loading...

آئین مستان

متن روضه شهادت حضرت فاطمه,روضه شهادت حضرت فاطمه,شهادت حضرت فاطمه,حضرت فاطمه,متن مداحی شهادت حضرت فاطمه,مداحی شهادت حضرت فاطمه,متن نوحه شهادت حضرت فاطمه,نوحه شهادت حضرت فاطمه,متن روضه حضرت فاطمه,روضه ح

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2128 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1687 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1230 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 674 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 616 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 583 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3475 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6657 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2822 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3719 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3223 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3525 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4120 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3630 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7212 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4931 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5872 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4349 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5519 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4163 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1377 زمان : نظرات (0)

دوباره در دلم آشوبِ عالم آمده است

قیامت آمده یا که مُحَرَّم آمده است

عزای کیست که حتی خودِ مُحَرَّم هم

به سر زنان و پریشان و درهم آمده است

عزایِ اشرفِ اولادِ آدم است،آری

عزایِ بِنتِ نبیِ مُکَرم آمده است

تمامِ خلق دُچارِ مُحَرَّم اند،ولی

برای فاطمه دلهایِ مَحرَم آمده است

اصلا نترس،هرکی میاد تو مجلس حضرت زهرا راحت بگه:آی مادر!...اگه مَحرَم نبودی اینجا راهت نمیدادن... آی مادر

برای فاطمه دلهایِ مَحرَم آمده است

دوباره فاطمیه آمد و یقین دارم

در این حسینیه، صاحب عزا هم آمده است

وضویِ گریه بگیر و بیا که در روضه

عزیزِ فاطمه، با قامتِ خم آمده است

رواست مُردن از این غم،که پُشتِ دَربِ بهشت

برای سوختنِ گُل، جهنم آمده است

اگر یه نفر میگفت: زهرا تازه بابا از دست داده،بیاید شاخه ی گل ببرید اینقدر گل جمع نمیشد،اما تا گفتن: بیایید هیزم بیارید همه دسته دسته هیزم آوردن

بازم شالِ روضه،می شینه رو دوشم

ببین که شبیهِ،تو مشکی میپوشم

کجا روضه داری؟،کجا روضه خونی؟

کجا هی صدا میزنی مادرت رو؟

تو هم مثل مولا،شبا بین نخلا

رو شونه ی چاه، میذاری سرت رو

میگن مادرت موندنی نیست

میگن روزِ مولا سیاهِ

یکی نیست بگه مادر ما، بی گناهِ

گیرم آتش به جفا ، در که نباید می سوخت

آشیان سوخت، کبوتر که نباید می سوخت

ابراهیم سلام الله علیه،افتخار این پیامبر اینِ که یکی از شیعیانِ امیرالمؤمنینِ....،روایات اینو میگن: برایِ یکی از شیعیانِ علی، آتش گلستان شد...

