loading...

آئین مستان

حضرت رقیه (س)

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2147 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1710 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 679 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 587 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6684 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3748 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3226 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4125 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3654 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7232 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5878 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5524 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4167 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2553 زمان : نظرات (0)

حاج میثم مطیعی

 

سر آمد شام غم هایم، مه عیدم کجا بودی

شب آرامش من،  صبح امیدم کجا بودی

بابا،  بابا

سفر اینقدر طولانی؟ نگفتی دختری داری

داره درد دل میکنه با باباش، حرف دخترونه میزنه

سفر اینقدر طولانی؟ نگفتی دختری داری؟

نمی دانی چقدر از عمه پرسیدم کجا بودی

عمه بابام کجاست

مغیلان چیست میدانی؟ فقط این را بگو بابا

ز پایم دانه دانه خار میچیدم کجا بودی

دیگه این آخری ها دست ها و انگشت هاش رمق نداشت خودش خار مغیلان از پا بکشه

انگشت های عمه بگرفته نقش گُل زخم

بابا دستای عمه زخم شد

انگشت های عمه بگرفته نقش گُل زخم

از بس نشسته و خار از پای من کشیده

مغیلان چیست میدانی؟ فقط این را بگو بابا

ز پایم دانه دانه خار میچیدم کجا بودی

نه لالایی نمی خواهم دگر،  اما در این مدت

که من از درد یک شب هم نخوابیدم کجا بودی

کدوم درد ؟دردش رو بگو،  بابا:

سرم،  تنم، کمرم ، پهلویم،  پرم

یکی دو تا که نیست کبودی پیکرم

بابا جونم، بابا حسینم، دردامو شماره کرده بودم همه رو به خاطر سپرده بودم، بیای دردای دلم رو بهت بگم، ای بی بی جان درسته کوچیکی، ولی من یقین دارم، همه ی ما یقین داریم ، گره های بزرگ رو باز میکنی، بابا دردهامو شماره کرده بودم،  ولی دردام ساکت شد تو اومدی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

دیگه دردی ندارم، دیگه بازوهام درد نمیکنه،  دیگه پهلوم تیر نمیکشه، دیگه دست به دیوار نمیگیرم، دیگه مثل پیرزنها راه نمیرم، بهت قول میدم، رقیه خوب شده بابا، بابا، بابا

 با دیدن تو درد ها از یاد من رفت

پس بعد از این دردی اگر دارم ندارم

نه لالایی نمی خواهم دگر،  اما در این مدت

که من از درد یک شب هم نخوابیدم کجا بودی

نمی خواهم بگویم که کجا رفتم،  نمی خواهم

بپرسم از تو در بازار چرخیدم کجا بودی

ای بابا مارو بازار بردند، بابا بابا

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود

که این شاهد بازاری و آن پرده نشین باشد

بابا بذار یه گزارش سفر بهت بدم:

من و عمه سر و سردار شدیم

من و او راهی بازار شدیم

می خوای یه دونه ی دیگه اش رو برات بگم

من و او راهی بازار شدیم

شهره مجلس اغیار شدیم

همه مارو نشون میدادند، بابا، بابا جون بابا

نمی خواهم بگویم که کجا رفتم، نمی خواهم

بپرسم از تو در بازار چرخیدم کجا بودی

من نمیگم تو هم به من نگو

نمیخواهد بگویی که کجا رفتی،  نمیخواهد

که از خاکستر گیسوت فهمیدم کجا بودی

سرت چرا بوی نون گرفته؟

خسته ای از ره دور آمده ای

یا که از کنج تنور آمده ای

آن شب دل تنور به حال سر تو سوخت

بر میهمان سر زده اش میزبان کریست

نمیخواهد بگویی که کجا رفتی،  نمیخواهد

که از خاکستر گیسوت فهمیدم کجا بودی

به زحمت روی پنجه ایستادم در میان بزم

خودم با چشم خود دیدم،  خودم دیدم کجا بودی

بابا با همون چشم تارم تشت طلا رو دیدم، بابا  با همون گوش پاره صدای قران خوندنت رو شنیدم،  صدای چوب خیزران رو شنیدم،  یا صاحب الزمان(عج): در ناحیه ی مقدسه فرمود:السَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ ِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ سلام بر اون دندان با چوب نواخته شده.

