loading...

آئین مستان

متن روضه شب چهارم محرم,روضه شب چهارم محرم,شب چهارم محرم,چهارم محرم,محرم,متن روضه چهارم محرم,روضه چهارم محرم,متن مداحی چهارم محرم,مداحی چهارم محرم,متن روضه طفلان حضرت زینب,روضه طفلان حضرت زینب,طفلان حض

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2232 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1745 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1291 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 695 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 606 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6709 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2843 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3810 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3240 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3567 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4140 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5892 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4370 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4181 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 330 زمان : نظرات (0)

 

حیدر همیشگی ست ، بود حی لایموت

معنا شدست در قدمش واژه ی ‌ثبوت

محو جمال حیدریش ، خلق در سکوت

وقتی گرفته دست علی حالت قنوت

آیینه ی تمام نمای خدا علی ..

حیدر مجیر و عالم و آدم همه مجاب

حتی خدا به خلقِ علی کرده افتخار

جانم فدای صاحب شمشیر ذوالفقار

یاللعجب از این همه آقایی و وقار

یا مظهر العجائب و یا مرتضی علی ..

از انبیاء علی ست که بالاتر استُ بس

ما را زیارت نجفش در سر استُ بس

تنها علی برادر پیغمبر استُ بس

هرجا که دیده ایم فقط حیدر استُ بس

هم ابتدا علی ست هم انتها علی

یک لحظه بی ولای علی سر نمی شود

*چی شده از امیرالمومنین میگی؟ گفت اون عالم بزرگ می دیدن لابلایِ مقتلی که نوشته فضائل امیر المومنین نقل میکنه مرحوم ملای دربندی ، در عالم مکاشفه فرموده بود اگر میبینی در اوج مصیبت فضائل امیر المومنین رو میگم برای اینه که تو اوج روضه حالم بد میشد از گریه ، فضائل علی رو میگفتم تا جون بگیرم .. منم دیدم خسته ای گفتم از علی بگم .. هر کسی رو تو این عالم از باباش میگن کیف میکنه‌ .. همچین که این دخترا رو میدید میگفت بابای منو ندیدین؟ ..*

یک لحظه بی ولای علی سر نمی شود

با مرتضی کسی که برابر نمی شود

شهر رسول را در دیگر نمی شود

غیر از علی کسی یل خیبر نمی شود

این ذوالفقار دست خدا هست یا علی

مرد نبردِ روز ، عبودیت شب است

افتاده زیر پاش هزاران چو مرهب است

اصلاً همین بس است که بابایِ زینب است

زینب خودِ علی ست به زینب ملقب است

به به چقدر مثل همند این دو تا علی

زینب همان کسی ست که در عرصه نبرد

بر سینه اش نشست هزاران هزار درد

زانو زده مقابل این زن هزاران مرد

زینب هر آنچه داشت فدای حسین کرد

مانند آنچه داد به راه خدا علی

قربانیان خود به مِنا می برد حسین

نذر نگاهت این دو علی اکبرم حسین

اصلاً قسم به جانِ پدر مادرم حسین

من بیشتر به فکر علی اصغر حسین

کوچکتر است از سر این نیزه ها علی

یک جهان روضه و یک ماه محرم داری

آه آقایِ غریبم ، چقدر غم داری

تا ابد هر که بخواند همه مرثیه ات

باز هم روضۀ ناخوانده به عالم داری

این همه زائرِ دل سوختۀ خاکت را

از ازل داشته ای ، تا به ابد هم داری

*اول روضه خوانِت خودِ خداست .. بخون کتابِ "اشک روان بر امیر کاروان" ، "خصائص الحسینیه" از آدم تا خاتم همه اول برا حسین گریه کردند ..*

روضه خوان هات زیادن یکی شان قرآن

مطلع فجر خدا سوره ی مریم داری

*قربون این چشماتون برم .. با همه سختیا دست زن و بچتون رو گرفتید اومدید روضه ..*

درد دل کن که نماند به دلت چون پدرت

خواهرت هست کنارت تو که محرم داری

بهترین نوحۀ ما هست غریبِ مادر

صاحبِ روضه بگو بهتر از این دم داری؟!