آتش این بار گلستان نشد انگار

ولی باغ و بستانِ پیمبر که نباید می سوخت

کینه دارند اگر مَردمِ شهر از بابا

وسطِ حادثه مادر که نباید می سوخت

آتش افتاد در این مزرعه، گندم ها سوخت

همه ی حاصلِ حیدر که نباید می سوخت

زیر خاکسترِ دَر، شعله گرفت آتش باز

خیمه ها سوخته، معجر که نباید می سوخت

ظهر اگر سوخت برادر وسطِ معرکه

عصر،چادرِ خاکیِ خواهر که نباید می سوخت

از تنور آمده بابا وسط تشت ولی

اینقدر هم دلِ دختر که نباید می سوخت

بازم فاطمیه،دلم بیقراره

بمیرم که مادر،ضریحی نداره

باید فاطمیه،مدینه شلوغ شه

باید مادر ما، حرم داشته باشه

چی میشه شبیه،شبای مُحَرَّم

تو کوچه خیابون، عَلَم داشته باشه

یه عمره اینه آرزومون،با این آرزو غصه خوردیم

ان شالله ببینیم تو صحنت، دسته بُردیم

ناگهان روضه خوان پایش زمانی که به منبر باز شد

گفت وای از لحظه ای که ناگهان در باز شد

خواست سربسته بخواند، آه! اما هرچه کرد

تا که حرف از آتش آمد، روضه آخر باز شد

ما  در و دیوار را تنها شنیدیم و حسن

دید در را با چه شدت سمت مادر باز شد

آتیش گُر گرفته،داره در میسوزه

ببین داره محسن،با مادر میسوزه

یه سنگی رسیدُ،شکست بارِ شیشه

یکی نیست بگه فاطمه پا به ماهِ

گمونم که روضه،تمومی نداره

آخه بین کوچه غلاف توی راهه

رو دیوار پُر از رَدِّ خونُ،رو چادر پُر از رَدِّ پا بود

تمومِ اینا اَجرِ عشقِ مرتضی بود

نانجیبِ دومی خودش نوشت،گفت: وقتی اومدم پشت در،از افتخاراتش برا معاویه می نویسه،انگار کشور فتح کرده،وقتی اومدم پشت در، صدا نفس کشیدن های فاطمه رو می شنیدم،معاویه! چنان با لگد به در زدم،صدایِ شکسته شدن استخوان های پهلویِ فاطمه رو هم شنیدم...

اما بمیرم زینب هم صدایِ شكستن استخوان های مادر رو شنید...یه بار اینجا زینب صدای شكستن استخوان هارو شنید،یه بار وقتی بالا تل زینبیه ایستاده بود،دید اسب هارو نعل تازه زدن،بر بدن داداشش حسین...آه حسین.....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1607 زمان : نظرات (0)

ای ماهِ شبهایِ علی

ای دین و دنیایِ علی

وقتی نباشی خونه ام خرابُ

وقتی که هستی برام بهشته

زهرا حلالم کن اگه نه سال

با علی بودی و بد گذشته

خانومم نرو ای حبیبِ حیدر

می میرم نرو ای طبیبِ حیدر

تنهایی نرو که غریبِ حیدر

زهرا! یاسِ گلبرگِ علی

جانا! میدونم سخته ولی

جانا! تو نرو مرگِ علی

زهرا!

بی تو میمیرم نرو، زهرا!

دنیارو  رو سرم نریز

زندگیم و بهم نریز

تویِ قنوتام، با اشکِ چشمام

میگم هزارتا حرفِ نگفته

الهی مردی جلوی چشماش

خانومِ خونَش زمین نیوفته

 

افتادم، تو که پشت در افتادی

جون دادم، همین که با سر افتادی

تا زیرِ پایِ چهل نفر افتادی

بانو! چادر و چند رد پا

بازو! ای غلاف بی حیا

پهلو! مردمای بی وفا

بانو!

زهرا!

بی تو میمیرم نرو، زهرا!

خدایی آتیشم زدن

رو چادرت قدم زدن

یادم میوفته گریم میگیره

میکشم آه و هی میرم از حال

میرم میشینم، روضه میخونم

برای حسین و غروب گودال

واویلا، بمیرم برایِ زینب

تو گودال، میگیره صدایِ زینب

دست و پا زند پیشِ پایِ زینب

ای وای، زینب و نامحرما

میره، سر به روی نیزه ها

آتیش، میکشه به خیمه ها

ای وای

زهرا!

بی تو میمیرم نرو، زهرا!

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1552 زمان : نظرات (0)

اگر بال و پرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

وگر جان و سرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر روز قیامت از عطش جانم به لب آید

شرابِ کوثرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر آبِ بقا ریزند بی حیدر نمی نوشم

وگر چشم ترم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر سلمان شوم بی مهر زهرا نامسلمانم

خلوصِ بوذرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر چون نخل خشکی باشم و از روضۀ رضوان

همه برگ و برم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر از کلّ سادات ملک بر قلّۀ گردون

مقام برترم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر بر مسندِ شاهی به بام عرش بنشینم

هزاران کشورم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر از کثرت اشگِ سحر در خلوت شب ها

در دریا گوهرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر دائم بمیرم وز نفس های مسیحایی

روان بر پیکرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر با جام خضر از چشمۀ آب بقا، هر دم

