loading...

آئین مستان

مرجع اشعار و ادعیه مذهبی، مقتل، آموزش و دانلود مداحی

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2215 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1734 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1281 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 689 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 627 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 603 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3489 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6703 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2836 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3801 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3237 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3563 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4135 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3673 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7256 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4947 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5888 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4365 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5533 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4177 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1370 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ،عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ ،وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ،وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

 آمد ورودیه بارانی است حال و هوای حسین

 در اوج احترام یک کاروان رسیده ، به صحرای ماریه

خیلی باید مَحرم باشیم ناله مادرشو بشنویم برا پسرش داره گریه میکنه ....

 گرچه رسیده اند،  پایان این سفر شده آغاز مرثیه

زینب به خویش گفت ، بوی فراق می رسد از سمت بادیه

  قدم به قدم ،لحظه به لحظه خانوم دلشوره اش بیشتر میشه .تو مسیر گفتن: آقا جان! خواهرتون کار داره با شما .مهار ذوالجناح رو برگردوند به تاخت اومد کنار محمل حضرت زینب...چنان به سرعت برگشت اومد کنار محمل خواهرش زینب ؛خواهر جان ، خانوم جان ...خیلی احترام میکرد حضرت زینب رو .داریم به حضرت زینب فرموده : بانو ..امام حسین با دو رکعت نماز شب عاشوراش همه عالم رو نجات داده بعد به حضرت زینب میگه که منو یادت نره .دعا کنی منو .تو نماز شبت منو دعا کن .نزدیک و نزدیک تر شد .خواهر جان چی شده ؟ داداش دلم شور زد .یه آن گرد و غبار شد ندیدمت...جلو چشم من باش...

 زینب به خویش گفت ، بوی فراق می رسد از سمت بادیه

قبل از ورود شمر قلبش شکست ، حضرت زهرای مرضیه

 ناحیه ی گلو شد شرحِ آن زیارت مخصوص ناحیه

امسال می رسد دست رقیه،دست ابالفضلِ مرثیه

 امسال می خورد اصغر از آب مشک و لو چند ثانیه

حی علی الصلاة...حی علی العزا شد و آغاز مرثیه ...

دل اضطراب داشت ، شکر خدا رقیه به صورت نقاب داشت...

هر محملی که بود از گیسوی فرشته به دورش حجاب داشت... 

کاروان اومدن با یه جلال و جبروت و قانون و مراسمی ؛ همه ی بنی هاشم به صف ایستادن ، عقیله بنی هاشم ، شفیقه ی امام حسن ، نایبه ی امام  امیرالمومنین ، نایبه ی فاطمه ،علیا مخدره ، بانوی عالم بعد از فاطمه سلام الله علیهما،میخواد از محمل پیاده بشه .شتر رو خیلی آروم نشوندن .همه آماده شدن اول خانوم ، خسته است خانوم ، پیاده شدن ...یه قدمی بزنن با ابی عبدالله ..همه از روی محمل میان پایین.راحت میان پایین...و لو سر سوزنی نمیخواد اذیت بشه...عباس تا رسید زانو زد.سریع زانوهای مبارک رو گذاشت .خانوم جان دستتونو بدید به من.یه دست رو شونه علی اکبر یه دست رو شونه عباس ....

هر رفت و آمدی در کاروان عشق حساب و کتاب داشت .

آمد سکینه و شرم حضور پیش رخ آفتاب داشت... 

از ناقه بر زمین زینب قدم گذاشت و اکبر رکاب داشت...

عباس من کجاست ؟ عباس من کجاست ؟

 اینجاست خانوم  جان...امری دارین؟

آری هنوز پرسشِ زینب جواب داشت...

عباس من کجاست ؟ آری هنوز پرسش زینب جواب داشت

 تو مدینه زینب می گفت عباس کجاست ؟ همه میرفتن صداش می کردن .مثل  برق و باد می رسید خانوم جان امری بود ؟اولین باری که عباس من کجاست ؟ جواب نداشت این بود : عباس من کجاست ؟ جوابش کشیدنِ عمودِ خیمه شد

حرف از عطش نبود ...سقا برای اهل حرم مشک آب داشت.