*جانم .. زن و مرد بگن .. به خدا این شهر به این حسین حسینت ، به این نفس کشیدن های شما احتیاج داره ها ..*

تا که نومید نگردد ز درت محتاجی

تو هم انگشت ، هم انگشترِ خاتم داری

وقت تدوین تو ای شعرِ غریبی پسرم

دید در وزنِ تنت چند هَجا کم داری

*رفیق مواظب باشداز غافلۀ عشق کربلا عقب نیوفتی .. برا همه مون نامه نوشته حسین .. نامه رسید دست اون پیرمردِ با صفا و نورانی که تمام وجودش از مَحَبت حسین پره .. همچین که خواست با زن و بچش وداع کنه بره کربلا ، تا زد بیرون دید مسلم بن عوسجه داره میره .. صداش زد گفت مسلم ابن عوسجه السلام علیک جواب سلام داد حبیب چی شده چرا انقدر آروم حرف میزنی؟ چون اوضاع کوفه بهم ریخته بود گفت: بیا جلو بیا جلو، اومد اومد ، در گوشی بهش گفت.

گفت کجا داری میری؟ گفت دارم میرم سنت پیغمبر رو به جا بیارم ، میخوام برم خضاب کنم ..

گفت مسلم بن عوسجه میخوای یه خضابی یادت بدم تا قیامت بمونه؟!.. گفت چه خضابی؟ یه وقت دید نامه ای رو آورد بیرون دست خط اربابِ بی کفنِ

گفت نگاه کن ببین آقامون برامون نامه نوشته ؛

بسم الله الرحمن الرحیم ، حبیب بلند شو بیا، آقات رو غریب گیر آوردن ..*

این نامه رو هنوز حسین برا رفیقاش میفرسته ، کیا رفیق حسینن؟...

یه نگاه کرد دو تا پسر ها رو گفت برید سراغ دایی جانتون بگید اجازه بده بریم میدان ..

همچین که رفتن زینب دل تو دلش نبود گفت الان میرن اجازه میگیرن از دایی شون .. آخه زینبِ طاقت نداره غریبیِ حسینُ ببینه .. وقتی تو گهواره بود تا بویِ حسین بهش نمیخورد فقط گریه میکرد .. هرجا حسین می آمد زینب آروم میشد..

امشب من آروم آروم میگم ببینم تو چیکار می کنی .. امشب شبِ خواهرا و مادرای شهداست .. آخه هم خواهر شهیدِ هم مادرِ شهیدِ .. وقتی ام میخواست ازدواج کنه گفت بابا من حسینی ام .. هرجا حسین بره منم باید برم .. حتی کار به جایی رسید از عشق زینب مادرش فاطمه به پیغمبر گفت ، صدا زد بابا یا رسول الله حسنم هست ، حسینم هست اما نمیدونم چرا حسین از زینب دور میشه زینب بی قرار میشه ..

حالا همچین خواهری دو تا بچه هاشُ فرستاد گفت الان اذن میگیرن.. لحظاتی گذشت دید دو تا پسرا دارن میان سراشون پایینِ .. گفت چی شده مادر ، چرا غم تو دلتونِ ؟!.. صدا زدن مادر ما رفتیم دست دایی جان رو بوسیدیم گفتیم دایی جان اجازه بده .. دایی مون فرمود نمیشه .. شما کنارِ مادرتون بمونید .. همچنین که گفتن دایی اجازه نداده به زینب خیلی بر خورد .. با عجله اومد جلو خیمه ی حسین .. صدا زد حسین نکنه بچه هام رو قابل نمیدونی ..

گفت الان یه کاری میکنم دیگه رو حرف زینب حرف نزنی .. صدا زد داداش جان مادرت اجازه بده بچه هام میدان برن ..

