غفّاری و حکیمی و ربّی و داوری / فوق عروج وهم و فراتر ز باوری
از هر چه دیدهاند و ندیدند خوبتر / وز هر چه گفتهاند و نگفتند برتری
خالی ست از ثواب و پر است از خطا و جرم / پروندۀ سیاه مرا هر چه بنگری
من کمترم از این که بسوزانیام به نار / تو برتری از این که به رویم بیاوری
خواهی ببخش و خواه بسوزان در آتشم / من عبد کوچکم تو خداوند اکبری
پرسی اگر تو کیستی و من که، گویمت: / من بندۀ فراری و تو بندهپروری
در پیش وسعت کرمت نیز کوچک است / حتی گر از گناه همه خلق بگذری
من داخل بهشت ولای علی شدم / باور نمیکنم که تو در دوزخم بری
ما را هماره بار معاصی به روی دوش / تو دم به دم حوائج ما را برآوری
من گناهکار و تو بخشنده و کریم / کز لطف خویش ناز گنهکار میخری
منبع:کتاب صیام تا قیام