loading...

آئین مستان

متن روضه ورود کاروان به کربلا,متن روضه,ورود کاروان به کربلا,کربلا,متن روضه ورود به کربلا,ورود به کربلا,متن روضه شب دوم محرم,شب دوم محرم,مداحی شب دوم محرم,مداحی ورود کاروان به کربلا,متن روضه همراه با ص

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2147 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1710 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 679 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 587 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6684 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3748 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3226 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4125 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3654 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7232 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5878 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5524 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4167 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 448 زمان : نظرات (0)

 

السلام علیک یا مظلوم ، یا غریب ، یا وحید ‌، یا اباعبدالله ..

اگر که عمر زیادم دهد خدایِ حسین

هزار سال بسوزم فقط برایِ حسین

حسینی ام! به دو عالم چه کار دارم من!

گذشته ام ز دو عالم به اتکایِ حسین

حسین روح‌ نماز است و پنج‌ نوبت را

سر نماز می افتم به دست و پای حسین

براش سینه زدم سینه ام حسینیه شد

نوشته روی دلم مجلس عزایِ حسین

همیشه مادر دلخسته ام به من‌ می گفت

مباد خرده بگیری به روضه های حسین

رفیق! کرببلا دعوتی ست! پولی نیست

برات کرببلا چیست؟ یک دعای حسین

نیابتاً ز حسن کربلا برو امسال

ببر سلام حسن را به کربلای حسین

هنوز فاطمه در عرش روضه می خواند

تنور خانه ی خولی نبود جایِ حسین

دیده‌ام بر نینوا افتاد ، دلواپس شدم

بارها از ناقه تا افتاد ، دلواپس شدم

نام این صحرا حسین با قلب زینب آشنا‌ست

بر لبانت کربلا افتاد دلواپس شدم

خاکِ سرخ این بیابان بویِ کوچه می‌دهد

گوئیا مادر زِ پا افتاد دلواپس شدم

من کنارِ تو نباشم زود می‌میرم حسین

تا عمودِ خیمه جا افتاد ، دلواپس شدم

این دلم از کودکی بر گیسویت حساس بود

باد در موی شما افتاد دلواپس شدم

*"عصر روز دهم نانجیب اومد موهای حسینُ کشید ..."

یادش بخیر موی تو را شانه میزدم

افتاده دستِ شمر چرا خاطرات من *

حنجر تو معجرِ من ، هر دو پاره می‌شود؟

حرفِ بین ما دو تا افتاد دلواپس شدم

حنجرت را بازیِ دستان این و آن نکن

چشم من بر نیزه‌ها افتاد ، دلواپس شدم

حرمله زانو زده ، ای وای بیچاره رباب

صحبت شش ماهه تا افتاد دلواپس شدم

دردِ گوشِ پاره کمتر از شکافِ نیزه نیست

دیده‌ام بر بچه‌ها افتاد ، دلواپس شدم

*مثل فردایی کاروان رسید کربلا .. تا رسیدن ابی عبدالله سوال کرد به من بگو پیر مرد نام این وادی چیه؟ گفت آقاجان قاضریه ، نینوا .. همه اسم هارو برد حضرت فرمود نام دیگه ای هم داره این سرزمین؟! عرضه داشت آقا یه زمینی اینجا هست از خیلی قدیما بهش میگن کربلا ...

ای حسین ...

خوش اومدی حسین .. حسین جان آقا مواظب رقیه ات باش .. حسین جان قربون زن و بچه ات برم  ‌..

پناه میبرم از نفس خود به سوی حسین ..

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 397 زمان : نظرات (0)

 

با این همه گناه زِ کویت نراندیام

امسال هم به ماه محرم رساندیام

"فرمود هر کسی هر جایی بگه حسین حرمشِ .. فلذا الان تو حرمش نشستی میگی حسین ...

محرم کربلا باشه زیر قبه باشه بگه حسین ... بعضی ها یه جوری گریه میکنن انگارآخرین فرصتیه که تو عمرشون بهشون دادن گفتن بگو حسین آخه فرمود نماز میخونی فکر کن آخرین نماز عمرته .. گریه هم که میکنی فکر کن آخرین مهلتیِ که میگی حسین ...

امروز قافله رسیدکربلا .. این بچه تو بغلِ ربابه .. همچین که رسیدن عرضه داشت آقا جان اینجا آب پیدا میشه یا نه .. این بچه اگه تشنه ش بشه بی تابی میکنه .. گفت آری اصلا یه جایی رو انتخاب کردن بین دو نهر آب ...

عباسم برو آب بیار ..."

چون طفل گم شده بغلم کردی ای حسین

پیش خودت نشانده و قدری تکاندی‌ام

منت سرم گذاشتی و از میان عرش

با نام مادر و پدرم باز خواندی‌ام

میخواهی‌ام ‌هنوز وگرنه چو دیگران

با پول و شهرت از حرمت می پراندی‌ام

از کودکی برای شما خیمه می‌زدم

دنبال خویش کوچه به کوچه دواندی‌ام

یک روز بی تو زنده نمی مانم ای حسین

با آب و نان خواهر خود پروراندی‌ام

فلذا اون مرد ثروتمند نوشتند تو مدینه همچین که دید ابی عبدالله این زنگهایِ اشترها رو بست که صدا نکنه آخه شبانه میخوان بی سرو صدا برن .. از تجار مدینه ست ، داشت برمیگشت از تجارتش ؛ برخورد به کاروان ، گفت اقا کجا میری؟ حضرت فرمود دارم از شهر بیرون میزنم هیچی نگفت کجا چرا ، گفت میشه منم همراهت بشم گفت اگر میخوای میتونی بیای .. ثروتش زن و بچش همه رو رها کرد ..