سیراب و بی صدا  پیش رباب، کودک شش ماهه خواب داشت .

وقتی پیاده شد خانوم زینب؛دستش رو ابی عبدالله گرفت شروع کردن تو این بیابونا قدم زدن....

عباس امیر این سپاهه.....بعضی وقتا یه نیم نگاهی به سمت ابی عبدالله می کرد؛  میدید بعضی جاها وایمیستادن خواهر و برادر ،حسین پاشو به زمین می زد...زینب گریه می کرد...همین طوری که گریه می کرد یه نگاه از دور به علی اکبر می کرد...شاید یه جایی بین نخلستان ها رو نشون داده اونجا زینب به عباسش نگاه کرده ...اما بین همه ی اینا تو یه گودی ای دید خواهر و برادر نشستن، های های دارن گریه میکنن ...

 کم کم زمان گذشت

ایام خوش گذشت ولی ناگهان گذشت

 اکبر که رفت

بانگ اذان نیامد و وقت اذان گذشت

سقا نیامد و ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...

علمدار نیامد ...

سقای حسین سید و سالار نیامد...

علمدار نیامد ...

 سقا نیامد و

آخر سراب از سر لب تشنگان گذشت

 وای از دل رباب

با نیشخند حرمله تیر از کمان گذشت

در بین قتلگاه

سرنیزه ای شکست ولی از دهان گذشت

سر نیزه بس نبود

یک دفعه خنجر آمد و از استخوان گذشت

چون روضه باز بود

از روضه ی بریدن سر روضه خوان گذشت

 او می برید و من می بریدم

خاک اینجا به ما نمی سازد

پسرِ مادرم بیا برگرد

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3636 زمان : نظرات (0)

 

برا چی نَگِریَم،برا چی نبارم

الان یک دو روزِ،که بابا ندارم

 بازم داغ مادر،برام گشته تازه

نشد که برم باز به تشییع جنازه

 منم دختری که، اسیرِ غروبم

برا داغِ بابام،به سینه می کوبم

 تویِ گریه زاری،دعا من همینه

که هیچکی باباشو،شکسته نبینه

امون از یتیمی،امون از یتیمی...

 سلام ای سَرِ در طبق آرمیده

می دونی رقیه ات چه رنجی کشیده

 سلام ای پُر از زخم،پر از زخمِ کاری

چرا جای سالم، تو صورت نداری؟

 میدونم که بُردن، چه جور پیروهن رو

می دونی که بردن النگوی من رو؟

می دونم چه جوری سرت رو بریدن

می دونی چه جوری موهام رو کشیدن؟

 یه نگاه کرد به رگای بریده، "مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ!؟" حسین....

 تو کوفه امیرالمؤمنین ملاحظه ی زینب رو کرد،گفت: زینبم نبینه فرق سرم شکافته،یه جمله بگم،بگم: یا علی! زینبت تو کوفه سی و پنج سالش بود،اونم می خواستی فرق شکافته رو نبینه،بچه هات زیر بغل هات رو گرفتن،این دو سه روزِملاحظه ی زینب رو کردن،سی و چند سال کجا،یه دختر سه ساله ی کتک خورده کجا؟ با دستای لرزونش سر رو از تو طبق برداشت،گرفت تو بغلش،بابا محاسنت چرا خاکیِ؟...

تاریخ میگه:قبل از شام،قبل از منزل خرابه،یه منزلی هست دیرِ راهب،تو دیرِ راهب یه اتفاقی افتاد،اون راهب سرِ مقدس ابی عبدالله رو با گلاب شست،سر رو از خون وخاک پاک کرد...

 میخوام یه جمله بگم،اونایی که اهل روضه باشن از من جلوتر میرن،سر شسته اومد شام،تمیز،معطر،اما وقتی تو خرابه رقیه بغلش کرد، دید همه محاسنش خونیِ،لباش ترک خورده و پاره پاره است،دید دندوناش شکسته است...بابا!بابا! حالا فهمیدم دیروز چوب خیزران کجا میخورد،هی رو پنجه ی پا بلند شدم،گفتم:عمه! اون سرِ بابایِ منِ...ای حسین...