همچنین که حسین اجازه داد انقدر زینب خوشحال شد .. زینب بچه ها رو صدا زد خودش موهاشونُ شانه کرد ، سرمه به چشمانشون کشید .. هی میگفت بچه ها میخوام یه جوری شمشیر بزنید همه بفهمن شما نوه های حیدرید .. من زنم نمی تونم برم وسط میدان عوضِ مادرتون شمشیر بزنید .. عوض اون روزی که نبودید مادرمُ بینِ در و دیوار زدن .. رحمت خدا به این گریه ها ..

کوچه ای تنگُ دلی سنگُ صدایِ سینه..

رفتن جنگ نمایانی کردن گفتن ما بچه های زینبیم .. یه نانجیبی گفت داغشون رو به دل مادرش بزارید .. دورشون کردن .. فقط یه جایی یه صدایی شنیدن اهلِ خیمه .. یکی صدا میزنه دایی حسین .. ابی عبدالله مثلِ بازِ شکاری اومد بالاسرشون .. سرشونو به دامن گرفت .. اما زن ها هی نگاه کردن دیدن هر کی از صبح می افته ، زینب میاد وسط میدان کنارِ حسین .. هرچی نگاه کردن دیدن زینب نیومده .. بدن ها رو آوردن تو خیمه .. اومدن جلو خیمه ی زینب .. دیدن زانویِ غم بغل گرفته .. گفتن خانم جان اینجا چیکار میکنی مگه نمیبینی بچه هاتُ دارن میارن ؟!.. چرا بیرون نیومدی ؟! فرمود آخه بیام بیرون میترسم داداشم خجالت بکشه ..

 

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 295 زمان : نظرات (0)

 

گاه یک واژه به جای همه مطلب کافیست

گریه های سحر و نافله ی شب کافیست

امر لازم بشود تر شدن لب کافیست

جایِ عُشاق جهان یک تنه زینب کافیست

پای عشقش شده تکرار و ما ادراک

دختر حیدر کرار و ما ادراک

نرسیده است و نبوده نفسی پایۀ او

ما رایتُ اثر کوچک سرمایۀ او

عشق نازل شده در رگ به رگ مایۀ او

کربلا بر سر پا مانده به یک آیۀ او

بر سردوش یقین کن که علم را دارد

جای لب وِلولۀ تیغ دودم رادارد

عاشقی معجزه اکسیر دلیلش زینب

یک زنُ این همه تعفیر دلیلش زینب

کوه درقامت یک شیر دلیلش زینب

گریه با قدرت شمشیر دلیلش زینب

اسکوتو گفت به یک باره جدل را انداخت

بت شکن بود که از ریشه هول را انداخت

آمده باحرم گرم حرایش محمل

از سره منبر والایِ صدایش محمل

غیرت فاطمیه کرببلایش محمل

رحل آیات خداوند برایش محمل

اوبه طابوت سیاهیِ جهان میخ زده

علف هرز ستم را زده ازبیخ زده

نفسش مهبت نورانی خاکسترها

معجر سوخته اش ابروی دخترها

سربه زیرند به پای قدمش مادرها

درپی ناقه ی او مکتب پیغمبرها

شیر زهرا نمک خان علی راخورده

یک تنه باره همه کرببلا را برده

عقل سرشار و یا عشق لبالب زینب

کعبه زخمیِ دلهاست مقرب زینب

عرش مبهوت نشسته ست که یارب زینب

آتش قلب سلیم است زینب

همه مجنون شده ها ادم زینب هستند

انبیا سینه زنان غم زینب هستند

زینب ازهیچ کسی هیچ کسی بیم نداشت

ترس ازنیست نبوده است نداری نداشت

سوخت اتش شدُ اما سرِ تسلیم نداشت

عشق او روزُ شبُ هفته و تقویم نداشت

درد وقتی که حسین است غم دیگرنیس

هم نفس بانفس یارازاین بهترنیس

بچه هارا جلوانداخت که یارش نرود

عمر او آرزوی او کس و کارش نرود

رنگ پاییز شود انکه بهارش نرود

یادگار همه ی ایل و تبارش نرود

هردوتا بچه ی او رفت تا برادر باشد

یکمی هم شده در سایه ی دلبر باشد

*بچه هاشو آماده کرد فرمود برید پیشه داییتون ازش اجازه بگیرید به زبانی آبروی منو حفظ کنید ...خدمت ابی عبدالله رسیدند به دست و پای آقا افتادن ‌.. دست هاشو بوسیدن اقاجان اجازه بدید ما هم بریم جانمونُ قربونت کنیم .. حضرت فرمود اجازه نمیدم بگو مادرت بیاد .. اومدن باز خدمت مادر دایی اجازه نمیده مابریم جونمونُ قربونش کنیم حضرت فرموند من یه رمزی روبه شما میگم اگر اجازه نداد اون کلامُ ، اون رمزُ بگید