سرت را وقت قرآن خواندنت در تشت کوبیدند

تو باید بعد از این قاری قرآن خودم باشی

حسین..........

روضه شهادت حضرت رقیه (س) -  سر آمد شام غم هایم، مه عیدم کجا بودی - حاج میثم مطیعی

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1935 زمان : نظرات (1)

 

شب حضرت رقیه سلام الله علیهاست و هر شب اذن میگیریم، خدا ان شاالله به حق امیر المؤمنین هر كسی هر دردی داره حاجتی داره، حاجت روا كنه به حق حضرت رقیه سلام الله علیها

روزا بی قراری

یا امام زمان

روزا بی قراری

شبا گریه داری

بمیرم برات كه، كسی رو نداری

سرت رو ، روشونش بذاری

روزا گریه دارم

روزا بی قرارم

شبا گریه كارم

برا دیدن تو،  لیاقت ندارم

سرم رو كف پات میذارم

یا امام زمان آقا جان

اگه كور كورم

اگه از تو دورم

میخوابم امشبی كه، تو دریای نورم

دلم رو با اشكام بشورم

تو آقای مایی

می دونم میایی

شهیدامون امشب، با تو كربلایی

میایی تو صاحب عزایی

امام زمان

نوایی نوایی ، اَمون از جدایی

بریم خرابه

نوایی نوایی ، اَمون از جدایی

چشام تار تار، باباجون كجایی

خرابه شده كربلایی

آی بابا بابا، آی بابا بابا، آی بابا بابا، وقتی میگن "وای" مال مصیبته، "آه" مال حسرته، "آی" مال درده،  آی بابا بابا، آی بابا بابا، آی بابا بابا....

دلم خونه خونه

دلم تنگه تنگه

هنوز داره یك شب

با بچه ات میجنگه

تو موهام پر از خورده سنگه

دلم خونه خونه

دلم تنگه تنگه

هنوز داره یك شب

با بچه ات میجنگه

چی شده خانوم؟بابا یه شب بزرگترها بچه هاشون رو آوردند، دامن بچه هاشون رو پر ازسنگ كردند،  یه عده ای هم بچه هاشون چوب دستشون بود، بزرگترهاشون كف میزدند، ریختند تو خرابه،  بچه هاشون اینقدر بچه های مارو زدند. تو چیكار كردی خانوم جان؟ همه ما پشت عمه مون سنگر گرفتیم،  من كه نمیتونستم فرار كنم پاهام زخم بود، خمیده خمیده میلنگیدم،  عمه ام گوشه ی خرابه همه ی ما رو نگه داشت، اما از لابه لای دستا همینطوری چوب و سنگ رد میشد، عمه ام زخمی شد، بابا جون سه ساله منو دیدی ،  الان منو ببینی نمیشناسی عجیب نیست،  عمری با عمه ام زینب زندگی كردی اگه الان چشات رو وا كنی عمه ام رو نمیشناسی، ای وای بابا، ای وای بابا،  ای وای بابا...

وقتی سر تو بر روی یك نیزه جا گفت

تا سر رفت رو نیزه

شلاق سراغ من و  عمه را گرفت

آن نیزه ای كه زیر سر تو نشسته است

آخر تو را ز دست من و عمه ها گرفت

از شمر سهم مادریم را گرفتم

یك پهلوی شكسته

سهمت چیه خانم جان؟

یك پهلوی شكسته توان مرا گرفت

امان از محله ی یهودی ها

از بین نیزه پیرزنی گیسوی مرا

با بغض چندساله ی تو بی هوا گرفت

بچه داشت میرفت، خودش ندید، بی هوا گرفت، بی هوا زدند. یك خط حماسه بخونم این جیگرت حال بیاد

