ابن کثیر البداية والنهاية نوشته : "ما قُتِلَ قَتيلٌ إلَا احتَزّوا رَأسَهُ" هيچ شهيدى کشته نشد ، جز آن که سرش را جدا کردند ((سر همه بالای نیزه ها رفت، بزرگ و کوچیک...)) "وحَمَلوهُ إلَى ابنِ زِيادٍ" و آن(سرها) را نزد ابن زياد آوردند.[1]
سبط ابن جوزی تذکرة الخواصّ : "إنَّ ابنَ زِيادٍ نَصَبَ الرُّؤوسَ کلَّها بِالکوفَةِ عَلَى الخَشَبِ" ابن زياد ، همه سرها را در کوفه بر چوب نهاد " وکانَت زِيادَةً عَلى سَبعينَ رَأسا" سرها افزون بر هفتاد عدد بودند.[2]
سید ابن طاووس در لهوف نوشته : "أمَرَ ابنُ زِيادٍ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَطيفَ بِهِ في سِکک الکوفَةِ" ابن زياد، فرمان داد که سر حسين عليه السلام را در کوچه هاى کوفه بچرخانند.
سید ابن طاووس در ادامه یه شعر آورده بخونم و ترجمه کنم براتون شاعر نوشته:
رَأسُ ابنِ بِنتِ مُحَمَّدٍ ووَصِيِّهِ
لِلنّاظِرينَ عَلى قَناةٍ يُرفَعُ
وَالمُسلِمونَ بِمَنظَرٍ وبِمَسمَعِ
لا مُنکرٌ مِنهُم ولا مُتَفَجِّعُ
کحِلَت بِمَنظَرِک العُيونُ عَمايَةً
وأصَمَّ رُزؤُک کلَّ اُذُنٍ تَسمَعُ
أيقَظتَ أجفانا وکنتَ لَها کرىً
وأنَمتَ عَينا لَم تَکن بِک تَهجُعُ
ما رَوضَةٌ إلّا تَمَنَّت أنَّها
لَک حُفرَةٌ ولِخَطِّ قَبرِک مَضجَعُ
سر فرزند دختر محمّد و وصىّ او را
براى تماشاگران، بر سر نيزه مى کنند
و مسلمانان مى بينند و مى شنوند
و هيچ يک، نه انکار مى کنند و نه به درد مى آيند .
چشم ها با ديدن تو، سرمه کورى مى کشند
و مصيبتت هر گوش شنوايى را کر مى کند .
چشم هايى را دچار بى خوابى کردى که مايه آرامش آنها بودى
و چشم هايى را خواباندى که از [هراس از]تو ، خواب نداشتند .
هيچ بوستانى نيست ، جز آن که آرزو دارد
مدفن تو و آرامگاه پيکرت باشد