همین تعبیر برای برادرش هم هست، و أحاطوا به .. دورش رو گرفتن ، فاصله ها نزدیک تر شد، ریختند دور و برش، فَحارَبَهم .. شروع کرد جنگیدن ، جونی در بدن نداشت اما قول که داده بود!! .. انقدر بهش تیر و نیزه زدند عباس ضعیف شد .. اما می تاخت، دشمن رو کنار میزد، فجاءه سَهم فأصاب القربة ... یک وقت یه تیری آمد به مشک اصابت کرد ..  و أریق ماؤها ..

آب ریخت .. آبرو ریخت ..

امان که مشک تهی آبروی من را ریخت

 من از خجالتِ لبهای تشنه آب شدم

آقا، آقا تو شرمنده نباش، "درمانده آب بود که بر خاک مانده بود/ سقا که از وظیفه ی خود دست برنداشت..."

بمیرم برات، مادر برات بمیره، وقتی آب روی زمین ریخت عباس چه کرد؟! فوقف العباس متحیرا سر جاش ایستاد، با یه حالت سرگردونی ایستاد، بیچاره شدم، شرمنده شدم، آبروم جلو رباب رفت!! ای وای علی اصغر، صدای شما بچه ها هنوز تو گوش عباسه

ای عمو آب چه شد ، دُر نایاب چه شد

آب آب تشنگان زد آتشم، خجلت از سقاییِ خود میکشم

کاش از اول نام من سقا نبود، یا در این دشتِ بلا دریا نبود

اسب رو نگه داشت، نمیدونست چه کنه!! اما دشمنش میدونست، هدفِ ایستاده زدنش راحتتره، دقیق تره، مثل برادرش..

 ثم جاءه سهم آخر..  یک تیر دیگه آمد، یه خصوصیت هایی داشت؛  فأصاب صدره   تیر به سینه ی مبارکش اصابت کرد، فانقلب عن فرسه روی زمین افتاد، ای وای، بدون دست کسی که تنش پر از تیر است/ خدا کند زبلندی فقط زمین نخورد.. این تیر آخر خیلی اذیتش کرد، بدجوری زمین زدش، چرا؟ به سینه داشت تیری و زِ اسبش تا زمین افتاد دوباره تیر با شدت به قلب او فرو می رفت

میدونید دست راست و چپش رو زدند، اما این همه ی ماجرا نبود، وقتی روی زمین افتاد  و صاح إلى أخیه الحسین أدركنی، به دادم برس!

حسین آمد، فلما أتاه رآه صریعا  وقتی آمد برادر رو افتاده دید، چه منظره ای دید حسین بن علی؟! وقتی برادر روبا اون حالت دید شروع کرد گریه کردن.. فقتلوه کذلک بین الفرات و السرادق، عباس رو بین فرات و خیمه ها کشتن، اما این همه ماجرا نبود!!  و قطعوا یدیه و رجلیه حنقا علیه، از روی بغض و کینه دورش جمع شدند؛ ببین! وقتی عباس روی زمین افتاده، وقتی کشتنش، وقتی عباس جان داده، میگه و قطعوا یدیه و رجلیه؛ اگر من اشتباه میفهمم به من بگو.. یعنی چی؟!! یعنی این قطع کردن دست ها فرق میکنه، یعنی یکبار تو حرکت دست هاشو قطع کردند.. وقتی روی زمین افتاد دیگه دستِ جنگیدن نداشت! یعنی تا حسین برسه کفتارها اومدند جمع شدند دور بدنش؛ احتمالا اول غارتش کردند، زره رو یکی برداشت، کلاه خودِ شکسته رو یکی برداشت، یکی بیرق رو برد، یکی نیزه رو برد، یکی پیراهنش رو برد، برهنه ش کردند، نشستند بالای سرش شروع کردند به دریدن تنش؛ سر فرصت، بدون عجله، بدون جنگ! یک عده دست هاشو دوباره بریدند، قطعه قطعه کردند.. یک عده گفتند این چه پاهای رشیدی داره!! رفتند سراغ پاهاش!! آقا بریدند، قطعه قطعه کردند.. وقتی حسین این منظره رو دید؛ الآنَ  اِنْكَسَرَ ظَهْرِی دیگه کمرمو شکست..

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 804 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللهِ ، وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن .

اللهم‌ عجل لولیک الفرج ..