برید بگید به جان مادرت به پهلوی شکسته مادرت .. تااین جمله رو گفتن ابی عبدالله بهم ریخت .. گفت زینب:

نفس گیری گلویم را فشرده

تنهاشدی ای یار ، زینب که نمرده

طفلان من هستند مولا سر سپرده

تا بی کسی ات ابرویم را نبرده

بگذار تا میدان روند این دو برادر

قربانیِ راحت شوند این دو برادر

خواهر نباشم من اگر در مانده باشی

طفلان من باشند اشهد خوانده باشی

یادم نمی آید مرا گریانده باشی

 یاوقت حاجت خواهرت را رانده باشی

جان سه ساله دخترت بر غم رضایم

نامردم از خیمه اگر بیرون بیایم

بعدازعلی اکبر دو چشمی تار دارم

میل پریدن از قفس بسیار دارم

در سینه حب حیدر کرار دارم

یک عمر شِکوِ از نوک مسمار دارم

شمشیر خود را دیده ای مایل گرفتم

که تعلیم از رزم ابوفاضل گرفتم

هستی امیر و المیرم

ازجان خود این دو کبوتر جمله سیرند

برچادرم حساس برمویم اسیرند

بگذار باهم در بین این صحرا بمیرند

بگذار تا ناموس بی معجر نبینند

رخت اسیریِ مرا بهتر نبینند

برسجده افتادم زمین مریم زمین خورد

از غصه ام پیغمبر خاتم زمین خورد

تسبیح من پاره شدُ عونم زمین خورد

درخیمه حس کردم محمدم هم زمین خورد

گرچه زمان جنگشان بیرون نبودم

درخیمه بوی خونشان راحس نمودم

اینارفتند ابی عبدالله شهدا را خودش میاورد با عباسش کمک میکرد ولی هربارکه میومد زینب بدرقش میکرد پیشوازش میرفت استقبالش میرفت .. حالا وقتی این بچه هارو اورد هرچی معتل شد دید خواهرش نمیاد جایی نوشته حضرت سوال کرده باشه اما مدینه وقتی عبدالله اومدبه زیارت زینب سوالاشو کرد گریه ها کرد گفت خانم من یه سوالی دارم شنیدم همه شهداوقتی ابی عبدالله میاورده توخیمه دارالحرب تو میرفتی استقبالش شنیدم بچه های منو وقتی اوردن تو از خیمه بیرون نیومدی؟! فرمود دست از دلم بردار عبدلله بخدا ترسیدم داداشم خجالت بکشه ..

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 368 زمان : نظرات (0)

 

روتو از خواهرت برنگردون داداش

من منت میکشم آروم جون داداش

داداش نزار بشه ، امیدم نا امید

آرزومه بشم من مادرِ شهید ..

جونِ خواهر فدات ، حسین

ای بی لشگر فدات ، حسین

بچه هامو کنار نزن

جون مادر فدات ، حسین ..

جانم حسین ،‌ حسینِ من ...

نورِ چشمم فدایِ طفلانت

جانِ زینب همیشه قربانت

زندگیِ منو تب و تابم

دست من خالی است دریابم

حیف شد بیش از این توانم نیست

حاصلی جز دو نوجوانم نیست

تو که دریایِ رحمتی آقا

تحفه ام را عنایتی آقا

دوست دارم به راه تو بروند

پیش مرگ سپاه تو بروند

من نبینم غریب خواهی شد

لحظه ای بی حبیب خواهی شد

مادر به خیمه و دوجوانش به قتلگاه

پا میکشند راه نفس باز وا کنند

در آخرین نفس که نفس بر لب آمده

میخواستند مادر خود را صدا کنند

اما ز خیمگاه نیامد به جای او

زود آمدند تا سرشان را جدا کنند

عباس اگر نبود که چیزی نمانده بود

میخواستند هر چه که تیغ است جا کنند

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 493 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَعَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُوَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِوَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ...