همه به نیت فرج،به نیت شفای مرضا،همه نیت کنن،هیچکی نیست بگه من بی حاجت اومدم،همه الان سه مرتبه خدا رو قسم بدیم،به رحمةالله الواسعه،بیار دستت رو بالا، بالحسینِ یا الله.....ای خدا به اون لحظه ای که صورت گذاشت رو صورت باباش،لب هاش رو گذاشت رو لبای باباش،" ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّریف،هی تقول: یا لَیْتنی كَنت قَبل هذا الْیَومِ عمیاءَ" گفت بابا کاش کور بودم نمیدیدم باهات چه کردن...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 482 زمان : نظرات (0)

 

نگاهم کن،نگاهم کن

دوباره با نگات خرابم کن
نگاهم کن،نگاهم کن
تو جمع نوکرات حسابم کن
حسن... یه روزی مسیر عشقِ
در خونت رو پیدا کردم
حسن... حالا که خرابم کردی
محالِ بخوام برگردم
حسن... خاکِ کفِ پای تواَم
ای جانِ جانان
تو نور چشم زهرایی
جانم حسن جان
ای جانِ جانان
جانم حسن جان
حسن... ای جانِ جانان
حسن... جانم حسن جان
حسن.....
پناه من،پناه من
پناه من کنار سفره ی کریمِ تو
پناه من منم فداییِ قدیمِ تو
حسن... سرم گرم احسان تو
دلمو به دلت می سپارم
حسن... تو رو از قدیمُ الایام
نمی دونی چقدر دوست دارم
حسن... من رعیت و تو شاه من
ای جانِ جانان
روی لبم جانم حسن
جانم حسن جان
ای جانِ جانان
جانم حسن جان
حسن... ای جانِ جانان
حسن... جانم حسن جان
امیدِ ما،امیدِ ما
امیدِ ما اینه که صاحب حرم باشی
امیدِ ما،امیدِ ما
مگه ما مردیم که تنها شی
حسن... میاد صاحبِ دنیاو
یه روزی بقیع آزاد میشه
حسن... به دست مادرت زهرا
حرم حسن آباد میشه
حسن...
روزیِ چشمام این شبها
ای جانِ جانان
دست توئه ای باوفا
ای جانِ جانان
جانم حسن جان
حسن ای جانِ جانان
حسن جانم حسن جان
ای جانم به سفره ی کرامتت
ای جانم به این همه عنایتت
اشک تو چشمه ی محبتِ
با تو بودن آقا سعادتِ
دستمو بگیر
 
تو این شبایی که بی کسم
یه صدایی بهم میگه
 
یه روز به وصل تو می رسم
حسن.. دنیای من
رویای من
حسن... جونم فدات
آقای من

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 349 زمان : نظرات (0)

 

 

قرآن ها رو مقابل صورت بگیر:

"اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ وَمَا فِیهِ، وَ فِیهِ اسْمُکَ الاَکْبَرُ، وَ أَسْماؤُکَ الْحُسْنى، وَ مَا یُخافُ وَ یُرْجى أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النّارِ"

*خدایا مارو از کسانی قرار بده که امشب،از آتیشِ جهنمت نجات پیدا کردن...،قرآن هارو روی سرتون بذارید،چشمت رو ببند،باهاش حرف بزن،بعد از من تکرار کن:

"اللَّهُمَّ به حق هَذَا الْقُرْآنِ وَ به حق مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ به حق کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَبِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ"

*خدایا گداهای شبِ بیست و سوم اومدن صدات میزنن،حاشا به کرمت،یا الله

ده مرتبه،میخوام هر جا خودت هستی فریاد بزنی،هر کی فکر میکنه بخشیده نشده نگه،هر کی مثل من گنهکارِ بگه،ده مرتبه:

" بِکَ یَا اللّهُ ..."خدایا به ما توفیق با خودت حرف زدن دو تایی رو عنایت کن..