میخواهی ام هنوز وگرنه چو دیگران

با پول و شهرت از حرمت میپراندی ام

از کودکی برای شما خیمه میزدم

دنبال خویش کوچه به کوچه دواندی ام

یک روز بی تو زنده نمیمانم ای حسین

با آب و نان خواهر خود پروراندی ام

آید به گوش نالهی «هَل مِن مُعین» تو

در زیر دست و پا ته گودال خواندیام

دیدم همچین که داره دست و پا میزنه داره برای شیعه هاش دعا میکنه مادرش هم همینجور بود .. تو اوج درد تو اوج بستر نشینی بچه هارو صدا زد بچه ها بیاین میخوام دعا کنم .. همۀ بچه ها رفتن وضو گرفتن اماده شدن سجاده رو پهن کردن آخه همیشه میفرمود الجار ثم الدار .. اول بقیه بعد خودمون .. نشستن کنار مادر شروع کرد دعا کردن : اللهم عجل وفاتی سریعا ..

دستای مادرمون بالا نمی اومد .. حسن زیر این بغل هارو گرفته بود دستها بالا بیاد ..

مظلوم کربلا لک لبیک یا حسین

تو میکشی مرا لک لبیک یا حسین

دوباره اومدم آقا، پیش تو زانو بزنم

وقتی تورو دارم دیگه، برم به کی روبزنم؟

هرچی بدم باشم ولی، تو رو نمیفروشم حسین

از بچگی‌ها اسمتو، خوندن توی گوشم حسین

درسته پیش چشم تو، خیلی زیاده بدیام

ولی خدا سر شاهده، دیوونه‌ی کرببلام

آخه تو این دنیا بگو، جز تو کیو دارم آقا

زندگیم و جوونیم‌و، بهت بدهکارم آقا

تو خوبی و با خوبیات، بدعادتم کردی ولی

چقد بدی دیدی ازم، به روم نیاوردی ولی

گریه توی عزات برام، واجب‌تر از نون شبه

درمون زخمای دلم، روضه‌ی عمه زینبه

تورو به جون خواهرت، تورو به جون دخترت

هرکاری میکنی منو، وانکن آقا از سرت

این زمین داغ به دل می‌دهد آخر برویم

در من آشوب شده ، جانِ برادر برویم

خاک اینجا چقدَر بوی جدایی دارد

زینت دوش نبی! جان پیمبر! برویم

حنجر نازک ‌شش ماهه شبیه است به گل

می‌شود سخت درآغوش تو پرپر، برویم

کینه دارند به اسمش، به خدا می‌آید

لشکری تشنه به خون علی اکبر، برویم

کمرت می‌شکند، داغ برادر سخت است

به اباالفضل نگاهی کن و دیگر برویم

نیزه می‌بارد از این قوم به ظاهر مومن

دست‌هاشان همه آلوده به خنجر، برویم

سایه‌ی روی سرم، خیمه نزن، برگردیم

دل ندارم که نباشد به تنت سر، برویم

بر زمین میخوری و وای بمیرم نگذار...

قتلگاهت بشود قاتل خواهر، برویم

همچین که این کاروان رسید کربلا ، اباعبدالله به عباسش فرمود: عباس جان اول خیمۀ خواهرمُ بنا کن .. اول خواهرم با این زن و بچه‌ها برن تو خیمه .. فلذا اولین خیمه‌ای که زدن خیمۀ زینب بود. انقدر دل اباعبدالله نگران خواهرشِ  که فرمود اول خیمه زینب رو بزن..‌.

همچین که بی‌بی می‌خواست از ناقه پیاده بشه، خود ابی عبدالله اومد، عباس اومد، علی اکبر اومد. ابی عبدالله به خواهرش فرمود: خواهر جان پیاده شو. دست خواهرو گرفت، این جوونا اومدن کوچه باز کردن

_چه خبره؟!

_عمۀ سادات میخواد از ناقه پیاده بشه.

میگم: ابی عبدالله اومد، عباس اومد، علی اکبر اومد، قاسم اومد، عبدالله اومد، عون اومد، جعفر اومد، همه اومدن، همۀ بنی هاشم؛ همۀ نامحرما رفتن عقب تر. سرشونو به یه کاری بند کردن.

چرا ؟! چون خواهر حسین می‌خواد از مرکب پیاده بشه...

همچین که پای زینب به خاک کربلا رسید نوشتن یه آهی کشید، صدازد: حسین جان چرا اینقد این خاک بوی جدایی میده؟! دلم بهم ریخته، نگرانم، مضطربم حسین جان...

ابی عبدالله جواب دادن:

خواهرم، همون سرزمینی که جدم، پدرم، مادرم، روضه‌هاشو خوندن همین جاست...

نوشتن زینب رفت تو خیمه‌ش، بعد از چند لحظه دیدن غش کرده...

این خواهرو به هوش آوردن

اما...

"شنیدن کی بُوَد مانند دیدن"

اینجا بی‌بی غش کرد بی‌بی رو به ‌هوش آوردن، اما کجا بودین عصر یازدهم؛ یه نگاه کرد سمت گودال: پاشو حسین جان خواهرتو کمک کن.

یه نگاه کرد سمت علقمه. صدازد: آی غیرت الله پاشو نگاه کن‌...