از خطبه های عمه دلم قرص شد پدر

باید دهان عمه ی مان را طلا  گرفت

چشم عمو به داد من و معجرم رسید

      اما

حیف از دو گوشوراه كه یك بی حیا گرفت

هی دستش رو گرفت، گفت:نكش خودم در میآرم گوشوراه  هام رو

دختردارها كجا نشستند؟ كی دختر داره؟ كیآ گوش دخترشون رو سوراخ كردن برا گوشواره؟ ان شاءالله بزرگ میشی اونا كه ازدواج نكردن ازدواج میكنند، دختر دار میشین،  میفهمین من چی میگم. متوجه میشی، این سوراخ گوش اگه یه مدت گوشواره توش نباشه، خیلی آروم آروم باید بازش كرد، معمولاً این جور كارها رو بابا انجام میده، هی با این گوشواره بازی میكنه،  هی میگه بابا یواش، چشم عزیزم، آروم آروم،  لاله ی گوش درد نداره، خود گوش درد داره، اونایی كه دختر دارند من میخوام بهشون یاد بدم،  هر موقع این سوراخ گوش دختر بسته شد آروم آروم، یه خورده روغن،  آروم آروم با خود گوشوراه، با یه سوزنی كه تیز نباشه، با یك سیم خیلی لطیف، اروم آروم میپیچونی كه گوش رو زخم نكنه،  اینجوری راه گوشواره باز میشه،  اونم از اول تا آخرش هی باید بهش بگی عزیزم،  عمرم،  تا گفت:بابا بگو چشم، دیگه تموم شد،  دوباره عشقم،  آروم آروم تا راه گوشواره دوباره باز بشه، بعد هم كه گوشواره رو بخوان در بیارن فشار به لاله ی گوش نباید بیآرن، دارم دختر داری بهتون یاد میدم،  آروم آروم این گیره اش رو باز میكنی،  آرو آروم این گوشوراه رو درمیآری،  

حیف از دو گوشوراه

دستش رو گوشاش بود، هی چپ و راست،  دو تا دستارو با یه دست گرفت،  دست رو برد طرف گوشوراه، این سرش رو برگردوند، آقام من و ببخشه،  اینقدر  زد كه سر بی حس شد،  خودم بهت میدم.آی بابا

از سنگ پشت بام سرم درد میكند

از ضجه های بی اثر من صدا گرفت

امان از اون ناله ای كه آه بگیره

گفتم دعا كنم كمر زجر بشكند

با یك دل شكسته چه دیدی دعا گرفت

من هر چقدر ناله زدم بیشتر زدند

از من نفس،  عدوی تو با ضرب پا گرفت

ای حسین........

مجنون شبیهه طفل تو شیدا نمیشود

خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود

حالا اومدی كه دیگه من نمیتونم جلوت بلند شم.

باشه كنج تنور و تشت طلا رفتی خونی ما نیومدی

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 719 زمان : نظرات (0)

 

پهلو گرفته است،  از اشک چشم سوخته دارو گرفته است

سر با سر آمده،  او پیش پاش از مژه جارو گرفته است

از نور از طبق ، انگار چشم بی رمقش سو گرفته است

وقت قدم زدن آمد،  خمیده دست به زانو گرفته است

مثل گُل سری است این لخته های خون که به گیسو گرفته است

تقصیر زجر بود از چشم های عمه اگر رو گرفته است

خورشید صورتش از زیر گونه تا سر ابرو گرفته است

رد غلاف نیست انگار تازیانه به بازو گرفته است

لب باز می کند کنج خرابه با پدرش خو گرفته است

قصه به سر رسید

جانم به لب رسید

که از تو خبر رسید

طاقت ندارمُ ، جز بوسه بر گلوی تو حاجت ندارمُ

 می بوسمت ولی،  هدیه به غیر گریه برایت ندارمُ

من دختر توأم ،  اما به دختر تو شباهت ندارمُ

تو رفتی از برم، الان به بعد یک شب راحت ندارمُ

از شمر و حرمله از زجر انتظار محبت ندارمُ

اذیت شدیم ولی،  من نیتی به غیر شفاعت ندارمُ

دشنام می دهند،  با دختران شام رفاقت ندارمُ

هی میخورم زمین،  مثل گذشته آن همه قدرت ندارمُ

چو مثل فاطمه است،  از این قد خمیده شکایت ندارمُ

دیگر نشانه ای جز پنج خط سرخ به صورت ندارمُ

از معجرم مپرس،  رغبت به صحبت از شب غارت ندارمُ

لطفی کن ای پدر،  امشب به جان عمه مرا با خودت ببر

می رفت قافله، دورش پر از حرامی است،  سر مست هلهله

 بابا یک مرتبه بخند،  من قول میدهم نکنم از کسی گله

این چشم های تار،  امشب برای دیدن تو گشته مسئله

باید چه کار کرد؟ با این همه کبودی و با این همه آبله

باید از این به بعد با عمه ام نشسته بخوانیم نافله

سیلی که جای خود،  مانده به گردنم رد انگشت سلسله

خوردم زمین شبی، بین من و نگاه تو افتاد  فاصله

من فکر میکنم ظلمی که زجر کرده است نکرده است حرمله

یه جوری من رو آورد، من رو میکشید، می زد، می گفتم بزن، اما من رو به عمه ام برسان، وقتی به ناقه رسیدم، هی نفس میزدم، بین نفس هام،  هی میگفتم:عمه عمه عمه