ده مرتبه کسی رو میخواهیم صدا بزنیم که رَحْمَةً لِلْعَالَمِینِ، یا رسول الله،ما امت خوبی نیستیم، اما گریه کنِ حسینیم،تو رو دوست داریم،علی رو دوست داریم،برا ما خیلی اذیت شدی،برا ما سنگ خوردی،زخم زبون شنیدی،ده مرتبه همه با هم:

"بِمُحَمَّدٍ..."" خدایا به حق رَحْمَةً لِلْعَالَمِین، باران رحمتت را بر این مرز و بوم نازل بفرما...

آقای این ماهِ علیِ،گفت:اون نابینا رو نگاه کرد،دید داره گریه میکنه تو خرابه،حسنین اومدن براش غذا آوردن تو خرابه،باز گریه می کرد،پیرمرد چی میخوای؟ گفت: من منتظرِ آقام هستم،یه آقایی نیمه شبا می اومد تو خرابه،لباس هام رو عوض می کرد،لقمه می گرفت،غذا میداد،آب بهم میداد،گفت:نشونیاش رو بگو...گفت:آقا، من که چشمی ندارم،اما فقط همین رو میتونم بگم،هر وقت وارد خرابه میشد،در و دیوار بهش سلام میدادن،چند شبِ نیومده،چشم انتظارشم،یه وقت امام حسن گریه کرد،صدا زد: پیرمرد دیگه منتظرش نباش،اون مرد بابای غریبم علیِ،بابامو کشتن....

اما اون چیزی که ناله ی من و تو رو بلند میکنه اینه،گفت:آقازاده ها میشه منو ببرید سر قبرش،دستشو گرفتن بردن،خودش رو انداخت رو قبر علی،صدا زد: علی من بدون تو نمیتونم زندگی کنم،خدایا به حُرمت صاحب این قبر،مرگِ منم برسان،دیدن دیگه صورت از رو قبر علی بلند نکرد...

خدایا کسی  رو میخواهیم صدا بزنیم،که همسر پیغمبر میگه دیدم پیغمبر توی بسترش نیست،اومدم دیدم تو صحن حیاط صورت رو خاک گذاشته،هی زیر لب میگه:خدا! "بِعَلِیٍّ" منم اومدم با پیغمبر بگم...ده مرتبه:

"بِعَلِیٍّ... "خدایا! مارو از شیعیان با وفای علی قرار بده..

ده مرتبه همه با هم:"بفاطِمَةَ" خدایا به حق حضرت زهرا سلام لله علیها،بی بی رو از ما راضی بدار...

ده مرتبه همه با هم" بالْحَسَنِ.."خدایا به حق امام مجتبی،ریشه ی وهابیت و آل سعود رو بِکَن...

 

دلم گرفته

 دوباره این شبا برا حرم گرفته

می بینی بازم

چه جوری روز و شبمو اَزم گرفته

دلم گرفته

دلم اسیره

غروب کربلا رو که یادم نمیره

هر چی که باشم

مگه میشه امام رضا تنهام بذاره

دل بیقراره

ولی همیشه یه نفر هوامو داره

 

ده مرتبه همه با هم: " بالْحُسَیْنِ..."

خدایا حرارت محبت سید الشهدا رو تو وجودمون روز به روز بیشتر کن،همسر و فرزندم،پدر و مادر،خواهر،برادر،رفیقامون رو،همه رو کنیز و نوکر درِ خونه ی حسین قرار بده..

میخوام با تمام وجودت صدا بزنی،ده مرتبه:"بعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ..."

ده مرتبه: "بمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ..."

ده مرتبه همه با هم: "بجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد ..."" خدیا به حق امام صادق،مارو اهل عبادت قرار بده...

گرفتار،مریض دار،حاجت دار ده مرتبه: "بمُوسَى بْنِ جَعْفَر..." خدایا به حق موسی بن جعفر،هر کی زندانیِ مظلوم و غریب داره،آزادش کن،ما هم که تو زندانِ نفس هستیم،خدایا به آقا باب الحوائج آزادمون کن..