میگن اصحابُ هم صدازد؛ یه نگاهی کرد به این بدن ها: آی اصحاب برادرم حسین! پاشید به زینب کمک کنید.

نوشتن این بدن‌ها یه تکونی خورد،

کنایه از این که ما حاضریم زنده بشیم دوباره برات جون بدیم.

نوشتن همه رو سوار بر ناقه کرد، یه نگاهی به دور و برش کرد دید دیگه کسی نمونده، همه سوار بر شترها شدن،

خودش میخواد سوار بشه، تنهایی که نمیتونه. شمر از دور دید این خواهر داره اینجوره بی‌تابی می‌کنه، شمشیرشُ غلاف کرد اومد جلوتر؛ بی بی فریاد زد برو عقب ..

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 547 زمان : نظرات (0)

 

يا ربَّ الحُسَين بِحَقِّ الحُسَين اِشفِ صَدرِ الحُسَين بِظُهورِ الحُجَّة یا ربَّ الحُجَّة بِحَقِّ الحُجَّة اِشفِ الحُجَّة بِظُهورِ الحُجَّة

حاجت به شرح آن نیست دردی که خود عیان است

این اشکِ شور گونه شیرین ترین بیان است

خوشا به حال اونایی که با اشک حرف میزنن دیدی بعضی وقتا میری حرم ابی‌عبدالله اصلا نمیتونی حرف بزنی زبان زیارتت میشه اشک، همۀ حرفاتُ فقط نگاه به ضریح شش گوشه میکنی اشک میریزی اما داری حرفاتُ میزنیا چقدر شاعر قشنگ گفته ، خوش به حال اونی که تو جلسۀمحرم با اشکاش با آقاش حرف میزنه این اشک ؛

این سبک را دوست سنگین میخرد

 آب شور چشم شیرین میخرد...

اشک یعنی عشق بازی با خدا

اشک یعنی انفجارِ بغض اما بی صدا

اشک یعنی آتشِ دل آبِ رو

در عروج و در نماز دل وضو

اشک یعنی عین نور و نور عین

اشک یعنی کار مهدی بر حسین

شماها این شبا دارید با امام زمانتون همراهی میکنید حالا این اشک چقدر شیرینه چقدر این اشک زیباست

حاجت به شرح آن نیست دردی که خود عیان است

این اشکِ شور گونه شیرین ترین بیان است

از عشق یوسفِ مصر یک دل فقط جوان شد

در خیمه‌ی حسینی دل ها همه جوان است

بالاترین عبادت

همین کاری که شما هر شب دارید انجام میدید ان شاءالله همینه.. بعضیا میگن این گریه آدمُ افسرده میکنه پیری زود رس میاره درسته روضه های ابی‌عبدالله بالاخره ماهارو دق میده و میکشه آدم تو روضه پیر میشه همینکه میشنوی دور زینبُ نامحرما گرفتن آدم پیر میشه یه شبه ..

اما این گریه کسالت نمیاره، افسردگی نمیاره ، خودکشی نمیاره بذار هرچی میخوان بگن، بگن این گریه آدمُ زنده میکنه آدمُ جوون میکنه ..

بالاترین عبادت ، شادیِ قلب زهراست

شادی قلب زهرا ، ذکر حسین جان است

الان مادرش داره میگه جانم .. کیا دنبال اینن مادرشُ شاد کنن راضی کنن .. الان داره تو دلش میگه جانم اینا حسین منو میگن .. بچه م داره میرسه کربلا .. (کم نذاریا) حالا فهمیدی این حسین تو دل حضرت زهرا رو چقدر شاد میکنه

بالاترین عبادت ،شادیِ قلب زهراست

شادی قلب زهرا ، ذکر حسین جان است

حسین .. جان ..

زهرا تمامِ مارا با اسم میشناسد

نزدیکِ درب هیئت چشم انتظارمان است

بذار دهانشونُ ببندن اونایی که یاوه میگن، میگن این نوع سینه زدن و کبود کردن از جهل آدمه این جهله؟

این سرخیِ بدن ها یا این به سر زدن ها

از جهل سینه زن نیست از عشق بیکران است

اینجا گناه بخشند ، کوهی به کاه بخشند

وقتی که پیرمردی با عشق روضه خوان است

شب دومه امشب فقط باید آه بکشی اونم به جای کی؟

آهی کشید زینب ، در ماتم برادر

این آه تا قیامت در سینه ها نهان است

فک نکنی زبون حاله ، نه عین عبارت توی تاریخِ مقتله ، وقتی رسیدن کربلا مثل فردا ابی عبدالله دستور داد اول خیمۀ خواهرشُ علم کنند اجازه نداد زینب از محمل پیاده بشه ، فرمود اول خیمۀ عقیلۀ بنی هاشم رو علم کنید بزرگترین خیمه ها خیمۀ عمۀ سادات بود ، از بعضی از خیمه ها راه داده بود به خیمه حضرت زینب مرتب همه می آمدن میرفتن دور زینب شلوغ بود محرما همه خواهرا .. (الله اکبر)

ابی عبدالله دستور داد خیمۀ خواهر رو برپا کنن ، یه جوری هم دور خیمه رو پوشاند با خیمه های کوچک ، خیمه تو دید نباشه بعد دستور داد حالا عقیلۀ بنی هاشم نزول اجلال کنه ..