من فکر میکنم ظلمی که زجر کرده است نکرده است حرمله

میخندیدم یادته، نگاه به لب و دهانم میکردی یادته، من و بغل میکردی یادته،  هی به من میگفتی مادرم یادته،  من دیگه مثل اون رقیه نیستم، دختر و لبخندش، لبخند و لب و دهان، لب و دهان و دندان.

دندان من شکست

آینه ی کلام پریشان من شکست

دندان من شکست

آخه انگشتر دستش بود، انگشتر تو دستش بود، با اون انگشتری که بازی میکردم دندان من شکست.

دندان من شکست

بچه دندانش بشکنه کلامش عوض میشه، شین رو س ِ میگه.

دندان من شکست

آینه ی کلام پریشان من شکست

راه و روش دختر داری اینجوریه ، میخوای گوشواره از گوش دختر بچه در بیآری،  فقطم باباش باید این کارو بکنه.مادرم میتونه، اما دختر دوست داره پدر گوشواره اش رو در بیاره، چون تا میخواد دردش بگیره، میگه:یواش.بابا هم قربون صدقه میره.

متن مقتل این جوری میگه:سر مطهر رو آوردن در حضور اون مظلومه گذاشتند، پرده رو از رو سر برداشت، پرسید:ما هذا رأس؟این سرکیه؟گفتند:هذا رأس أبوک.سر باباته. خود را بر آن سر مطهر انداخت شروع کرد صورت پدر رو بوسیدن، به سر و سینه زدن، اینقدر با دستای کوچیک خودش به دهان زد، دهان پر خون شد و گفت:یا أبَتاهُ،  مَنْ ذَا الَّذی خَضَبک بِدِمائک،  محاسنت رو کی با خونت رنگ کرده؟یا أبَتاهُ،  مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ؟ رگ های گردنت رو کی بریده؟یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی؟ بابا من سه ساله هستم یتیم شدم. کی من رو بزرگ کنه؟ بعد شروع کرد به گلایه کردن:بابا نگامون کن،  یا أبتاهُ،  منْ للنّساءِ الحاسرات؟ زن هارو نگاه کن معجر ندارن! یا أبتاهُ،  منْ للْأَرامِلِ المسْبیّاتِ؟ پدر جان،  چه کسی دادرسی از این زنان بیوه و اسیر می کند؟ یا أبتاهُ،  منْ للْعیونِ الْباکیاتِ؟ چشم های گریون مارو نگاه کن! یا أبَتاهُ،  مَنْ لَلشُّعورِ الْمَنْشورات؟نگاه کن ببین موهامون چه وضعی داره. یا أبتاهُ،  منْ بَعْدک واخَیْبَتاهُ؟یا أبتاهُ،  منْ بَعدک وا غُرْبَتاهُ؟ بابا جان تو رفتی ما بی چاره شدیم! یا أبتاهُ،  لَیْتنی کنت لَک الْفِداء. ای بابا کاش من برات می مردم. یا أبتاهُ،  لَیْتنی کنت قَبل هذا الْیَومِ عمیاءَ. بابا جان کاش من کور می شدم تو رو اینجوری نمیدیدم

توضیحش هم این یک خطه:

ساربان ضربه ی دستش چقدر سنگین است

تازه انگشتر او سنگ یمن هم دارد

زخم های سر و روی پدرش را که شمرد

گفت با عمه چرا زخم دهن هم دارد؟

حسین......

