همه ی وجودم عباس
ای بود و نبودم عباس
ابوفاضل،ابوفاضل...
غوغای عطش بر پا شده
خیمه ها لب ریز سراب
دل همه رو خون می کنه
قحطی آب قحطی آب
اما یکی آروم نمیشه
مونده دلش در تب و تاب
از تشنگی داره می میره
شش ماه ی نازه رباب
چشمارو گریون میکنه
سقا رو دل خون میکنه
قلب عمو دیگه طاقت نداره
میره شاید یه کمی آب بیاره
تا که علی آروم بگیره
رو دستای مادر نمیره
تا چشم حسین خون نباره
قلب حرم بی شکیب
خیلی آقامون غریب
همه ی وجودم عباس
ای بود و نبودم عباس
ابوفاضل،ابوفاضل...
کنار شریعه رسیده
غم دلشو آب میکنه
آتیش می گیره چشم ترش
مشکو که سیراب می کنه
خونکای آب و میبینه
اما نمی نوشه ز آب
با دلی پر از حسرت و غم
باز یاد ارباب می کنه
غم نداره توی وفا
تکیه گاه خون خدا
سقا به سوی حرم پر کشیده
اما چرا امیدش نا امیده
هم مشک آبش رفته ز دست
هم محراب ابرو ها شکست
میرسه حسین قد خمیده
علقمه شد دریای خون
نقش زمین آسمون
همه ی وجودم عباس
ای بود و نبودم عباس
ابوفاضل،ابوفاضل...