loading...

آئین مستان

فاطمیه,شهادت حضرت زهرا,روضه,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2214 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1734 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1281 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 689 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 627 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 603 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3489 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6703 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2836 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3801 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3237 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3562 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4135 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3673 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7256 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4947 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5887 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4364 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5533 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4177 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 691 زمان : نظرات (0)

خانه ای که سَر دَرِ آن جای چوب پرچم است

چارچوبش تکیه گاهِ بانویی قامت خم است

 هم چو سلمان اَندرونی رفتنِ این خانه ها

رزق هرکس نیست، حرفِ مَحرم و نامحرم است

 یعنی چی؟ یعنی اینکه زیر پرچم حسین نشستی،مَحرم این خانواده هستی،هر کسی رو اینجا راه نمیدن....

 خرجیِ روضه گرفتن از جگر ها می رسد

نوکری با خونِ دل خوردن همیشه توأم است

 اینکه ما نوکر شدیم از ربنایِ مادر است

مثل عیسی که عروجش از دعای مریم است

 دست من که نیست، نامت گریه در می آورد

کار خورشید است اینکه روی هر گل شبنم است

 اصلاً من نمیدونم چرا هر جایی میگی: حسین!،همه گریه میکنند...روایت هم همین رو میگه،میگه:همچین که میگی: حسین! مادری تو عرش میگه: جانم...اگه حسین خودت رو میگی؟ خدا برات نگهش داره،اما اگه حسینِ منو میگی؟ کربلا بین دو نهر آب تشنه کشتنش....

شب اول خیلی مهمه،مادر دَمِ در می ایسته،به همه گریه کنای حسینش خوش آمدی میگه،اما هی به سینه میزنه میگه:" بُنَیَّ قتلوک ، ذبحوک ، و من الماء منعوک"

  خوب و بد را می خرند این است رسم کربلا

تلخی چای عراق و شهدِ شکر با هم است

 آمد مُحرم و غمِ زهرا شروع شد

دلشوره های زینبِ کبری شروع شد

 فریادِ یا بُنیَّ! از عرش خدا رسید

نوحو علی الحسین که ماه عزا رسید

 با همه ی وجودت ناله بزن بگو:حسین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 640 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ؛وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً؛ ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ

 آقا سلام ... ماه محرم شروع شد ...

حسین جان ...

 آقا سلام ماه محرم شروع شد ...

 یه بار دیگه محرمتُ دیدم ... آقا میدونی در خونت پرو شدم ... حالا که محرمتُ دیدم ، اربعین منو یادت نره ...

 پشت سر مرقد مولا ، روبرو جاده و صحرا

بدرقه با خودِ حیدر ، پیش رو حضرت زهرا

از همین امشب اگه خوب گوش کنی ، صداش به گوش میرسه ... "بُنیَّ ... بُنَّی قَتَلوکَ ... ذَبَحوکَ ... و مِنَ الماء ...

 آقا سلام ماه محرم شروع شد

باز این چه شورش است در عالم شروع شد

 با سوزِ آه آمدم ، آهِ مرا بخر

آقا سلام ... رویِ سیاه مرا بخر ....

 خسته آمدم ... آلوده آمدم ... ای مظهر فضل خدا

اول باد پاییز، نوحه خوان آمد

اولِ مهر عاشقان آمد

اولین درسِ عشق : بابا آب!

کربلا تا دمشق : بابا آب!

 شاید سوال کنی چرا "کربلا تا دمشق بابا آب"آخه تا کربلا بودند صدا میزدند : آب ... آب‌ ... وقتی از کربلا رفتند صدا میزدند : بابا ... بابا ...ای حسین ... حسین جان ...

 مشقِ هر روزِ دفترِ دلِ ما:

الفِ قدّ و قامتِ سقّا

 ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...

سقای حسین سید و سالار نیامد.‌‌...

حسین جان ... حسین جان ...

 بنگر ای دل! خزانِ صحرا را

برگریزان باغِ زهرا را ...

 پس فردا همه با احترام از مرکب ها پیاده میشن ... عصر روز یازدهم همه با صورت از مرکب ها رو زمین می افتند ... آقا ...‌‌ السلام علی ساکن کربلا ... دلم خیلی برات تنگ شده بود ...