بابا جان کاش من زودتر از این از دنیا می رفتم،  من تو رو این طوری نمیدیدم، هی گریه کرد، اشک می ریخت، نفسش به شماره افتاد،  گریه راه گلوش رو گرفت: مثل مرغ سر کنده گاهی سر رو طرف راست بعد طرف چپ میگذاشت، میبوسید ناله میکرد، ریش پر خون پدر رو میگرفت پاک میکرد، حسین، همیشه بدنش تازه است، بس که سر تر و تازه بود، هی خوت می آمد جاری میشد،  زن ها دورش رو گرفتند، گفت: بابا این زنهای جوون مرده چه کنند، شیون از همه بلند شد.ثم إنها وضعت فمها على فمه الشریفو بکت طویلا، قشنگ ببین بچه سه ساله سر زخمی بغل کرده. آروم آروم لبش رو رو لب بابا گذاشت، شروع کرد لب بابا رو مکیدن،  همینطوری آروم آروم سرش رو زمین گذاشت، صورت رو صورتش بود، اینقده گریه کرد دیدند، آخرهای گریه دستش باز شد، سر غلتید یه طرف رقیه یه طرف،  ای حسین.........

چقدر زخمی ِ چشمات بمیرم برات

چقدر خونی ِ لبهات بمیرم برات

شبیهه خودم پریشون و پر خون ِ موهات بمیرم برات

حالا بعداز اون همه عذاب توی آغوشم یکم بخواب

به چشم کسی خواب نیومده بعد از اون مجلس شراب

ناله میزم وای وای کریه میکنم های های

نگفته بودی با سر میای بابا نگفته بودی با سر میای


 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 839 زمان : نظرات (0)

تصور كن سه ساله باشی و لب تشنه باشی و میان خیمه هم دوردانه باشی،خودت شمع همه باشی، خودت پروانه هم باشی، برادرها نباشند و تو باشی خسته هم باشی،تمام دلخوشیه عمه و اهل حرم باشی،عمویت رفته باشد،بی عمو باشی،كنار عمه ی خود بارها هم شاهد تیر و گلو باشی،تصور كن علی اكبر آنوقتی كه راز تشنگی اش برملا شد،بعد رفت و اِربَاً اِربا  شد،تو بابا را كنار جسم او دیدی كه گویا داشت جان میداد،علی اش را تكان میداد، تو در خیمه دعا كردی و بابا از سر نعش پسر برگشت،پدر تا جان بگیرد یارقیه گوئیا زیر لبش میگفت در برگشت.همین كه خوب دقت میكنم میبینمت آنجا كنار نجمه هم بودی،درون گوش نجمه لحظه ی آخر چه فرمودی،كه قاسم را خودش آماده كردو سوی میدان برد،عسل را نجمه در ظرف گران قیمت به دكان برد،عسل لب های قاسم را به خود چسبانده بود و  پیكرش چندین برابر شد،همین كه قاسم اكبر شد،رقیه دید قاسم بی كس است آنجا،برایش مثل خواهر شد،رقیه داد دلداری به نجمه،نجمه تاب آورد، برای یاریش ازخیمه زینب را به همراه رباب آورد،شب سوم نمی خواهم بخوانم روضه ی باز گلویی را كه شش ماهه است،گلویی كه سپر شد،آه راه تیر را بر قلب بابا بست.

عیبی نداره ممكنه از گریه خسته بشی، اما اونی كه صبح و شام گریه میكنه و خسته نمیشه پسر نرجس خاتونه،ای آقام،ای آقام

میان این همه كودك،چرا این دختر كوچك ، همیشه لحظه ی حساس، می آمد به یاری،مثل وقت رفتن عباس، تمام بچه ها را توی خیمه جمع كرد و گفت:آی بچه ها،باید آبروداری كنیم و  تشنگی را پشت لب پنهان نگه داریم،همه با هم عمو را بین نخلستان نگه داریم،تمام بچه ها را جمع كرد و خویش را از جمع منها كرد،عمو را گوشه ای دور از نگاه جمع پیدا كرد،به سقا گفت:بین آب با تو، بچه ها گفتند: تنها تو

قربون این دختر سه ساله برم،بچه ها رو جمع كرد،گفت:اینجا بمونید صدای العطشتون بلند نشه،عمو جونم خجالت میكشه

عمو را گوشه ای دور از نگاه جمع پیدا كرد،به سقا گفت:بین آب با تو، بچه ها گفتند: تنها تو، همیشه تو،دوباره تو،جواب تشنگی ها تو،تو مثل آب ، دریا تو.عمو جانم كجا ،ما آب را بی تو نمیخواهیم،قرار و  تاب را بی تو نمیخواهیم،اما عمو رفت و همان طوری كه میدانست این طفل سه ساله،نه خودش آمد،نه آب آمد،نه در خیمه قرار آمد و تاب آمد.