همیشه روی لبم ذکر یا اباالفضل است

چراکه حضرت مشکل گشا اباالفضل است

دو دست داده به راه خدا و پس چه عجب

اگر که معنی دست خدا اباالفضل است

به جمله جمله ی یا کاشف الکروب قسم

که استجابت صدها دعا اباالفضل است

نمونه است اباالفضل و در مسیر حسین

کسی که شدهمه چیزش فدا اباالفضل است

از ابتدا به من آموخت مادرم تنها

دوای درد گرفتارها اباالفضل است

گفت بچه ،هر وقت گرفتار شدی بگو یا ابالفضل...محاله تنهات بزاره...محاله بزاره خجالت زده بشی...آخه خودش طعم خجالتُ کشیده میدونه ..امشب چرا صدامو نگه دارم... همه سرها را بالا کنید برای ابالفضل بلند بلند گریه کنید ..میخوای یه جمله بگم صدای زنها تو عرش برسه...ابالفضل دختر نداره...ببینم امشب برای ابالفضل چکار میکنی ...

از ابتدا به من آموخت مادرم تنها

 دوای درد گرفتارها ابالفضل است

 چه ترس دارد از آتش,چه ترس از دوزخ

اگر شفاعت هر شیعه با اباالفضل است

فردای محشر ..وقتی فاطمه سلام الله علیها وارد میشه،میفرماید: همه سرها پایین به احترام فاطمه..تا وقتی بی بی وارد میشه ...تازه محشر، میشه محشر...پیغمبر صدا میزنه دخترم‌...حبیبه ی خدا....برای شفاعت محبین و دوستداران، چی آوردی...؟یه وقت میبینن  ،مادر منو و شما فاطمه دست بریده  عباس رو بیرون بیاره ...میفرمایند:دست بریده عباس بسنده میکنه...یا ابالفضل ..

هر کی امشب دلشکسته است بگه یا ابالفضل.. هرکی امشب پناه آورده بگه یا ابالفضل‌..هرکی غیر ابالفضل کسی رو نداره بگه یاابالفضل..

خود امام زمان گفته است می آید

به مجلسی که در آن ذکر یا اباالفضل است

بگیر ذکر اباالفضل با امام زمان

ببین که بر لب  صاحب عزا اباالفضل است

ابالفضل ...ابالفضل ..

امشب ..اومدم همه باهم روضه بخونیم و گریه کنیم..همه روضه خون باشیم ..امشب صاحب عزا را میخواهیم صدا بزنیم ...بچه وقتی دستش از باباش جدا میشه...گم میشه...بگو یابن الحسن من تو  این عالم گم شدم ..مثل بچه ای که میگه من بابامو میخوام تو هم بگو منم آقامو میخوام ...همه دستا رو بیارید بالا...رحمت به اون  دستی که در خونه ی ابی عبدالله و بچه هاش ،در خونه خدا و   اهل بیت درازه..جای دیگه دراز نیست .

از همینجا یی که دست رو دراز کردی شروع کن صدا زدن صاحبت رو ...اینقدر بگو تا قلبت آروم بشه ..یا صاحب الزمان..یا صاحب الزمان ....

رخصت بده تا از داغ شقایق بنویسم

از بغض گلوگیر دقایق بنویسم

میخواهم از آن ساقی عاشق بنویسم

نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم

دل خون شد و از معرکه ی دلدار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

درهر قدمت هر نفست جلوه ی ذات است

وصف تو فراتر ز شعور کلمات است

در حسرت لبهای تو لبهای فرات است

عالم همه از این همه ایثار تو مات است

از علقه با دیده خونبار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

آقاجان...

سقا تویی واهل حرم چشم به راهت

هی میگفت رباب، آروم کن علی اصغر رو... عمو حرفش رد خور نداره..هی جلوی خیمه میگفت الان عمو میاید ..

سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت

دلها همه مست رجز گاه به گاهت

هرچند تو بودی وعطش بود و جراحت

دلواپس طفلان حرم بود نگاهت

سقای ادب جلوه ایثار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

 این مردم  زودی نمیخوان از  دَرِخونه ی ابالفضل رد بشن ...همه ی ما یه جورایی بدهکاریم به ابالفضل ..یاد کنیم شهدایی که شب عملیات گفتن میشه به ما بگی رمز عملیات چیه..؟ گفتن :"یاقمر بنی هاشم"همه بهم نگاه کردن دیدن، دست بردن پهلوشون،دیدن یه چیزی رو باز کرداولین نفر،میخواد چه کار کنه، رمز رو پرسید..یه مرتبه دید قمقمه ی آب رو بیرون آورد،همه قمقمه ها را بیرون آوردن ..آبها رو ریختن...گفتن: ابالفضل آب نخورد...

افتاد نگاه تو به مهتاب دلش ریخت

وقتی به دل آب زدی آب دلش ریخت

فرق تو شکوفا شد و ارباب دلش ریخت

با سجده خونین تو محراب دلش ریخت

صد حیف که آن یار وفادار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

آقاجان...