رخصت بده دو طفل خودم را فدا کنم

این فیضِ روسپید شدن را ز من مگیر

هم دختر شهیدم و هم خواهر شهید

این مادرِ شهید شدن را ز من مگیر

باید عزیز را به فدای عزیز کرد

در خیمه غیرِ این دو ، عزیزی نداشتم

غیر از دو طفل خود که به قربانِ تو کنم

در خیمه ام برای تو چیزی نداشتم

بیهوده می زنند همه لافِ عاشقی

کس نیست عاشق تو به مانند زینبت

ای هست و نیستم به فدای تو یا حسین

ناقابل است جان دو فرزند زینبت

خوشبخت خواهری که تو باشی برادرش

تا سایۀ تو هست ، دگر غم نمی خورَد

فرزند اگر چه که همه دنیای مادر است

دنیای بی تو هیچ به دردم نمی خورَد

از هر چهار سو به تو شمشیر می زنند

باید برای خود سپری دست و پا کنی

از خیمه ام دو تا سپر آورده ام حسین

باید که هر دو تا پسرم را فدا کنی

سخت است دست و پا زدنِ بچه های من

اما فدای طفل رباب و سکینه ات

سخت آن بُوَد که داخل گودال بنگرم

خنجر به دست ، شمر نشسته به سینه ات

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 921 زمان : نظرات (0)

دو خورشید جهان آرا، دو قرص ماه، دو اختر

دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر

دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه

دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر

دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیة قرآن

دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر

کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک

گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر

به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش

به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر

 منای کربلا گردیده محو این دو قربانی

نوای نینوا از نایشان بر گنبد اخضر

گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری

که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر

بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت

تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!

دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی

قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر

اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم

دو فرزند عزیز خویش را دور علی اصغر

امید زینب است ای آفتاب دامن زهرا

که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر

سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا

که این دو شاخة گل را کنم در مقدمت پرپر

به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری

درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر

فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت

که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!

یکی می گفت دو خورشید از گردون شده نازل

یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر

ندا دادند ما دو شیرزاده ایم زینب را

که باشد  جده ی ما فاطمه صدیقه ی اطهر

پیمبر جد و زهرا جده و مادر بود زینب

حسین بن علی خال و پدر عبدالله جعفر

خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه

دو حیدر حمله ور گشتند بر دریایی از لشکر

تو گفتی در احد تابیده دو بدر جهان آرا

و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر

ز آب تیغ هر یک آتشی می ریخت در میدان

که گفتی شعله ی خشم خدا پیچیده در محشر

چو آتش بر فلک فریاد می رفت از دل دشمن

چو باران بر زمین می ریخت دست و پا و چشم و سر

ز هم پاشیده چون پیراهن از هم هر دو اعضاشان

ز بس بر جسم شان بنشست زخم نیزه و خنجر

به خاک افتاد جسم پاکشان چون آیة قرآن

دریغا ماند زیر دست و پا دو سوره کوثر

چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا

به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر

دریغا دو همای عشق در آغوش ثارالله

همای روحشان از موج خون در آسمان زد پر

چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را

درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر

همه زنها از لای پرِ خیمه می دیدند .دیدند خانوم از جا بلند نشد .گفتند: خانوم جان! بچه هات رو آقا داره میاره ،یکیش بغل حسین، یکی بغل عباس ...این دایی ها دارن برادر زاده ها رو میارن .نمیخوای بری ؟

برا بچه های ما تو میدون رفتی ،پاشو بچه های خودت رو دارن میارن ،فرمود : نه ..حاشا اگه من بلند ‌شم ... حسینم منو ببینه خجالت میکشه .

نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا

مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر

بیا لیلا تماشا کن مقام و صبر زینب را

که در یک لحظه داده در ره دین دو علی اکبر

دَم اند و بازدم اند

شبیه بازدَم و دَم همیشه پشت هم اند

قسم به عشق قسم

برای یاری ارباب خویش هم قسم اند

قدم قدم در رزم

دو ردّپا که  نه ! انگار ردّ یک قدم اند

اگرچه بی حرم اند

ولیکن همین دو برادر مدافع حرم اند

و این غم است دوتا

که قد مادر این دو ز ماتم است دو تا

برای نجمه یکی است

برای حضرت زینب محرم است دوتا

به کوفه است یکی

ولی به کرب بلا ابن ملجم است دوتا

دو اکبر زینب رسیده اند به خیمه به محضر زینب

و غبطه می خورند رباب و نجمه دوتایی به لشکر زینب...

برای گفتن عقد دو پله خم شده در پای منبر زینب

پسر نگو اصلا بگو به این دو برادر دو قنبر زینب

بگو به جبرائیل دو آیه ای است در این دشت کوثر زینب

شده رجزهاشان به غیر نام علی، نام مادر زینب

شکسته سرهاشان که سر شکسته نگردد برادر زینب

چه قدر تیر زدند به این دو ظاهرا اما ...به پیکر زینب

فشار خنجرشان اثر گذاشته اما به حنجر زینب

دو اکبر زینب شدند آخر سر چند اصغر زینب

که گفته یک سر بود ؟سه تا سرند به نیزه برابر زینب

این سه تا سر ؛ سَرِ ابی عبدالله  و سر بچه های حضرت زینب همیشه سرشون جلو محمل حضرت زینبِ...

نه پیش مادرشان، که رفته است به بالای نیزه ها سرشان

شدند چون اکبر ،تمام دشت پر است از تمام پیکرشان

چه خوب شد زینب،به وقت مرگ نبود است در برابرشان

و خوب شد دختر نبودند ،و نبوده است فکر معجرشان ...

قمرا موند برا تو ...اینهمه اختر برا من ...

پسرا موند برا تو ...هر چی که دختر برا من ...

بقیه اش برا من ،آه و ناله برا من ...

طفل سه ساله برا من ...وقت غارت برا من ...

زخم جسارت برا من ...جنگ اینجا برا تو ...

سنگای اینجا برا من ...جنگ کوفه برا من ...

سنگای کوفه برا من ...

سنگ میزدن حضرت زینب میرفت جلو دفاع می کرد .اینا امانت اند .دیگه زینب پسراش نبودن ، اگر هم بود سر سوزنی از کارش غافل نمیشد .زینبه ...امام معصوم فرمود : ای عمه جان! بخدا،تو عالمه ای هستی که کسی تعلیمت نداده .فهمیده ای هستی که کسی بهت نفهمونده خودت می دونی ....

نگاه کرد دید بچه داره با سَرِ بالای نیزه حرف میزنه ... دید این بچه اگه حواسش پرت نشه کنار نیزه بچه میمیره ...کنار سر به چوبه محمل زد ؛.چند بار زینب این کار رو کرد ... خودشو میزد بچه ها به سر بابا نگاه نکنن .بعد یه  همچین خواهری ...بدن بچه هاشو که می آوردن از خیمه بیرون نیومد ...تو کی هستی خانوم ؟ تو کی هستی خانوم  جان ؟ ای جان عالم  فدای تو  زینب ....