خودش آمد ، عباس اومد علی اکبر اومد برادرا اومدن محرما اومدن .. همه دور تا دور زینب .. از وقتی کاروان از مدینه حرکت کرد تا کربلا نزدیک به شصت بار تاریخ میگه این خانم پیاده شد و سوار شد .. فکر نکنی فقط فردا دورش محرما بودن هر شصت بار همه دور تا دور زینب بودن این رسم و مرام کاروان بود ..

نوشتن تا پاشُ گذاشت رو خاک کربلا گفت آه حسین .. یه آه کشید .. گفت داداش این خاک، خاکِ کجاست؟ این چه خاکیه؟

 (اونایی که کربلا مشرف شدن نجف میری هشتاد کیلومتر راهِ تا نزدیک کربلا هم این حسُ نداری ، حالت خوبه حرف میزنی شعر میخونی مستی میکنی .. اما کافیه پات برسه به خاک کربلا ..)

زینب گفت داداش همه غمایِ عالم رو دلمه اینجا کجاست؟ تا شنید اینجا کربلاست فغُشیَ علیه .. آخ دیدن زینب از هوش رفت .. عمه رو بردن تو خیمه خود ابی عبدالله اومد بالاسر زینب ، آب پاشید رو صورت زینب به هوش آورد خواهرُ .. همچین که شنید اینجا کربلاست از هوش رفت .. ابی عبدالله یه نگاهی به خواهر ، خواهر یه نگاهی به برادر (اجازه میدید از اینجا به بعد روضه رو زبان حال بخونم ؟!)

انگاری تویِ دل من آتیشه

بگو کنارم میمونی همیشه

اینجا کجاست دلشوره دارم داداش

میگم ان شاءالله که چیزی نمیشه

 

ان شاءالله که دعایِ من میگیره

سرتُ روی نیزه ها نمیره

ان شاءالله که نمیذاره اباالفضل

چادر خواهر آتیش بگیره ..

چه سخته باورش

اینجا تورو میکشن آخرش

انشاالله اصغرت نمیشه پاره پاره حنجرش

نمیره روی نی ، جلوی مادرش

حسین ... وای وای وای

ان شالله دل خونۀ غم نمیشه

یه مو هم از سر ما کم نمیشه

همش میگی غمت نباشه زینب

هیچکسی وارد حرم نمیشه

ان شالله که خیمه نمیشه غارت

محاله خواهرت بره اسارت

من میگم اینا هرچیم که باشن

کاری ندارن به لباس پارت

میون قافله ، تو این بیابون شده ولوله

دستای دخترت ، خیلی کوچیکِ واسه سلسله

همسفرم نکن با شمر و حرمله ..

حسین ... وای وای وای

من ادامۀ روضه رو بخونم جسارت نمیکنم جای دیگه نمیرم الله اکبر ..

همچین که دید حال زینب منقلبِ ، هر کاری کرد دل خواهر آروم بشه دست امامتُ آخر گذاشت رو دل زینب .. این دل از روز دوم آروم شد و الا همینجور جلو میرفت زینب به عاشورا نمیرسید این زینب همون زینبیه که گفت :  مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا این دست ارومش کرد بعد ابی عبدالله دستور داد همه زن و بچه بریزن تو خیمه .. دور عمه رو شلوغ کنن دلش گرم بشه ..

همه جمع شدن تو خیمه اینجای مقتل عجیبه نوشتن همه که جمع شدن ابی عبدالله ایستاد جلو درِ خیمه یه نگاه به زن و بچه کرد همچین که نگاه کرد هزارتا معنا داشت این نگاه حسین ..( ببرمت یه جایی؟) این زن و بچه آخرین باری نبود که دور هم جمع میشدن .. چند بار دیگه هم دور هم جمع شدن ..

یه بار فردا تو خیمه این اجتماع زن و بچه صورت گرفت .. (برات چند تا دیگه رو مثال بزنم) یه بار دیگه هم تو خیمه جمع شدن کی؟.. دوم محرم ، نه دهم محرم .. (فرق فردا با دهم چی بود؟)  فردا بابا جلو در خیمه صحیح و سالم بود .. اما عصر عاشورا .. تو خیمه همه منتطر بودن بابا برگرده .. یهو شنیدن صدای ذوالجناح داره میاد ..

همه از خیمه ها بیرون دویدند

ولی سالار زینب را ندیدند ..

ریختن از خیمه بیرون دیدن فَأَسْرَعَ فرس الی خیامه .. حسین .. دوم محرم یه بار اجتماع کردن ابی عبدالله نگاه کرد ، دهم محرم یه بار ابی عبدالله از تو گودالِ قتلگاه زن و بچه ریختن بالای  گودال اشاره کرد به خواهر برگرد ..

این دستورِ امام بود والا زن و بچه میدیدن چه اتفاقی میفته اینجا رفتن من یدونه اجتماع دیگه هم‌بگم؟! آماده ای یا نه؟! دوم محرم نه دهم محرم نه یه جا دیگم زن و بچه جمع شدن ابی عبدلله نگاهشون میکرد کجا ؟!تو مجلس شراب .. سر تو تشت طلا دید همه رو به غل و زنجیر بستن .. شمر و حرمله دور زینبن سر بریده از تو تشت طلا .. حسین ..

