می بارد از هر بام و در، سنگ ملامت / از من گذشت اما سر زینب سلامت
تو اي خدیو انس و جان / بر او سلام من رسان
از کوفه بگذر
پیوند مهرت بسته دست و گردن من / بنگر تماشایی شده جان دادن من
با جسم پاره پاره ام / بین بر سر قناره ام
از کوفه بگذر
خون ریزد از باغ رخم، همچون شکوفه / با خون نویسم بر در و دیوار کوفه
این لحظه هاي آخر است / مسلم فداي رهبر است
از کوفه بگذر
این آتش حسرت مرا، سوزد سرا / پا گفتم بیا اما میا اي پور زهرا
دل کرده احساس خطر / از کوفه کن قطع نظر
از کوفه بگذر