حیات دیگرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

کی ام من «میثمم» عمری گدای کوی زهرایم

و گر صد افسرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1359 زمان : نظرات (0)

زهرا ، ببین بغض گرفته گلومُ

برگرد ، که دوریت سفید کرده مومُ

برگرد ، که خونه بی تو دلگیره

برگرد ، که حیدر بی تو میمیره

برگرد ، حسن بهونه میگیره

حالا که من پر از غم و دردم

من دور تابوت تو میگیردم

برگرد ببین درُ عوض کردم

با رفتنِ تو دل بی شکیبه

برگرد عزیزم حیدر غریبه

حیدر غریبه حیدر غریبه

فصلِ بهاره ، چرا تو خزونی

برگرد عزیزم ، تو خیلی جونی

جای تو نیست میونِ این تابوت

برگرد ایشاالله خوب میشه پهلوت

کشته منو زخم رویِ ابروت

از من نگیر نگاهِ کم سوتُ

با من نگفتی دردِ پهلوتُ

حق داشتی پوشوندی ازم روتُ

با رفتنِ تو دل بی شکیبه

برگرد عزیزم حیدر غریبه

دنبال جنازه با دلی چاک

هر چند دقم فتاد بر خاک

یک دست به سوی حی منان

دست دگرش به دوشِ سلمان

میریخت سرشک بر عزارش

میگفت علی به قبر یارش

که ای قبر امید حیدر هست این

پاکیزه گلِ پیمبر است این

حالا که تو گشته ای مزارش

ای قبر دگر نده فشارش

او صدمۀ بی شمار دیده

او در پسِ در فشار دیده

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2977 زمان : نظرات (0)

اول فداییِ راهِ ولایت

بین دیوار و در شد این جنایت

شد کشته زهرا ، اُم ابیها

یا صاحب الزمان آجرک الله

شمعِ بزم علی ، گردیده خاموش

طفلان از ماتمش ، هستند سیه پوش

از ظلم اعدا ، شد کشته زهرا

یا صاحب الزمان آجرک الله

مرتضی مشکل گشایِ ما سواست

فاطمه مشکل گشایِ مرتضاست

روزِ محشر کار ما با فاطمه ست

نقشِ پیشانیِ ما یا فاطمه ست

شیرِ این صحرایم

تشنه در دریایم

گرچه در موجِ خطر

زهرایم خوانده پسر

من عبد فاطمه ام من عبد الزهرایم

ای علمدار سپه کوه علمت

علمت کو و دو دستِ قلمت

بشریت به تو گوید تحسین

آفرین ای پسر اُم بنین

ای به خون خفته کنون در بر من

داده پیغام تو را دخترِ من

گر نشد آب میسر گردد

گو عمویم به حرم برگردد

حال برگو چه بگویم به جواب

گر ببیند نه عمو هست نه آب

عمری سید و سرور خواندی

چه شد این بار برادر خواندی

مادرت فاطمه آمد به برم

یاری ام کرد و صدا زد پسرم

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 705 زمان : نظرات (0)

با گریه مأنوسم نه یک ماهی ، دو ماهی

شد گریه ام بابِ فیوضاتِ الهی

هر روز و شب کارم سلامِ بر حسین است

با این امیدی که کنی سویم نگاهی

یابن الحسن!...

من بارها دیدم که با یک قطره ی اشک

با آبرو گردید عبد روسیاهی

شرمنده ام یک عمر قلبت را شکستم

در زندگی ام نیست روزِ بی گناهی

 "وَ قَدْ اَتَیْتُکَ یا اِلهی بَعْدَ تَقْصیری وَ اِسْرافی عَلی نَفْسی..."اعتراف کردن در خونه ی خدا به گناهان،تو رو زودتر می رسونه دَرِ خونه ی امام زمان، "معتذراً نادماً منکسراً مستقیلاً مستغفراً منیباً مقرّاً مذعناً معترفاً" بفاطمة الهی العفو....