 میشود دشت از غم آکنده

هر طرف غنچه ای پراکنده

که گمان میبَرد که این پاییز

بشکند پشت سَروها را نیز

 کمرمو شکستی برادر ....

 یا که این برگریزِ وحشتناک

افکند برگِ نخلها بر خاک

قصّه ی نخل های بی سر،آه

غصّه ی لاله های پرپر، آه

نخل ها، لاله ها که تشنه لبند

از کنار فرات تا اروند

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1583 زمان : نظرات (0)

سلام مُحرم، سلام هلال ماه غم

سلام مُحرم،سلام نوای محتشم

 سلام پیرهن مشکیِ عزا

سلام بانیِ بزمِ روضه ها

سلام شاهِ سر از بدن جدا

 خدا رو شکر رسیدیم باز

 زیر خیمه های ماتم

 زنده موندیم رسیدیم

 به شب اول محرم

 سلام شاهِ بی کفن

سلام ماهِ تشنه لب

سلام غریبِ مادرم

سلام عزیز برادرم

سلام شهیدِ بی سرم

سلام سه ساله دخترم

سلام علیِ اصغرم

سلام علیِ اکبرم

سلام به ماهِ علقمه

سلام به عشقِ فاطمه

سلام مدافعِ حرم

سلام عزیز برادرم

سلام شهیدِ بی سرم

 تمام سلام ها یه طرف،سلامی که امشب میخوام از یه ناحیه و یه زاویه ی دیگه بگم،شب اولِ،شب غریبِ کوفه است،بیایید امشب مثل مسلم سلام بدیم به آقا..یه جوری سلام داد به آقا،ابی عبدالله از توی گودال جوابش رو داد،سلامی داد که لایق جواب شد..

 سلام آقاجون، سلام میدم از سرِ دار

سلام آقاجون، سلام با قلب بیقرار

سلام، به اشک چشمای ترت

سلام، به گریه های خواهرت

 سلام، به اون سه ساله دخترت

سلام غریب شدم فدا سرت

یه جوری سلام بدیم که لایق شنیدن پاسخ بشیم،مسلم سفیر و نائب امام بود،خیلی ابی عبدالله رو مسلم حساب می کرد،خیلی ها مسلم رو کنار اباالفضل می بینند،فکر نکنیم مقام مسلم کم مقامی است...یه جوری بیاییم وسط میدون امام زمان رو ما حساب کنه،یه جمله ای از یکی از شهدای کربلا نقلِ،شب عاشورا،عابس خطاب به شوذب یه جمله ای میگه،خیلی قشنگِ،به درد من و تو شب اول میخوره،هی با هم مرور کنیم،عابس به شوذب گفت: شوذب! "فَتَقَدم بین یدی ابی عبدالله حتی یحتسبك" برو خودت رو به حسین عرضه کن،برو خودت رو به حسین نشون بده،یه کاری کن حسین روت حساب کنه...این همه سال از محرم و عاشورا میگذره،آقاجان! من خودم رو چه جوری به تو نشون بدم،چیکار کنم رو منم حساب کنی،چیکار کنم منم جدا کنی،چیکار کنم منم مثل شهدا بشم؟ تنها کاری که من تونستم انجام بدم اینه شب اول محرم اومدم تو خیمه ی عزات،اومدم سیاهیِ لشکرت بشم، اومدم برات گریه کنم،نوکرت بشم...تو رو به مادرت فاطمه،زائر کمر خیمده ی حرمت،روی ما هم حساب کن

شانه های زخمی اش را هیچ کس باور نداشت

بار غربت را کسی از روی دوشش برنداشت

 ان شاءالله هیچ وقت غریب نشی،یه جایی تنها نشی....

 سرسپردن در مسیر سربلندی سیره اش

جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت

 اسیر شد به ظاهر،اما وقتی وارد کاخ اِبن زیاد شد،نشونه ای از اسیر تو وجودش نبود،مثل شهید حججی که عکسش رو نگاه میکنی می بینی اون داعش رو به اسارت گرفته بود،عزت رو می بینی...جانم فدای اون شهید که وارد کاخ عبیدالله ابن زیاد شد،نگاه نکرد به ابن زیاد، سلام نکرد،بهش گفت: چرا سلام نمیکنی به امیر؟ گفت: من امیری اینجا نمی بینم..گفتن: امیر عبیدالله... گفت: امیر من حسینِ، ما تو عالم یه امیر داریم...بهش گفت: سلام کنی یا نکنی می کشمت...مسلم خندید،گفت: من آرزوم شهادتِ برا حسین،تو منو به آرزوم میرسونی...