تو خیمه هنوز ،من سرلشکرتم

بی تابِ لبِ،خشک علی اصغرتم

حسین جان

من خواهرتم ،جای مادرتم

من دختر شاه خیبر شکنم

من آینه زهرا و حسنم

اون کس که برا،تو می میره منم

حسین....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 501 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ  اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 

روزی ام را از سرِ خانِ کرم برداشتم

از تو چیزی کم نیامد هرچه هم برداشتم

روزِ محشر که شود بسیار حسرت میخورم

که چرا از سفره هایِ روضه کم برداشتم

نیست محدوده به دنیا عشقِ من بر اهلِ بیت

از ازل عشقی به اولادِ پیمبر داشتم

با تفکرهایِ پوچ و شبه ها جنگیده ام

در دفاعِ از حریم تو قلم برداشتم

احترامِ دستمالِ اشکِ روضه لازم است

هرکجا افتاد آن را محترم برداشتم

ذره ای از ماتمِ داغِ عظیمت کم نشد

هرچه هم از رویِ قلبِ خویش غم برداشتم

خواستم مردم ببینن آمدم پابوسِ تو

عکس هایِ یادگاری از حرم برداشتم

هر زمانی از مسیرِ مستقیمت کج شدم

گام در بیراه ای پُر پیچ و خم برداشتم

گرچه آلوده ست دستم به گناه اما حسین

با همین دستم برایِ تو علم برداشتم

نگی یه وقت من گنه کارم ، منو با مجلسِ حسین چه کار ؟.. اصلاً او آمده ، محرمُ آورده ، عاشورا آورده ، گریه آورده منو تو با خدا آشتی کنیم ... یا سَریعَ الرِّضا اِغْفِرْ لِمَنْ لا یَمْلِكُ إلاّ الدُّعاءَ فَاِنَّكَ فَعّالٌ لِما تَشاءُ، یا مَنِ اسْمُهُ دَواءٌ وَذِكْرُهُ شِفاءٌ وَطاعَتُهُ غِنىً، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرَّجاءُ وَسِلاحُهُ الْبُكاءُ، یا سابِـغَ النِّعَمِ، یا دافِعَ النِّقَمِ، یا نُورَ الْمُسْتَوْحِشینَ فِی الظُّلَمِ، یا عالِماً لا یُعَلَّمُ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ..

با همین پایی که رفتم سویِ جرم و معصیت

از نجف تا کربلایِ تو قدم برداشتم

شمر را در شعر از گودال بیرون کرده‌ام

نام او را از میان دفترم برداشتم

شبِ زینب و شبِ عقیله ی بنی هاشم ‌.. شبِ اوج زینبِ .. شبِ دوطفلانِ زینبِ .. یادِ همه ی مادرانِ شهدا بخیر .. خیلی قدرِ مادراتونُ بدونید ، اگه میخواید لذتِ اشکِ بر ابی عبدالله رو خدا بهتون بچشونه ، بعد از هر روضه دستِ مادرتونُ ببوسید

از ازل خورشید انور زینب است

حافظ الله اکبر زینب است

پیکر اسلام‌ را سر زینب است

حیدر کرّار دیگر زینب است

بعد زهرا روحِ کوثر زینب است

 پیش پایش آسمان خم می شود

مرجع تقلیدِ مریم می شود

کعبه ی غم های عالم‌ می شود

آیت الله معظم می شود

محشرِ صحرای محشر زینب است

 یک‌ زن اما لشگری را صف شکن

یک‌ تنه بابُ المرادِ پنج تن

تکیه بر این شانه ها دارد حسن

ذوالفقاری دارد از جنسِ سخن

منبری ها ! جان‌ِ منبر زینب است

 از امام‌ خود حمایت می کند

از گنهکاران شفاعت می کند

گاه در میدان قیامت‌ می کند

گاه در خیمه عبادت‌ می کند

مادری از جنس‌ خواهر زینب است

 در خطرها بال و پر را می دهد

می رود خونِ جگر را می دهد

موقع پیکار سر را می دهد

پایِ عشقش دو پسر را می دهد

فانیِ عشقِ برادر زینب است

 ای غریبِ کربلا جانم فدات

نه پسر ! دو نوکر آوردم برات

این دو تا خاک‌ اند خاکِ زیر پات

سهم‌ من‌ را هم‌ بده از کربلات

بین‌ِ خیمه زار و مضطر زینب است

 مادری وقتی که دارد دو پسر

با خودش هم‌ تیغ دارد هم‌ سپر

امنیت دارد به هنگام خطر

کی‌ می افتد بر‌ زمین بین گذر

روضه خوان‌ِ داغ مادر زینب است

 این دو تا هستند ؛ شأن من به جاست

حرمتم ضربُ المثل در کربلاست

دور از من چشم های بی حیاست

چادرِ زینب کجا در زیر پاست ؟!