شما دارید گریه میكنید احترامتون میكنند،بالا بالا مینشونند،دستت رو میبوسند،روت رو میبوسند.اما بچه های ابی عبدالله اجازه گریه كردن هم نداشتند

همه رفتند، داداش علی اكبر رفت،داداش علی اصغر رفت،پسر عمو قاسم رفت،پسر عمو عبدالله رفت،عمو اباالفضل رفت

همه رفتند،وقت رفتن باباست،در روضه دوباره كودكی در لابلای گریه ها پیداست،در روضه همان كه پرچمش بالاست،در روضه به شدت بعد بابایش ولی تنهاست،در روضه بابا هم رفت، دم رفتن گرفته سخت پای ذوالجناحش را،پدر از اسب پایین آمد و بوسید روی ماهش را، همین سرباز مانده از سپاهش را،رقیه ظاهراً اینجا ز بابا آب میخواهد،ولی دراصل آغوش پدر را بوسه را یعنی قرار و تاب میخواد،پس از اینها پدر هم رفت،سه ساعت بعد سر هم رفت،سپس پیراهن و انگشتر و انگشت و خلخال و زیور ،خیمه ،گهواره ،دست قمر هم رفت.

حسین....با فاطمه بگو..حسین......

رسیده روضه حالا در بیابان،موقعی كه گوشواره هست بر گوش رقیه جان،هنوز انگار آویزان،نگو راوی چه میخواهی بگویی؟! از بیابان و مغیلان و سه ساله دختری در دشت سر گردان، شكسته خار در پا،كودكی بی گوشواره، در بیابان تشنه،بی یاور،خدا این اوج نامردی است بزن سیلی به خود ای گریه كن،امشب بزن، این بهترین ابراز هم دردی است.

 نگفتی من دل دارم رفتی

نگفتی دختر داری رفتی

بدون اینكه بار غم را

از رو دلم برداری رفتی

حالا من بدون تو كجا برم

حالا من بدون تو چكار كنم

اونقدر گریه میكنم كه نیمه شب

از خواب ناز سرت رو بیدار كنم

های های های  دلم بابا

های های های سرم بابا

از بس زدنم كمرم بابا

حسین...برو كربلا اینجا نباش،حسین........... یه حسینی كه كربلات و بگیری.....حسین.....اونایی كه التماس دعا گفتند رو مد نظر داشته باش،مریض ها،ریشه كنی دشمنان شیعه،حسین...........

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 578 زمان : نظرات (0)

حسین سیب سرخی

 

حالا که این چنین میری ولی

پاهاتو رو زمین نکش علی

دیدمت تو میدون غرق خاک و خونی

این چنین شکستی اول جوونی

پاشو بگو دوباره تکبیر،علی علی علی علی

کنار تو شدم زمین گیر،علی علی علی علی

وااااای واااای

با چه مصیبتی من اومدم

کنار پیکرت زانو زدم

قلب تو شکست از اشک و ناله ی من

قلب من شکست از خنده های دشمن

این پدر پیر و نگاه کن،علی علی علی علی

یه بار دیگه منو صدا کن،علی علی علی علی

وااااای،واااااای

نمیگی كه بابا سخت برام

بزنی دست و پا پیش چشام

کاش دیگه تو دنیا هیچ کسی نبینه

پیکر جوونش،نقش بر زمینه

باید کنار تو بشینم،علی علی علی علی

جون دادن تو رو ببینم،علی علی علی علی

وااااای،وااااای

سینه زنی زمینه شهادت حضرت علی اکبر (ع) شب هشتم محرم - ای که دلدار و دل آرا  - حسین سیب سرخی 

تعداد صفحات : 18

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 16
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 232
  • آی پی دیروز : 649
  • بازدید امروز : 2,409
  • باردید دیروز : 5,809
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 50
  • بازدید هفته : 2,409
  • بازدید ماه : 104,952
  • بازدید سال : 1,147,093
  • بازدید کلی : 19,652,921