 در نگاهش کوفه کوفه غربت و دلواپسی

عابر دلخسته جز تنهایی اش یاور نداشت

 بام های خانه های مردمِ بیعت فروش

وقت استقبال از او جز سنگ و خاکستر نداشت

 الله اکبر،چه جوری از مسلم استقبال کردن...

  می چکید از مشک هاشان جرعه جرعه تشنگی

نخل هاشان میوه ای جز نیزه و خنجر نداشت

 سنگ ها کمتر به پیشانی او پا میزدند

نسبتی نزدیک اگر با حضرت حیدر نداشت

 روی گلگون و لبی پرخون و چشمانی کبود

سرنوشتی بین نامردان از این بهتر نداشت

  اینقدر عاشق بود مسلم،اینقدر دلداده و شیفته ی امامش بود، همه چیزش شد شبیه امامش،وقتی عاشقانه دلداه بشی،اینجوری می برنت،شهادتش هم شبیه ارباب بی کفنِ عالم شد،من دو سه شباهتش رو بگم...خودش به شهادت رسید،فرزندانش به شهادت رسیدن،تمام طایفه اش،آل عقیل هیچکی زنده نموند،ببین چی کرد برا حسین،خودش،دو تا بچه اش،داداشاش، حتی بعضی ها نوشتن دخترش هم زیر دست و پا از بین رفت، مثل حسین شد، ارباب ما هم همه ی کِس و کارش رو داد،حتی دخترش هم شهید شد،فقط دختر مسلم دیگه از باباش چیزی ندید،سری،بدنی،پاره پاره لبی..

شباهت دوم:آب ننوشید،تشنه جون داد،مادر شهید حججی میگه:همه صحنه هارو دیدم،دیدم بچه ام رو اسیر کردن،دیدم سرش رو بریدن اما اذیت نشدم، اما یه صحنه منو اذیت کرد، میگه وقتی سوار ماشینش کردن، دوربین رفت جلو،دیدم لباش خشکِ،گفتم بچه ام تشنه است...

مسلم تا لحظه ی آخر تشنگی کشید،چند بار ظرف آب رو آوردن و بردن،مسلم هم لبش پاره شد و هم دندونش شکست،اینم یه شباهت،لحظه ی آخری گفت: دیگه آب نمیخوام، ظاهراً آقام تشنه است..." بُنیّ قتلوک ذبحوک و من الماء منعوک"

یه شباهت دیگه اش رو بگم،مسلم بالای دارالاماره نوشتن: هی نگران نگاه می کرد،بهش گفت: کجارو نگاه میکنی؟ گفت: دارم نگام میکنم ببینم بچه هام یه وقت نباشن،سر بریدنم رو نبینن،نگران بچه هاش بود، اربابش هم تو گودال هی نگاه می کرد.." تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلی رَحْلِک َ وَ بَیْتِک" حسین! کجا رو داری نگاه می کنی؟ نگاه کرد دید زینب اومده بالا تل زینبیه.....

یه شباهت دیگه سراغ دارم،یه جمله ی مقتل تو هر دو روضه تکرار شده، نمیدونم میتونم معنا کنم یا نه،عبارت اینه: "  وَ ضَعُفَ فِی القِتال " یعنی دیگه ضعیف شد،دیگه نا نداشت،جون نداشت، آدم چه جوری دیگه جون نداره؟ هم تنها بود،هم تشنه بود، هم زخمی بود، نوشتن: اینقدر زدنش دیگه نا نداشت مسلم،دقیقاً این جمله تو گودال قتلگاه هم هست،"  وَ ضَعُفَ فِی القِتال،فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً" اربابش حسین هم یه لحظه ضعف همه جسمش رو گرفت،دیگه نا نداشت،تشنه،گرسنه،زخمی،داغدیده،یه لحظه ایستاد استراحت کنه،چه کردن؟"فَرَماهُ رَجُلً بِحَجَرٍ" یکی گفت: نذارید حسین استراحت کنه،چه کنم؟ سنگ بارانش کردن، پیراهن عربیش رو بالا زد،حسین......اینهارو که گفتم همه شباهت بود،یه فرقی هم داشت با اربابش،شاعر تو یه بیت گفتِ:

 

دخترش با دیدنِ بازارهای کوفه گفت

خوب شد بابای من در دست انگشتر نداشت

 غریب گیر آوردنت...

