تو زمین خوردی و خوردند زمین اهل حرم
شانه خالی مکن از بار سفر همسفرم
انقدر تیر به تو خورده که پاشیده شدی
شده اعضایِ تو پاشیده شبیه جگرت
به خداوند که غارت زده ام بعد از تو
سرم آماده ی ذبح است فتاده سپرم
آسمان بر سرم آواره شدی میبینی
تکه تکه به زمین ریخته ای ای قمرم
دوش تو جایِ رقیه ست پر از تیر شده
رحم بر چشم تو او کن و چشم ترم
با جوانان بنی هاشم علی را بردم
دست تنها تن پاک تو چگونه ببرم
سفت کردم خواطین گره ی معجر را
همه دلشوره گرفتن ز طرز خبرم
رفتی و بی سر و پاها همگی شیر شدند
فاطمیاتِ حرم بعد تو تحقیر شدند
پای آن پیکر پاشیده ی تو پیر شدند
با عقیله سر یک پوشیه درگیر شدند
دیدی با رفتنت ، چه خاکی شد سرم
دشمن چه بی حیا ، داره میره حرم
اینا از ما یه چیز میخوان
این قوم فتنه خیز میخوان
که بعدِ تو بزارم بگم
اینا از ما کنیز میخوان ..
تا حالا تو دنیا کسی ندیده من گریه کنم
ولی برا غربت تو حالا میخوام زار بزنم
گفتی بودی علمداری کنم ولی نشد ..
برای شش ماهت کاری کنم ولی نشد ..
تو و گریه منو خجالت ، علم رو زمین
همه رفتن برایِ غارت پیش من بشین
هر کاری کردم آب و ببرم ولی نشد ..
شده به قیمت دست و سرم ولی نشد ..
داره زینب میره اسارت حرم رو ببین
همه رفتن برایِ غارت پیش من بشین
شیر افتاد و هزاران گرگ در دور و برش
هر که آمد نیزه ای میکاشت رویِ پیکرش
کار دنیا را ببین کارش به مشک افتاده است
او که اقیانوس هم زانو زده در محضرش
مشک را تا خیمه ها هر طور میشد رساند
حرمله نگذاشت با تیری که زد بر ساغرش
زینب کبری همان کوه حیا مجبور بود
بعد سقا بیشتر باشد به فکر معجرش
روضه ی علی از کنار خیمه میبینید حسین
در کنار علقمه می پاشد از هم لشکرش
غیرت الله است یعنی میرود بر نیزه ها
تا که باشد چند روزی سایه بان خواهرش