 

میدونی دوست دارم امام رضا!

می دونی عاشقتم امام رضا!

تو حیاتِ جاودانی واسه من

بهترِ از جانِ جهانی واسه من

مگه تو ضامن آهو نشدی

سبب خُرَّمی او نشدی

 

*خوشبحال اونایی که الان تو حرم امام رضا قرآن سر میگیرن..یا امام رضا! تو غریبی منم غریبم، آقا شبِ اول قبر مارو یادت نره، زن و مرد آقامون رو صدا بزنیم... "بعَلِیِّ بْنِ مُوسى..."

"بمحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ..."

ده مرتبه: "بعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّد..." خدایا اونایی که توهین کردن به امام  هادی، همشون رو ریشه کَن،کُن...

ده مرتبه: "بالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ..."

 

ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم

در آسمانِ آن نگاهت پَربگیرم

ای کاش می شد امشب ای قرآن ناطق

دست شما را جای قرآن سر بگیرم

 

*آقا جان شما امشب باید امضا بزنی،به حق مادرتون یه نگاه کن،به ضجه های امشبم به من رحم کن،یا صاحب الزمان! الان کجا هستی؟ کجای این عالم داری دعا می کنی،قربون دلِ گرفته ات برم،یابن الحسن ما نسبت به تو کوتاهی داشتیم،اما شما هیچ وقت اینطور نبودی،امشب اومدم صدات بزنم،زن و مرد ببینم امام حیّ رو چه طور صدا میزنی، ده مرتبه: "بالْحُجَّةِ"خدایا فرج امام زمان برسان...

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 689 زمان : نظرات (0)

توان نداره پای خواهرت

کشون کشون میام بالا سرت

 معلومِ از خنجرِ کُند شمر

خیلی اذیت میشه حنجرت

 آه نفسم! نفس نفس نزن

اونجوری تو چشام نگاه نکن

 بمون پناه خیمه ها حسین

اهل حرم رو بی پناه نکن

 نرفت از اینجا نا امید داداش

هر کی تو این برو بیا رسید

 هر چی تونستن کندن از تنت

هر کی به یه نون و نوا رسید

 غروب شد و هر کی یه چیزی برد

ولی هنوز شمر تویِ مقتله

اون چی میخواد از تو بدزده که

از بقیه بیشتر معطله

 خدا به خیر کنه از این به بعد

دارن می ریزن توی خیمه ها

 تیز تره از تیره های حرمله

نگاهِ این سنانِ بی حیا

میخوان اسارت ببرن منو

منی که ناموس پیمبرم

بازم خدا رو شکر رو نیزه ها

تو داره سایه رو سرم

 گفت:داداش! اسارت،غریبی،بی کسی،طعنه ها،همش یه طرف،اما داداش! وقتی منو جلو بچه ها می زدن،خیلی خجالت می کشیدم.....،وقتی زمین می خوردم خجالت می کشیدم،تازه اون روز فهمیدم چرا مادر و حسن چند رو با هم سر سنگین بودن،هی از هم خجالت می کشیدن،وقتی بچه ای جلو مادرش زمین بخوره،خجالت میکشه،آه... از روزی که مادر جلو حسن،تو کوچه،اونم با کتک،کتک اون حروم زاده، مادر زمین افتاد،حسن میگه:مادر نفسش بالا نمیومد....هر جا نشستی ناله بزن: یا زهرا

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1374 زمان : نظرات (0)

همه رفتند و من جا ماندم ای دوست

ز بخت بد به دنیا ماندم ای دوست

 چرا رفتی مرا با خود نبردی

ببین بعد از تو تنها ماندم ای دوست

 مادر و پدر بخوان بمیرن،میگن:پسرام دورم هستن...اما زینب پسراش تو کربلا کشته شدن....

 ببین از داغ تو خیلی شكستم

شكستم که چنین از پا نشستم

 شكسته دشمنت از بس دلم رو

چنان گشتم كه نشناسی كه هستم

 به یادت در نوایِ آب آبم

چنان تو زیر تیغِ آفتابم

 تو راحت خفته ای در خانه ی قبر

ولی من از غمت خانه خرابم

 میخوای بدونی بی بی چه جوری داشت جون میداد؟...