برات بمیره مادرت...

داره می بینه خواهرت...

حسین...

ای تشنه لب حسین.....

حسین...

عشق زینب حسین...

اللهم عجل لولیک الفرج

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1357 زمان : نظرات (0)

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه

السلام علیک یااباعبدالله ....

 فریادِ یا بُنَّی ز عرش خدا رسید

نوحو علی الحسین که ماه عزا رسید

 آره خودتون ناله بزنید من اشاره نمیکنم هرجاهستی خیال کن تنهایی....

 جمعِ مدافعان حرم یادشان بخیر

ماهِ عزایِ تشنه لب کربلا رسید

 گفتیم یا حسین دَرِ توبه باز شد

اسبابِ استجابت برایِ دعا رسید

با این همه گناه مرا می خری حسین

اگه همه مون خودمونو گنه کار بدونیم،خوبِ....

بااین همه گناه میخری مراحسین

این گونه لطف شاه به داد گدا رسید

 بنیانگذار روضۀ تو شخص فاطمه ست

سینه به سینه آمد و خیرش به ما رسید

 ای حسین ای حسین.... آقاجان !

گریه برای غربت تو فیضِ اعظم است

بر نسل ما به لطف شما این عطا رسید

مادر به گریه بر تو مرا شیر داده است

این فیضِ عشق بازی ما از کجا رسید ؟

کام مرا به تربت تو باز کرده اند

از خاکِ زیر پایِ تو طعم شفا رسید

 زهرا به نام ، یک یک ما را صدا زده

تو فكر می كنی،خودت اومدی؟ دونه دونه صدا میزنه...

بر گوش دل ز کرببلا این صدا رسید

 بی اختیار یاد تنت گریه می کنیم

عطر لباس کهنه ای از نینوا رسید

 پیراهنی که خونی و پیچیده در هم است

در طاق عرش بیرق ماه محرم است

 آره والا بیرق عرش چیه ؟ ... پیراهن توست ، مادرت بلند میکنه ، واقعا به هممون میگه اِلَیّ....،ای آقام ای آقام،جایِ همه اونایی که پارسال بودن الان زیر خاکن ، از دنیا رفتن خالیِ .....

 باور نمیکنم ما ، یه سر لشکر ،مقام قرب،مقام بندگی،نَفَس داره،همۀ شهر هیجده هزار نفر برای اون زمان نوشتن ، همه اومدن صبح بیعت کردن ، شب تو کوچه آواره بود ، بیعت کننده ها و باریکلا گوها همه درها روبستن ....

دست دوتا بچه هاشو گرفته،داره تو این کوچه ها حیرون راه میره ، گاهی هم سمت راهِ مکه داره نگاه میکنه ، هی میگه حسین جان!من اشتباه کردم نامه نوشتم برات ، حسین جان!

خودت دیدی ۱۲هزار نامه ضمیمۀ نامه ام کردم ، همشون قول دادن ، اما حسین جان تنها بازاری که شبانه روز داره کار میکنه ، بازار شمشیر فروشها و نیزه فروشهاس ... همه دارن آماده میشن باتو بجنگن .....