در حفاظ دو دلاور زینب است

 هر دو تا سیراب از یک باده اند

این دو آقا زاده حیدر زاده اند

تا ابد بر عشق تو دل داده اند

اذن میدان را بده آماده اند

نه نگو ! امید آخر زینب است

 تو نرو گودال ! این ها می روند

هر دو با سربندِ زهرا‌ می روند

زیر شمشیر و سنان ها می روند

جان‌ِ من‌ غصه نخور تا می روند

غصه دارِ دیده ی تر زینب است

 بهتر این که وقت غارت نیستند

 

رسید خدمت امام مجتبی عرضه داشت آقا چرا انقدر زود موهای سر و صورتتون سفید شده ؟! .. حضرت یه تاملی کرد ، فرمود ما اهل بیت زود پیر میشیم .. (آره والا چی بگه والا ؟!!) بگه اگه جلو چشمات مادرت رو زمین افتاد بود ، تو جوون میموندی ؟! .. اونم مادری مثل مادرِ من .. مادر من که حوریه بوده .. آی مردم ، حوریه وقتی برگِ گل رو صورتش می افته ، از لطافت صورت حوریه جا می افته .. نامرد تو کوچه جلو چشم من چنان به مادرم سیلی زد ...حسین جان ؛ نکنه میخوای بچه های من شاهد باشن ، اون ساعتی که من میام تو گودی قتله گاه .. راوی میگه دیدم خودشُ انداخت رو بدنِ حسین .. هیشکی دیگه باقی نمانده بود .. دو سه تا دختر بچه با زینب آمده بودند ، جنگ تا غروب طول کشیده بود ، همه گفتند این خانم مزاحم ماست .. ملا قادر راوندی مقتل نویسه ، میگه انقدر با لگد زینبُ زدن .. بی بی رو از گودال انداختن بیرون .. خوب شد بچه هات ندیدن خانم ...

بهتر این که وقت غارت نیستند

می روم‌ وقتی‌ اسارت نیستند

می خورم سیلیِ غربت نیستند

وقت‌ تقسیم غنیمت نیستند

موقعی که بین لشگر زینب است

 شاعر : سید پوریا هاشمی

بچه ها اومدند مقابل ابی عبدالله حضرت یه نگاه کرد به سرو پاشون یه دفعه حسین گریه کرد .. فرمود: برگردین پیش مادرتون . اومدن مقابلِ مادر هی پا به زمین میکوبیدند .. مادر چه عیبی در ما دیده حسین .. تو سفارش کن .. کفن به تنشون کرد .. خودش براشون شمشیر حمایل کرد .. گفت یه رمزی بهتون میگم ، یه قسمی .. اگر رفتید خواست برتون گردونه ، بگید مادرمون گفته به حق مادرت .. اذن گرفتند رفتند "نحن ابنا الزینب" گفتند جنگ کردند ، این دو تا آقازاده رو سنگ باران و تیر باران ، بدن هاشون افتاد .. اما زینب بیرون نیامد .. بچه ها رو تو خیمه ی دار الحرب آوردن .. گذشت قافله اومد مدینه ، عبدالله صدا کرد خانم چرا نرفتی استقبالشون ؟! صدا زد عبدالله از گوشه ی خیمه نگاه میکردم .. دیدم با یه خجالتی بچه هارو داره میاره ...ای حسین ....

دانلود بخش اول

دانلود بخش دوم


 

تعداد صفحات : 4

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 80
  • تعداد اعضا : 346
  • آی پی امروز : 301
  • آی پی دیروز : 342
  • بازدید امروز : 1,432
  • باردید دیروز : 2,754
  • گوگل امروز : 10
  • گوگل دیروز : 13
  • بازدید هفته : 10,779
  • بازدید ماه : 91,399
  • بازدید سال : 1,301,323
  • بازدید کلی : 19,807,151