 لباس تو در آغوشم برادر

صدایت مانده در گوشم برادر

 تو ماندی بی كفن بر خاكِ صحرا

چگونه من كفن پوشم برادر

سراسر نیزه می بینم به خوابم

سر و سرنیزه می بینم به خوابم

 نمی خوابم اگر یك دم برادر

تو را بر نیزه می بینم به خوابم

 منو كابوس شمشیر و تن تو

تماشای به غارت بردن تو

 تورا سر نیزه ها بردند و مانده

برای من فقط پیراهن تو

 دلم هر روز سوی نیزه میرفت

كه خونت در گلوی نیزه میرفت

 چه میشد مثل سرهای شهیدان

سر من هم به روی نیزه میرفت

عبدالله گفت: بهترین طبیب رو بیارید..،تا بهترین طبیب رو آوردن،نگاه کرد گفت:فقط یه راه داره،زینب رو میخواهید حالش رو بهتر کنید، ببر باغ و بستانی،گل و گیاه ببینه حالش عوض میشه...دست زینب رو عبدالله گرفت آورد توی یک باغ و بستانی، تا چشم زینب به گل ها افتاد، دیدن آرام آرام نشست، این گل ها رو نگاهم می گرد و می بوسید...یه نگاه کرد عبدالله،گفت:خانوم! اومدیم اینجا حالت بهتربشه،بدتر شدی؟ فرمود:عبدالله! اگه به این گل ها آب ندی چی میشه؟ اگه این گل ها سه روز آب نخورن چی میشه؟ صدا زد خانوم جان! این گل ها پژمرده میشن،خشکیده میشن،فرمود:عبدالله! کربلا عزیزان من سه روز آب نخوردن، علی اصغر بال بال می زد، یه جور جیگر حسین سوخت،تو گودال می گفت:جیگرم...که تو راه شام سه ساله هی می گفت:عمه! بالاخره به بابام آب دادن یا نه؟... عبدالله گل های زینب رو تشنه سر بریدن...مجلس یزید وقتی خانواده رو وارد کردن، دستور دادن همه بشینن،سر بریده ی حسین رو توی تشت آوردن،نانجیب چوب رو برداشت اول با این لب بازی می کرد

 ظاهراً چوب بر آن لب می زد

باطناً بر دل زینب می زد

خدا نکنه آدم همچین که عزیزش رو نگاه میکنه،همه قطع امید کنن،خودش هم دل بکنه، خیلی سخته،فرمود:عبدالله! من خیلی بهت زحمت دادم،میشه برای من یه کاری کنی آقای من،گفت:خانوم! من نوکرتم،هر چی شما بگید...فرمود: عبدالله! خواهش من اینه اگه میشه روز بسترم رو وسط حیاط پهن کن..،گفت:چشم..اما خانوم! طبیب ها ی مختلف اومدن از بلادهای مختلف،همشون بلااستثناء گفتند:آفتاب برا شما ضرر داره..فرمود:من امروز از دنیا میرم،میخوام مثه داداشم زیر آفتاب بمیرم...عبدالله میگه:از دور نگاه می کردم،میدیدم زینب زیر لب یه چیزی میگه،دستش رو مشت کرده هی به سینه میزنه،همچین که اومدم بالا سرش دیدم زینب از دنیا رفته، به سرم زدم،دختر فاطمه! آروم آروم انگشت های پیچونش رو باز کردم ببینم چی به دست گرفته،دیدم یه پارچه ای یه، باز کردم،دیدم لباس خونیِ و پاره پاره ی حسین

 

تعداد صفحات : 554

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 94
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 407
  • آی پی دیروز : 308
  • بازدید امروز : 3,280
  • باردید دیروز : 2,673
  • گوگل امروز : 29
  • گوگل دیروز : 37
  • بازدید هفته : 11,020
  • بازدید ماه : 72,221
  • بازدید سال : 1,282,145
  • بازدید کلی : 19,787,973