 ای کاش کسی روی لبش آه نباشد

با نامۀ او قافله در راه نباشد

 ای کاش که مردی غم بسیار نبیند

از بی کسی اش کوچه به کوچه نَنِشیند

 دیدی چه آمد به سرم این دو سه روزه

خالی شده بود دور و برم این دو سه روزه

 هر در که زدم در به رویم وانشد اصلاً

یک مرد پیِ یاریِ من پانشد اصلاً

 این تن برود زیر لگد پیکر تو نه

صد بار سرم بشکند اما سرتو نه

هرچند كه پاره شده لبهام غمی نیست

در پیش شُریح ان پسرهام غمی نیست

این زخم لب من به فدای لبت آقا

هر دو پسرم نذر سِرِ زینبت آقا

 خاکی شده ام خاک نبینم بدن تو

من سوخته ام تا نرسد سوختن تو

 یا صاحب الزمان آجرک الله،از همین جاسلام بدیم  به آقا ، سلام میرسه ، سلام به اون آقایی که الان  تو راهه ، این زن و بچه دارن باهاش میآن ، طفل شیرخوار ه اش داره میآد،دخترسه ساله اش داره میاد

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3010 زمان : نظرات (0)

پدرم کرد دعا پیر غلامت بشوم

یا جوان مرگ شهیدِ سر راهت بشوم

 مادرم خواسته از مادرتان بعدِ نماز

من مادرم هرچی خواست از مادرت گرفت ... تا حالا روشُ زمین نزده

 مادرم خواسته از مادرتان بعدِ نماز

تا نفس هست فقط خرج عزایت بشوم

 حسین ...

خدا عشق تو رو ازم نگیره

حسین ...

آقا مادرم برات بمیره

کیمیایی ست عجب روضۀ جانسوزِ حسین

مددی صاحب عزا تعزیه دارت بشوم

 آقا جان ،بالاخره رسیدم به محرم ... تو ، تو ما چی دیدی اینقدر قابلم بدونی؟ ... شنیده بودم بدرد نخورا رو میخری، نه انقدر ... تو هی آبرو دادی ،من هی آبرو بردم ... تازه چه پرورام کربلام میخوام ... ببین شب اولی اومدم باهات حرفامو بزنم... من اربعین نمونم آقا ... کارم که امشب دست مادرته یه صدقه به ما میرسه ...

 کاش میشد که تقدیر عوض گردد تا

ظهر عاشور سیاهیِ سپاهت بشوم

 بچه ها من شب اول محرم ها یه حرفی زدم همیشه ، الانم میگم ،پا به پا بچه هات دلشوره میگیرم ... از وقتی شنیدیم خواهرت نخوابید منم نمی خوابم ... چند روز به محرم روزگارمُ بیا ببین ... نه من اینطورم ، مادرمم جلوتر از منه ... نه ما اینطوریم بچه هامون از ما جلوترند ... چه خبره ؟ میگه محرمه .... الهی بمیرم برا خواهرت ، این چند روز چشم رو هم نگذاشت. مثل دیروز امروز میدونم هی صدا میزد علی اکبر به بابات بگو بیاد ،می اومد میگفت جانِ خواهرم یه حرفه دیگه میزد پریشونی را دید تو صورتش آخر اومد گفت چی زینب هی صدام میکنی ؟...می گفت بیا برگردیم ... دلم شور میزنه به دلم افتاده قراره از دستت بدم ... دلم برا مادرم تنگ شده ...