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 704 زمان : نظرات (0)

با صد جلالت و شرف و عزت و وقار

آمد به دشت ماریه ناموس کردگار

فرش زمین به عرش مباهات می‌ کند

گر روی خاک پای گذارد ملک سوار

چه ناقه‌ ای ، چه ناقه نشینی ، چه محملی

مریم رکاب گیر و خدیجه است پرده‌ دار

حتّی حسین تکیه بر این شانه می‌ زند

خلقت زنی ندیده بدین گونه استوار

بیش از همه خدای مباهات می‌ کند

که شاهکار خلقت او کرد شاهکار

تا هست مستدام ، حسین است مستدام

تا هست پایدار ، حسین است پایدار

کوهی اگر مقابل او قد علم کند

مانند کاه می‌ شود و می‌ رود کنار

با خشم خویش میمنه را می‌ زند زمین

با چشم خویش میسره را می‌ کند شکار

آنگونه که علی به نجف اعتبار داد

زینب به دشت کرب و بلا داد اعتبار

پنجاه سال فاطمۀ اهل بیت بود

زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار

تا این که فرشِ راه کند بال خویش را

جبریل پای ناقه نشسته به انتظار

حتی هزار بار بیایند کربلا

زینب پی حسین می‌‌ آید هزار بار

کار تمام لشگریان زار می‌ شود

زینب اگر قدم بگذارد به کارزار

روز دهم قرار خدا با حسین بود

اما حسین زودتر آمد سر قرار

محمل که ایستاد جوانانِ هاشمی

زانو زدند یک به یک آن هم به افتخار

افتاد سایۀ قد و بالاش رویِ خاک

رفتند از کنار همین سایه هم کنار

طفلان کاروان همه والشمس و والقمر

مردان کاروان همه واللیل و والنهار

عبدند ، عبد گوش به فرمان زینبند

از پیرمرد قافله تا طفل شیرخوار

هرچی عمه بگه .. رو حرف عمه جان کسی حرف نمی زنه .. به قدری عظمت داره امام زمانش ابی عبدالله شبِ عاشورا بهش التماس دعا گفت .. خواهر منو تو نمازِ شبت دعا کن ..

رفتند زیر سایۀ عباس یک به یک

با آفتاب ، غنچۀ گل نیست سازگار

از این به بعد هیچ نمازی شکسته نیست

وقتی قدم گذاشته زینب به این دیار

از فرش تا به عرش چه خاکی به سر کنند

بر روی چادرش بنشیند اگر غبار

از خواهری چو زینب کبری بعید نیست

معجر به پای این تن عریان کند نثار

یک عده گوشواره ، ولی دختر علی

یک گوش پاره برد از اینجا به یادگار

خیلی زدند  تا  شود ، اما تکان نخورد

سر خم نمی‌ کند به کسی کوه اقتدار

او که فرار کرد عدو از جلالتش

فریاد می‌ زند که  علیکن بالفرار

ترسم که انبیاء بیفتند بر زمین

دستی اگر خدای نکرده به گوشوار

پرده نشین کوفه ، بیابان نشین شده

با دخترِ بتول چه‌ ها کرد روزگار !

آن بانویی که سایۀ او هم حجاب داشت

با رفت و آمد سر بازارها چه کار ؟

چشم طناب‌ های اسارت به دست اوست

زینب به شام رفت ولیکن به اختیار

در یک محله زخم زبان خورد بی عدد

در یک محله سنگِ گران خورد بی شمار

دردی به دردِ طعنه شنیدن نمی‌رسد

یا رب مکن عزیزِ کسی را بدان دچار

از مدینه که راه افتادن ، هر جا می ایستادن ، جوونا می دونستن ابی عبدالله چقدر حساسِ ، زود می اومدند جلویِ محمل عمه جان .. علی اکبر دست عمه رو می گرفت .. زینب دستشُ رو شونۀ قاسم میذاشت ..( یکم زبونِ حال بگم ؟) الهی عمه قربونت بره قاسمم .. جایِ داداش حسنم خالیِ .. کجاست حسن ببینه آواره شدیم ... جوونا دور عمه رو می گرفتند ، همه مراقب بودند چشمی قد و بالایِ عمه رو نبینه ...

ای روزگار .. هی نگاه به قد و بالایِ عباس می کرد می گفت خدا تو رو ازمون نگیره .. (بلدی خودت روضه بخونی ؟) اما شب یازدهم ، یه نگاه به بدنِ بی سر علی اکبر .. یه نگاه به بدن بی سر قاسم .. ( ان شاالله هیچوقت ناموست تنها میون جمعیت مرد نمونه) سکینه رو سوار کرد .. رقیه رو سوار کرد .. زین العابدین رو سوار کرد .. دورشُ یه نگاه کرد دید کسی نیست کمکش کنه ..

یه نگاه کرد سمت علقمه .. عباس کجایی ببینی خواهرتو اسیری میبرن؟.. (یکم زبونِ حال بگم صدا ناله ت بلند شه ؟..) همچین که راه افتاد زیرِ لب می گفت دلم خوش بود حسین دارم .. چهار سالم بود مادرمُ بین در و دیوار کشتن .. گفتم حسین دارم ، داداش حسن دارم ، بابا دارم ... شب بیست و یکم بابامونُ وقتی تشییع کردن گفتم داداش دارم ... برادرم حسنُ کشتن ... پاره های جیگرشُ دیدم دلم خوش بود حسینُ دارم .. همیشه می گفتم خدا سایه حسینُ از سرم کم نکنه .. (هر چه بادا باد ..) من می خوام بخونما .. 

از سر نی ، حرف می زنه نگاهِ تو با دل من

تو به این نیزه دار بگو دور نشه از محملِ من

من فدات شم هلالِ من ..

یه نگاه کن به حالِ من ..