اصلاً محبت های تو بد عادتم کرد

تنبیه کن این بی ادب را گاه گاهی

درد دلم را جز شما با که بگوبم

تنها تو هستی که برایم تکیه گاهی

پایان کارم گشته و رویت ندیدم

وا کن ز قلبم رو به سوی خویش راهی

آقا قسم بر صورت نیلیِ مادر

آن چهره ای که دارد از سیلیِ گواهی

 

آقا قسم بر خانه ی آتش گرفته

آنجا که پشت در به پا شد قتلگاهی

ای انتقامِ کُشته ی مسمار برگرد

جانِ گرفتار در و دیوار برگرد

فقط تو نیستی این شبا آقات رو صدا میزنی،اصلاً من و تو از صاحبِ روضه ی این شبا یاد گرفتیم، مرحوم علامه ی امینی،میگه:بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها بین در و دیوار،چهارتا ناله زد،اول باباش رو،بعد امیرالمؤمنین،بعد فضه؛ناله بعدش صدا می زد:پسرم مهدی!...

روضه ام روضه های یک کوچه است

کوچه ای سرد ، کوچه ای تاریک

کوچه ای سنگی و غبار آلود

گوچه ای تنگ و کوچه ای باریک

روضه خون کیه؟ امام حسن...

بارها گفته ام خدا نکند

راهِ یاسی به لاله چین بخورد

بارها گفته ام خدا نکند

که در آنجا کسی زمین بخورد

بین این کوچه ها خدا نکند

که در این جا زنی زمین بخورد

ولی ای وای بر سرم آمد

کوچه خالی ز رفت و آمد شد 

چادر مادرم به دستم بود

که در آن کوچه راه ما سد شد

اما اگه پایِ این روضه ضجه بزنی،حق داری، از اول بابا،مادرت،غیرتی تو این روضه ها بارِت آوردن،نمی تونی بشنوی عصمت الله میان موجی از نامحرم گیر اُفتاده...اما اگر این است تأثیر شنیدن/شنیدن کی بود مانند دیدن....

بین دیوارهای بی احساس

ازدحام حرامیان دیدم

پنجه ها مشت و دستها سنگین

پنجه ای را در آسمان دیدم

قد کشیدم به رویِ پا اما

حیف دستش گذشت و از سر من

آسمان تار شد که می نالید

بین گرد و غبار مادرِ من

یه وقت دیدم صدای ناله های مادرم میاد...تو اون حال اولین کاری که مادر کرد....

چادرش را به سر کشید و به درد

تکیه بر شانه ام به سختی داد

خواست مادر که خیزد از جایش

ولی اینبار هم زمین اُفتاد

دست بر خاک می کشید آرام

با دو چشمانِ تار چاره نداشت

چادرش را تکاندم و دیدم

گوش خونین و گوشواره نداشت

به در خیره میشم،میلرزه وجودم

مثه محسن ای کاش،منم سوخته بودم

منم مثل محسن، برا مادر ای کاش

توی کوچه سینه، سپر کرده بودم

میسوزم از این غم، توی کوچه ای کاش

علیِ غریبُ، خبر کرده بودم

منی که، برادر شهیدم

تو هفت سالگی، مو سفیدم

همه روضه ی مادر و تویِ کوچه دیدم

نمیگم چطور زد،چطور مادر افتاد

همینو میگم که، ز پشت سر افتاد

یه ضربه به من زد، یه ضربه به مادر

غرورم تَرَک خورد، که کاری نکردم

می گفتم به مادر،پاشو عشقِ حیدر

می گفت: دنبالِ گوشواره هام می گردم

اصلاً یکی از دلائل وحشی گری های این نانجیب این بود،می دونستن اول همون جا پشت در کار رو تموم کردن، که نسلی دیگه از فاطمه نمونه...

می دونست عزادارِ مادر

می دونست که چه حالی داره

می دونست کجا داره نامرد پا میذاره

می گفتم عقب وایستا نامرد

مگه تو ناموس نداری؟

چرا اینقدر از مادرِ ما کینه داری؟

دوتا روضه داره تو کوچه بی بی،یه روضه رو فقط امام حسن دید...هر چی هم گفت:مادر الان میرم به بابام میگم بیاد...بچه اس دیگه،فقط از فتح و فتوحات بابا شنیده،بابام پهلوان خیبرِ،اجازه نمیده کسی به ناموسش بخواد جسارت کنه...