 رخصت خیمۀ خود را بده تا مثلِ زُهیر

 کدوم زُهیر؟... از مکه که راه افتادند نگاه می کرد هر طرفی که آقای ما میرفت این راهش رو اون طرفی می کرد . زنش اومد گفت زُهیریه سوار داره میاد ،اومد دم در خیمه نگاه کرد دید آقا ،علی اکبر رو فرستاده ؛ سلام زُهیر بابام سلامت رسوند میگه بیا .... خب یه بارم پیِ ما بفرست ... خب آدم دلش میخواد آقاش صداش بزنه ...  تو صدا نزدی ببینی چه اوضاعیِ اگر صدام کنی جلو مردم میگم آقامه ...زُهیر درجا جوابشُ گفت ،سلاممُ به بابات برسون بگو راه ما از تو سواست ،یهو زنه اومد تو حرفش ،گفت داری ردش میکنی ؟.. گفت آره، گفت بخدا بچه هامو بر می دارم میرم ... گفت زن ،این حرفها مردونه است برو بیرون .... بخدا یه لحظه نمی مونم پسر زهرا پی ات فرستاده .... اوضاع بهم ریخته است .الانه زنه بره، گفت باشه الان میرم بیا .... بخونید تاریخُ ... نزدیکایِ خیمۀ سید الشهداء رسید صحابه روشونُ برگردوندن اما خبر به آقا دادند بلند شد تمام قد وایستاد خوش اومدی زُهیر ... کسی نمی دونه بین این دو نفر چه گذشت اما اومد بیرون دیدند مثل مجنونها راه میره .. چته زُهیر ؟... الان میام ... آقام یار نداره ... اومد تو خیمه ،گفت زن این عهدنامه مون ،این مالم، الان مگه نمیخواستی بری بسم الله من آقامو پیدا کردم ... امشب بگو من آقامو پیدا کردم ...کاش ماجرای زُهیر همینجا تموم میشد. میخوام روضه رو ببرم مدینه اما تا این را نگم تو دلم میمونه ،یه وقت آقام نگام کنه اینطوری میشی ،عصر عاشورا یا فرداش زن زُهیر غلامَ رو صداش زد گفت یاالله این کفن ، همین الان میری آقات افتاده رو زمین ، زُهیرسرشناسه برو کفنش کن ، خاکش کن بیا .... یه خورده ای گذشت غلامِ اومد سر و صورت داغون زنِ گفت چی شده چیه کی زدت گفت خانم خودم زدم چی شده چرا کفن را آوردی گفت رفتم دیدیم آقام رو زمینِ ... اما نگاه کردم آقایِ عالم بدون کفن تازه زُهیر پیراهن به تنش بود ... دیدم پیراهنشُ بردند آی ... عریان رو زمین ... حسین ....

 دست تو مرحم زخم همه سرورها

از کرماتِ تو گویند سر منبرها

 بانویِ آسیه و ساره و مریم زهرا

که کنیزان تو هستند همه دخترها

 میخوام شب اول کار ده شبُ کنی امشب یه خورده خلوتِ بگو تو خلوتی اومدم بساط بچتُ گرم کردم ... یه جوری تو روضه بشین اینجا دنیاست داره فیلمتُ میگیره، فردا قیامت شما به ما یاد دادی بشینید لحظهامون را میگذارند بی بی هم تشریف دارند ی جوری بشین بگو بی بی اون منم ببین جوونیهام چکار میکردم میخوام صدا زهرات مدینه برسه

بانویِ آسیه و ساره و مریم زهرا

که کنیزان تو هستند همه دخترها

 نه فقط ام ابیها به شما باید گفت

مادر خلقِ خدا مادرم پیغمبر

 غلط کرد زده .... زنِ تنها گیر آوردی ای نامرد ... حالا زدی جلو پسر مادرُ نمی زنن ... بیست سالش نشد موهاش سفید شد ... دیگه قدش راست نشد ... همه عالم می دونند دختر باباییِ یعنی پسر مادریِعمداً مقابلِ پسرِ ارشدت زدن ...من یه دونه دیگش را بگم ببینم روضه کجا میره  ،یه خانم الان پا برهنه تو کربلا به سینه می کوبه ... چی میگه ؟ غریبِ مادر ...

همچو ارباب سرم را به کفِ پات نهم

 اومد تو حجره دید هر کی صورت یه جا گذشته ، امام حسن صورت رو صورت ، حضرت زینب صورت رو سینه ، یه نگاه این ور اون ور کرد دوید اومد پایین پا ... این پارچه را زد کنار صورتش را گذاشت کفِ پایِ مادر ... هی صدا میزد یا اماه اماه .... دید صدا نمی آد ... هی نگاه می کرد ببینه چشماش باز میشه یا نه ... صدا نیومد بغضش ترکید ، مادر تا حالا نشده بود حسین صدات بزنه جوابشُ ندی روضۀ من اینجاست ، من میگم کاش این ماجرا همینجا تموم میشد ، اینجا مادر جواب نداد کربلا هلال میگه دیدم صداش میاد سپرشُ آب کرد اومد دم گودال داره بیرون میاد هلال کجا میری آب میبرم براش ... یه لبخندی زد ، دیر اومدی الان سیرابش کردم ... گفتم تو که کارتُ کردی چرا دست و پات میلرزه ... هلال داشتم میبرید  صدایی شنیدم بنیَ ...بنیَ ... قتلوک ... ذبحوک ... حسین ...