دلِ  زینب  تو موهات خونه کرده ...

زلفِ  تو رو  فاطمه شونه کرده ... 

اما داداش خودم دیدم توی گودال دست به دست سرتو می گردوندن ... (شب دومه ها ...) حسین ...

حسین  آرام جانم ..

حسین  روح و روانم ..

اینم برا پدر مادرامون ، برا شهدا ، امام عزیزمون .. هی دامن عمه رو گرفته بود ، عمه مگه نگفتی مهمونی اومدیم .. پس این لشکر چیه جلو ما هی نیزه هارو نشون میدن .. عمه این چه مهمونیه باید وسط بیابون باشیم عمه؟.. می گفت غصه نخور عمو عباس هست ... آی عمو عباس ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 886 زمان : نظرات (0)

بی بی منو دعوت کرد بیا برا حسینم گریه کن ... آخه خودشم میاد ، مادرم میاد هی به سینه میزنه بُنّیَ .. بُنّیَ .. بُنّیَ .. توام روضه بخوان .. قتلوكَ و مِنَ شُرب الماء مَنَعوك .. بخدا ما معنی این حرفها رو نمی فهمیم، اگر میفهمیدی یه مادر دارد می گه آب به بچه ام ندادن زنده نمیموندیم .. اما بعدش می کشن هممونُ ..  بُنّیَ ذَبَحوکَ ..

آن حسینی که سرش ریخت بهم بین تنور

وسط شعله گرفتار نمی خواست مرا

رحمتِ خدا به این ناله ها و اشک ها .... میبینی امشب جنس اشکت فرق داره .. برا دلشورۀ بی بیِ ... دلشوره ای که بی بی داشته ما رو هم بیچاره کرده ...

از ابتدای راه دائم بیقرارم

حق دارم آخر مادرم دلشوره دارد

 گرما کشیدن روزها بسیار سخت است

با شیرخواره در بیابان کار سخت است

 هر وقت با عزت به محمل می نشینم

هی ذکر میگویم ، بلا دیگر نبینم

 اصلاً بلا باشد ، علی اکبر داری

وقتِ خطرها ساقیِ لشکر داری

 چشم غریبه تا سوی محمل بیفتد

کارش به شمشیر ابوفاضل بیفتد

 زینب دلش لبریز از حسِ غرور است

در کاروان هر چیز میخواهی جور است

 پوشیه کافی، چادر و معجر فراوان

در دست و گوشِ کودکان زیور فراوان

 از لطف سقا مشک ها لبریز آبند

مثلِ فرشته بچه ها آرام خوابند

بعضی ها نگرفتند ، مثل فرشته .. مثل فرشته .. 

شکر خدا خورشید هم ما را ندیده

آقا خودش سایه سر ماها کشیده

خدا سایه تُ از سر ما کم نکنه حسین جان .. حالا تا اینجا بی بی اینجوری صحبت کرد دیگه از اینجا به بعد روضه است نمی تونم اینجوری بخونم. حالا همه این حرفها رو رباب زد دیگه چی میخاد بگه. این طرف که گفتی همه چیز آرومه، همه چیز هست، دور همیم. بچه ها خوابیدن. عباس دم دره. علی اکبر آن طرفه.

میترسم از سرنیزه ها از طبل هاشان

می ترسم از خار مغیلان بیابان

 می ترسم این معصومه ها تنها بمانند

یک یک به زیر سم مرکبها بمانند

 میترسم از ذبحی که با تکبیر باشد

طفلم به جای شیر سهمش تیر باشد

 ای وای از آن نحری که خنجر کند باشد

سهم عقیله حرفهای تند باشد

 ای وای از آن روزی که یک لشکر بخندد

نامحرمان دستان زینب را ببندند

 ای کاش جایی قحطی چادر نباشد

یعنی سکینه از کسی دلخور نباشد

حسین ...

این حرفارو گذاشته بودم شام غریبان بزنم ، ولی اصلاً معلوم نیست که تو شام غریبان زنده باشیم .. بزار همین الان بزنم. هرچی نزدیک به کربلا می‌شدند، قدم به قدم دلشوره‌هایِ این خانم بیشتر می‌شد .. یه جایی آمدند به ابی‌عبدالله عرضه داشتند، آقاجان زینب خواهرتون کارتون داره ؛ سریع خودشان رو به محمل زینب خواهرم، عزیزم چیه؟ .. گفت داداش نمیدونم چرا آنقدر دلم شور میزنه .. اگر میشه از من دور نشو .. کنار محملِ من باش ... رسیدند کربلا با جلالُ و جبروت همه آمدند ، عباس ، علی اکبر ، قاسم، عبدالله ، عون ، جعفر .. یکی خم میشه، یکی دست خانم رو میگیره ... همه محرم‌ها جمع شدند .. ای حسین .. ای حسین ... فهمیدی چی میخام بگم دیگه؟.. بریم جلوتر ، از همه اینها میخام بگذرم

سپردمت به خدا و به ریگ‌هایِ بیابان

سپردمت به غبار و به خارهای مغیلان

 سپردمت به وحوش و به شیرهایِ درنده

به مردمانِ دهاتی ، به آهوانِ پریشان

 به باد گفتم اگر شد مُرتبت بکند

که تا خمیده نگردد دوباره مادرجان

 سپردمت به هر انچه كه هست،اما تو

سپردیم به كه رفتی!؟به دلغكان به كنیزان

 بگم بازم کیا؟

 به شمر .. خولی .. أخنس .. به حرمله .. به سنان

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 475 زمان : نظرات (0)

یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَیا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة یا ربَّ الحُجَّة بحق الحُجَّة اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة

هر دم در آستانۀ عشقت گدا شدم

از معصیت رها شدمُ با خدا شدم

دیدم که بسته شد درِ رحمت به سویِ من

وقتی به قدرِ یک نفس از تو جدا شدم

آقاجانم ... مولایِ من ... مبادا حتی یه لحظه از تو جدا بشم .. یا رحمت الله الواسعه .. اگه رحمت خدا رو میخوای حتی یه نفس جدا نشیم ازش

با واژه هایِ بر لب خشکیده ات سلام

با ماجرای تشنگی ات آشنا شدم

همین الان زرنگ باشن اونایی که مثلِ من مادر زیر خاک دارن ، پدر زیر خاک دارن ، همین الان پدر مادراتونُ شریک کنید حتی اگه در قید حیاتن شریکشون کنید ، چون این گریه هایِ منو تو از یه جای دیگه سرچشمه گرفته ، کجا؟

معجونِ شیر مادرُ اشکِ عزای تو

بر جانِ من نشست و به تو مبتلا شدم

 از کی اینجوری واله و شیدایی؟ از کی این اسم دلتُ زیر و رو می کنه؟ از کی اسم کربلا میاد شانه هات می لرزه از کی؟

 آن دم که تربت تو

الله اکبر، این عشق مال امروز نیست ، خیلی قدیمیه ، از همون لحظه این اسم اینجوری دلت رو زیرورو می کنه . بارها شاید شنیده باشید به  اون طبیب حاذق خبر دادن فلانی فرزند فلان پادشاه تو بسترِ جوونِ اما می لرزه ، داره می میره..اومد بالا سرش ، طبیب بود یه نگاه کرد . گفت برید یه کسی رو بیارید همۀ شهرایِ این اطرافُ بلد باشه ، اسم ببره . آوردن یه بلد ، اسم برد. رسید به یه شهر و به یه اسم. دید رنگِ این جوون داره تغییر می کنه .. برید کسی رو بیارید محله های این شهرُ بشناسه ، آوردن. یکی یکی محله هارو گفت رسید به یه محله دید نبضش داره تند می زنه .. گفت برید کسی رو بیارید اهلِ این محلُ اسم ببره ، خونه به خونه اسم برد .. تا رسید به یه خونه ای دید این جوون میخواد بلند شه از جا .. همین که مریضُ رو به قبله . گفت حالا برید کسی رو بیارید اهل این خانه رو بشناسه و اسم ببره . دردسرت ندم ، تا اسم معشوقه شُ آوردن ، همون جوون رو به قبله بلند شد ایستاد .. گفت دوایِ دردش همینِ حالا من یه سوال دارم ، جوابمو جلو جلو گرفتم .. بین این همه شهر، بین این همه اسم، یه نفر بگه کربلا ... امشب شَبِشِ بذار بگم :

کربلا... کربلا...

این دل تنگم عقده ها دارد

گوییا میل کربلا داره ..

یا حسین ما را کربلایی کن ..

بعد از آن با ما هر چه خواهی کن

هزار بار خوندی بازم بخون ... آقا امضا کن شبِ دومِ

می روم بینم در کجا زینب ..

بگم بعدیشُ یا الان زوده؟ 9 شب دیگه 8 شب دیگه مونده .. 

می روم بینم در کجا زینب

ناله از شمرِ بی حیا می کرد

آخ بمیرم برات خانم جان .. زینب رسیده به کربلا . 

با صد جلالت و شرف و عزت و مقام

آمد به دشتِ ماریه ناموسِ کردگار

چه ناقه ای، چه ناقه نشینی، چه محملی

مریم رکاب گیر و خدیجه است پرده دار

حتی حسین تکیه به این شانه می زند

خلقت زنی ندیده بدین گونه استوار

آن گونه که علی به نجف اعتبار داد

زینب به دشت کربُبَلا داد اعتبار

حتی هزار بار بیایند کربلا

زینب پِی حسین می آید هزار بار

طفلان کاروان همه والشمس والقمر

مردانِ کاروان همه واللیل و النهار

عبدند، عبدِ به گوش به فرمان زینبند

از پیرمردِ قافله تا طفلِ شیرخوار

دو بیت بگم، صدا ناله ت بلند شه ...

از فرش تا به عرش چه خاکی به سر کنند

بر رویِ چادرش بنشیند اگر غبار

پرده نشینِ کوفه بیابان نشین شده

با دختر بتول چه ها کرد روزگار ..

 آخ بمیرم برات خانم جان .. این زینب همون زینبیِ که میخواست بره قبرِ پیغمبرُ زیارت کنه ، امیرالمومنین می گفت همه بنی هاشم بیان کوچه رو قرق کنن .. (مگه نبود؟) می گفت مَحرما جلو برن ، اگه شمعی ، چراغی رو قبر بود خاموش می کرد. (چرا؟) می گفت قد و بالایِ دخترمُ نامحرما نبینن ..روضه میخوای بشنوی ؟.. شصت تا خیمه زدن . عمومِ مقاتل نوشتن خود ابی عبدالله آرایشِ خیمه هارو درست کرد . اول خیمه ای که زدن رو بلندی ، خیمۀ عباس بود . ببخشید این حرف مال شبِ تاسوعاست . اول خیمه ای ام که خوابید مالِ عباس بود .. تا خیمه خوابید گفتن کار حسین تمومِ ..