انگار که در علقمه غوغا شده آری

خونبارترین واقعه برپا شده آری

در بزم جنون نوبت سقا شده آری

دیگر پسر فاطمه تنها شده آری

این قافله را قافله سالار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

ای علقمه ازعطرتو لبریزبرادر

ای قصه ی دست تو غم انگیز برادر

بعد از تو بهارم شده پاییز برادر

 برخیز حسین آمده برخیز برادر‌‌

عباس ترین حیدر کرار نیامد

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

امشب بزار دردهای دل حسین رو بگم ...خیلی سخته تو یه محیط دنبال یه نفر بگرده...اهل روضه...خیلی سخته تو یه مکانی دنبال یه شخص بگرده و پیدا نکنه...یا صاحب زمان بحق مادرت دست رو بالا بیار برامون دعا کن..یه وقت دیدن امام حسین داره میگرده..دیدن امام حسین خم میشه ...هی میگرده..یه چیزی رو برمیداره ..هی میبوسه ..هی رو چشمش میزاره..اومدم جلو گفتم شاید پاره های قرآنِ ..نگاه کردم دیدم دست بریده ی عباسِ...همه بچه ها منتظرن الان عمو عباس بیاد .. عمو رفته آب بیاره ..یااباعبدالله..

خبر داری اربابمون رو چه جوری  شهید کردن؟

فرمود :هروقت روصه ی من رو میخواهی بخونی ..اینطور بخون..بگو هرکی میخواد از بلندی روی زمین بیوفته ،پیرو جوون نداره،زن ومرد نداره،ناخودآگاه دستش جلو میاره..صورتش آسیب نبینه...من دست نداشتم ....

به چشمش بود تیری وچو با صورت زمین افتاد 

دوباره تیر  باشدت به چشم او  فرو میرفت

همینکه با دست بریده افتاد ..یا اباعبدالله‌....چشم تیر خورده ،صورت متلاشی شده،دست بریده،یه وقت شنید یه صدای پایی میاد تو اون شلوغیها،گفت ببینم کیه..!!!!

همچینکه جلو اومد، نامرد‌پاشوگذاشت روی پای عباس ..گفت:  تو بودی که، از ترست  کسی جرات نمیکرد  سمت خیمه ها بیاد...عباس ،حالا بلند شو...گفت نامرد.. وقتی اومدی که دست ندارم،گفت تو دست نداری، من  دارم... چنان با عمود به سرت ....حسین .....حسین.....

علمدار لشکر چرا رو زمینی؟

با این چشم خونی، حسین رو می بینی.. 

وای چشات، دست و پات

 عزیزم پر از تیر شده پیکرت..

مشک تو ،پاره شد

میدونم نمیشه هنوز باورت..

وای عمود، خوردی و

 به هم ریخته شد وضع فرق سرت..

اما سرها را وقتی بالای نیزه زدن، تنهاسری که به نیزه بند نشد سَرِعباس بود..هی بچه ها میگفتن: عمو کجایی ..حسین...

یه عمر میگفت چی میشد  یکبار هم که شده مادرت رو میدیدم ..تا اومد کنار عباس یه بویی کشید..

بگو چه رخ داده در این علقمه

که آمده مادر ما فاطمه

آقا! مادرت اومد بالاسرم..یه عمر دوست داشتم مادرت رو ببینم ..اما کاش دم دمای آخر هم نمیدیدم ..کاش زودتر می مُردَم نمیدیدم ..آخه وقتی  دیدم ،دیدم یه دست به کمر گرفته...شاید از عباسم رو گرفته باشه..

دستی نمانده تا بگذارم به سینه ام عرض ارادت کنم به تو با قلب مضطرم ...

عباس جان نماز دیده بودم ،عبادتهای طولانی، سجده های طولانی ،شیرین زبونیت رو از بچگی دیده بودم ،معرفت و وفا تو دیده بودم، ..یه وقت هست که یه نفر عادی گریه میکنه...گفت :عباس جان تا حالا گریه تو ندیده بودم ..گفت: آقا گریه ام برای این نیست که دستهامو بریدن..چشم رو تیر زدن..گریه ام برای اینه  دیگه دستی ندارم بغلت کنم..من تا بحال روی حرفت حرف نزدم..چی میخواهی عزیزم ،گفت آقا بی ادبی منو ببخش ...اگه میشه منو سمت خیمه ها نَبَر..

چرا عزیزم ..علی اکبر رو بردم...همه رو بردم بیا برگردونیمت خیمه ،همه منتظرتن..میگن: عمو عباس میاد..

گفت آقا جان، نه بزار همینجا بمیرم..  چون نتونستم آب بیارم... از روی سکینه خجالت میکشم....حسین......

 

 

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 21
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 91
  • آی پی دیروز : 412
  • بازدید امروز : 175
  • باردید دیروز : 4,207
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 107
  • بازدید هفته : 12,464
  • بازدید ماه : 4,382
  • بازدید سال : 1,046,523
  • بازدید کلی : 19,552,351