اما فاطمه هی دست امام حسن رو گرفته،هی میگه:جانِ مادر چیزی به بابا نگو...حسنم! این راز بین من و تو باید بمونه....

اما این روضه کوچه رو اگه کسی ندید، روضه ی کوچه رو که بی بی از خونه اومد تو کوچه،دیگه همه دارن می بینن،هم حسین داره می بینه،هم زینب،هم امام حسن..وقتی اومد کمربند امیرالمؤمنین رو گرفت،نوشتن:چهل مَردِ عرب علی رو میکِشن،فقط علی یدالله نیست دستش، فاطمه ام دستش یداللهِ...یه اشاره ی دستِ فاطمه،همه رویِ زمین افتادن...

اون نانجیب گفت: اینجا ایستادید تا یه زن آبروتون رو ببره،دستش رو کوتاه کنید، دو تا از نانجیب ها بلند شدن...

گردیده بود هم دست قنفذ با مغیره

او با غلافِ شمشیر،این تازیانه می زد

کسی که بین در و دیوار،پهلوش رو شکستن،سینه اش سوراخ شده،خون داره میاد از سینه اش،بچه اش رو کشتن،الان یه خانوم باردار یه ذره آسیب ببینه،دکترا میگن:باید بخوابِ توی بستر،از جا بلند نشه،....حالا تو کوچه، امام صادق می فرمایند: علتِ قتل و شهادت مادر ما همین جا بود،همون غلافِ قنفذِ ملعون...بازم با این حال بلند شد،فرمود: اسماء! آقام کجاست؟گفت: بی بی جان! عمامه رو دورِ گردنش بستن،یه لحظه بی بی رسید دید نانجیب شمشیر روی سر علی گرفته،میگه:یا بیعت میکنی،یا سر از بدنت جدا می کنم...

تا اینجا فاطمه صبر کرده،اما دیگه صبر فاطمه تموم شد،فرمود: نانجیب! یا شمشیر برمیداری،یا الان کنارِ قبر بابام میرم، موهام رو پریشان میکنم،نفرینتون میکنم...

سلمان میگه:هنوز بی بی نفرین نکرده،یهو دیدم چهارستون مسجد از جا بلند شد،گرد و خاک زیر ستونها رو دارن می بینم...امیرالمؤمنین فرمود:سلمان! بیا...برو به فاطمه بگو دست نگه داره،اگه نفرین کنه مدینه زیر و رو میشه...اومدم گفتم بی بی جان! دست نگه دار، فرمود: چی میگی سلمان؟ مگه نمی بینی علی رو دارن میکُشن؟ گفتم: امر خودِ مولاست،فرمود: اگه علی میگه،چشم...اما من با این حالم جلویِ درِ مسجد می ایستم،تا علی نیاد من خونه بر نمی گردم،وقتی علی می اومد دیدنی بود حالِ این زن و شوهر...دست علی رو گرفته،تو مسیر هی میگه: جونم فدات...قربونت برم،مگه فاطمه مُرده باشه بخوان بلایی سرت بیارن...

بی بی جان! یه شمشیر روی سر علی گرفتن طاقت نیاوردی، بمیرم برا دلِ زینب،وقتی اومد بالا تَلِّ زینبیه،دید شمشیردار با شمشیر میزنه،نیزه دار با نیزه میزنه" عِدةُّ بالسیوف، عِدةُّ  بِالحِجَارَةِ " دیدن دستاش رو روی سرش گذاشت،صدا زد: "وامحمداه!صَلّیٰ عَلَیْکَ مَلیکُ السَّماء، هَذا حسَینٌ بِالعَراء، مُرَمَّلٌ بالدِّماء، مُقَطَّعُ الأعضَاء....."حسین...

 

 

 

 

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 16
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 117
  • آی پی دیروز : 576
  • بازدید امروز : 171
  • باردید دیروز : 4,316
  • گوگل امروز : 3
  • گوگل دیروز : 53
  • بازدید هفته : 8,590
  • بازدید ماه : 33,024
  • بازدید سال : 1,075,165
  • بازدید کلی : 19,580,993