 همچین که خیمۀ عمو سرپا شد، بچه ها اومدن با ذوق و شوق دورِ عمو می چرخیدن .. یعنی ما عمو داریم .. حضرت چند تا دستور داد (دلم میخواد همه حرفارو قشنگ، دونه به دونه جلو بری همش روضه س. من چیز دیگه نمیخونم چون تو الحمدلله پُر اشکی) خیمۀ زن ها رو تو گودی قرار داد . (حواست به کلمه هایِ من باشه من روضه م همینه ها) دورِ خیمه هارو یه مقدار مرتفع کرد ، خیمۀ زنها تو گودی .. مبادا کسی نامحرم از بالا ببینه .. خیمۀ خودش رو کنارِ خیمۀ زینب ، زین العابدین خیمه ش کنار خیمۀ ابی عبدالله . خیمۀ دارُالحربُ آورد بیرونِ همۀ خیمه ها ، نزدیک میدانِ جنگ

دارالحرب همون خیمه ایِ که بدن هارو می آوردن بعد از شهادت) چرا خیمه دارالحربُ جدا کرد؟ از وسط خیمه ها برد کنار همه خیمه ها ؟

 به دو دلیل؛ دلیل اولش این بود ، می دونست هر عزیزی ، هر بدنی ، هر شهیدی رو زمین بیفته آوردنش تا خیمه سخته . انگار می دید علی اکبرشُ ارباً ارباً می کنن ... انگار می دید بچه هایِ زینبُ باید بغل کنه بیاره ..

دلیل دومش هم این بود نمیخواست زن و بچه صحنۀ جنگُ ببینن .. کشته هارو ببینن .. بدن هارو ببینن .. زخمهارو ببینن ..

 خیمه هارو که زدن ، خندق کند پشتِ خیمه ها ، کسی از پشت حمله نکنه . خوب که همه کارا تموم شد ، زن و بچه شُ جمع کرد. دونه دونه شونو نگاه کرد .. من خیلی اینجایِ روضه بهمم میریزه . به همه نگاه کرد یه مرتبه نگاش افتاد به زینب. دید خواهر داره می لرزه ... اشکش جاریِ ..

 یه جمله گفت همه حرفارو زده . صدا زد خواهر الان گریه نکن زینب .. معنا کنم عین عبارت امام . فرمود فان البکاء امائکم .. زینب حالا گریه نکن ، گریه ها در پیش داری .. الان زوده گریه کنی ..

 یه جمله ، گریه هاتو نگه دار برا لحظه ، میای بالا تلِ زینبیه ... برم جلوتر یا نه؟ گریه هاتُ واسه اون لحظه ای نگه دار. نه نه اصلا بذار برگردم. بذار برگردم یه جای دیگه ببرم روضه رو .. یه نگاه کرد چشمش افتاد به اهل بیتش دعا کرد ، خدایا اینا اهل بیت منن ، اینا زنُ بچۀ منن ، مهمون اومدن ؛ حالا وسط بیابون گیر کردن ... ای وای ..

اینجا یه بار حسین به خیمه هاش نگاه کرد ، یه بار به زن و بچه ش نگاه کرد. یه بار دیگه ام به خیمه هاش نگاه کرد." (کی؟) هشت روز دیگه، نه روز دیگه . تو گودالِ قتلگاه به نیزه تکیه زد .. اما این نگاه کجا اون نگاه کجا؟ چه فرقی داشت؟ یکی به من بگه .. اینجا نگاه کرد دید عباس هست ، علی اکبر هست ، همه محرما دورِ زینبن ...

 اما روزِ عاشورا نگاه کرد دید شمر داره حمله می کنه .. (این صدا تورو می بره کربلا..) ای وای ... نمی دونم جلوتر برم یا نه؟.. ببخشید . یه نگاه دیگه ام من سراغ دارم" (هر کی دلشو داره و مردشِ بسم الله. من که خودم سختمه اما به اشکایِ شما قسم ، خوندنش باید تو اوجِ گریه ت باشه) پس یه نگاه روزِ دوم همه رو جمع کرد تو خیمه ها و نگاهشون کرد.

 یه نگاه از تو گودال کرد . یه نگاه دیگه هم تاریخ نوشته. دیگه این نگاه با همه نگاها فرق داشت ... امام زمان برا این نگاه خون گریه کرده ... (بگم یا نه؟ هر چه بادا باد ..(

 یه نگاه از تو تشت طلا ... سر بریده نگاه کرد دید زینب تو غل و زنجیرِ ... دستاشُ بستن .. بچه هارو دارن می زنن .. شراب داره میخوره .. یه نگاه کرد گفت کنیز میخوام .. دستشُ برد طرف دست بچۀ حسین ....

 تو گودال ، تو گودال همه جونشو جمع کرد . یه ناله زد گفت دین ندارید آزادمرد باشید ، بیاید کار منو تموم کنید .. بعد برید سراغ زن و بچه م .. اما تو تشت طلا دیگه جونی نداشت ... نوشتن تا زن و بچه شو اونجوری دید، اشک از گوشۀ چشمایِ حسین جاری شد ... حسین ...



 

تعداد صفحات : 7

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 18
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 255
  • آی پی دیروز : 649
  • بازدید امروز : 2,705
  • باردید دیروز : 5,809
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 50
  • بازدید هفته : 2,705
  • بازدید ماه : 105,248
  • بازدید سال : 1,147,389
  • بازدید کلی : 19,653,217