بس کن رباب خوشی به ما نیومده
بس کن رباب دستاتو هی تکون نده
بس کن رباب گهواره رو نشون نده
من که میدونم دلت از غم کبابه
بیقراری قلبتو در اضطرابه
پاشو از خیمه بیا بیرون براتو
دیدن گهواره خالیه عذابه
بس کن رباب پاشو بیا همراه من
بس کن رباب رخت اسیری کن به تن
بس کن رباب حرف از علی اصغر نزن
اصغرت رفتو امیدت نا امیده
دوریه اون قلبتو آتیش کشیده
پشت خیمه در کنار قبر کوچیک
صحنه ای دیدی امونت رو بریده
تنها شدی بارونیه چشم ترت
تنها شدی خیلی بلا اومد سرت
تنها شدی دیگه نمیاد اصغرت
دیگه بس کن گریه واین آه و زاری
دیگه باور کن علی اصغر نداری
باید آماده بشی تا که ببینی
کودک شش ماهه و نیزه سواری
بس کن رباب نگو که اصغرم کجاست
بس کن رباب نگو چرا از من جداست
بس کن رباب حتما تو آغوش باباست