 کربلا دریایی از خون آمده

شمر از گودال بیرون آمده

 میخوام یه جوری امشب کار همه را انجام بدی با این ذکرت ، گرفتارا ، حاجت دارا ، یه جوری آقاتُ صدا بزنی گیر همه با این ذکرت باز بشه بریم کربلا ...

 حسین ...

دلم یه کربلا میخواد ...

حسین ...

یه گنبد طلا میخواد ...

حسین ...

دلم امام رضا میخواد ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 10818 زمان : نظرات (0)

اصلا نیازی نیست از بسترت پاشی

با درد پیش پای همسرت باشی

هِی گفتم از دردات هِی گفتی چیزی نیست

 

مادر وقتی حالش خوب نیست بچه ها هول میکنند...مادرِ...میگه چیزی نیست...من خوبم...غصه نخورید...من خوبم...بعد مهر فاطمه به علی قابل وصف نیست...هیچ جای عالم نمیشه با چیزی مقایسه کرد...هی میگفت:چیزی نیست...آقا چیزی نیست...

 

اصلا نیازی نیست از بسترت پاشی

با درد پیش پای همسرت باشی

هِی گفتم از دردات هِی گفتی چیزی نیست

گفتی اگه گاهی میُفتی چیزی نیست

 

چیزی نیست...تو ۱۸سالته...چرا اینطور راه میری...

 

تو دست به دیواری گفتی یکم خستم ۲

دیدم قنوتت رو  گفتی یکم دستم...

این بچه ها سایه رو سَر میخوان بانو

تا وقت دامادی مادر میخوان بانو

از رفتن و از من کمتر بگی ای کاش

مادر میخواد زینب فکر عروسیش باش

چشمِ پر آب تو نقشِ برآبم کرد

تابوت تو اومد خونه خرابم کرد

دنیا عجب خاکی روی سرم ریخته

هم مویِ زینب هم خونَم بهم ریخته

طفلی حسن هر شب تو خواب عزاداره

هی میگه دیواره هی میگه گوشواره

زینب با دل شوره هی روتو میبوسه

شونه که می اُفته بازوتو میبوسه

 

ای واااای...ای واااای....ای واااای...

 

تو خسته ای من میدونم من خسته ام تو میدونی

خونم با سیلاب شد خراب تو این شبای بارونی

 

اونقدر آروم حرف میزد...تا میومد صدا گریه بلند بشه میگفت:حسینم بدخواب میشه...بچه هام بیدار میشن...شاید اولین کسانی که آستین به دهن گریه میکردند خودِ خانوم و مولا بودند...ولی کار به یه جایی رسید دید علی داره می میره...گفت:آقاجان! راحت گریه کن...

 

تو خسته ای من میدونم من خسته ام تو میدونی

خونم با سیلاب شد خراب تو این شبای بارونی

یادت میاد اون روزایی که خواستگاری کردم و

تو عمرِ من اون روزی بود که بی قراری کردم و

یادت میاد اون روزی که قدم گذاشتی رو چشام

همون شبی که اولین نگاهت افتاد تو نگام

یادت میاد دست تورو بابات گذاشت تو دست من

میگفت علی جان، فاطمه است تموم بود و هست من

میگفت که باید کم کنی بارِ غم از شونِ علی

فاطمه جان از این به بعد جونِ تو و جونِ علی

فاطمه جان ممنونتم باتو دلم غمگین نبود

تموم نه سال زندگیم هیچی مِثِش شیرین نبود

 

اما از اولش قرار بود من محرم راز تو باشم...تو محرم راز من...

 

کار تو بی حکمت که نیست که رو گرفتی فاطمه

اگه حالت خوب نیست چرا به من نگفتی فاطمه؟!

 

بمون بهار من بمون

بمون کنار من بمون

سپر نمیخواد شوهرت

ای ذوالفقارِ من بمون

 

بمون عزیزم حیدر تو فتنه ها تنها نذار

ایشالا خوب میشی نرو رو قلبم پا نذار

 

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 87
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 368
  • آی پی دیروز : 308
  • بازدید امروز : 3,042
  • باردید دیروز : 2,673
  • گوگل امروز : 29
  • گوگل دیروز : 37
  • بازدید هفته : 10,782
  • بازدید ماه : 71,983
  • بازدید سال : 1,281,907
  • بازدید کلی : 19,787,735