loading...

آئین مستان

متن روضه وفات حضرت خدیجه,روضه وفات حضرت خدیجه,وفات حضرت خدیجه,حضرت خدیجه,متن روضه حضرت خدیجه,روضه حضرت خدیجه,متن مداحی وفات حضرت خدیجه,مداحی وفات حضرت خدیجه,مداحی حضرت خدیجه,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2232 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1745 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1292 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 695 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 606 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6709 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2843 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3810 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3240 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3568 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4140 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5892 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4370 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4181 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 865 زمان : نظرات (0)

 

 از غصه‌های تو نفسِ آسمان گرفت

در ماتم تو حال دل عاشقان گرفت

ای باغ و بوستان پیمبر نگاه کن

رو به‌ خزان شدی و دلِ باغبان گرفت

بانو بمان که پشت و پناه نبوتی

تو سوختی که شمع رسالت توان گرفت

تا پایِ مرگ رفت پیمبر هزار بار

هر بار هم به لطفِ نگاه تو جان گرفت

تنها تویی که عشقِ پیمبر شدی و بس

دلدادۀ تو بود و دل از دیگران گرفت

آنقدر گریه کرد‌ه‌ای از ترس قبر که

جسم تو را عبایِ نبی درمیان گرفت

گفتم عبا چرا غزلم روضه‌ خوان شده

زهرا رسید و با غزلِ من زبان گرفت

ای تشته‌ لب حسین .. ای بی‌ کفن حسین ..

ای‌وای بی‌عبایی و .. بی‌ پیرهن حسین ..

شکر خدا که قسمت تو یک عبا شده

مادر ؛ حسینِ من کفنش بوریا شده

زهراست روضه‌ خوانُ خدیجه‌ ست گریه‌کن

آرام چشم تَر شده را بست گریه‌ کن

می‌سوخت در حرارت دستانِ فاطمه

گفت ای رسول ! جان تو و جان فاطمه

زن‌ هایِ این قبیله همه بدتر از هم‌اند

دلسوزهایِ فاطمه در بِینشان کم‌اند

میترسم از کنایه و زخمِ زبانشان

مردانشان که پست‌ ترند از زنانشان

میترسم ابر تیره بیفتد به رویِ ماه

زهرای من تحمل سیلی ندارد ، آه

برگ گل است، مثل نسیم است دخترم

نگذار حس کند که یتیم است دخترم

در عمرِ خویش هرچه بلا بود دیده‌ام

جانانه جورِ فاطمه را هم کشیده‌ام

نگذار حال و روز گلم مثلِ من شود

دیگر مباد قسمتِ او سوختن شود

چون چاره نیست میروم و میگذارمش

بعد خدا و تو ، به علی میسپارمش

 نمی خواستم تا اینجا برم اما بزارید بگم :

 قلبم ز چشمانِ ترش آتش گرفته

بر حال و روز مضطرش آتش گرفته

می‌ آید آن روزی که یاسم در گلستان

گلبرگ‌ هایِ پرپرش آتش گرفته

قرآن ناطق بینِ کوچه دست بسته

در صحنِ خانه کوثرش آتش گرفته

زینب به چشمان خودش می‌بیند آنجا

دار و ندارش ، مادرش آتش گرفته ...

تا اینجایِ روضه رو عرض کردم که بی بی به اسماء فرمود : اسماء تو برا زهرایِ من مادری کن.اسماء هم همه‌ جا با بی‌بی حضرت زهرا بود ، همه جا براش مادری کرد .. هم شب زفاف ، هم پشت درِ خونه .. این دو جا برای این خانم مادری کرد ... هر مادری بود همین دوجا میومد ، چون اولی شب زفافه ، مادرا دوست دارن همه شبِ زفاف باشن ، دومیش هم موقع وضعِ حمله ... دوست دارن باشن .. نوه‌ شون رو بغل بگیرن ... اما یه جاست مادرا نمیان ، میدونی کجاست؟ اونجاییِ که میخوان بدن دخترُ غسل بدن .. اما اونجا هم اسماء اومد کمک امیرالمؤمنین ... گفت آقا تنهاست ...

 اسماء بریز آبِ روان

بر رویِ گلبرگ گلم ...

 حیفم میاد نگم با این ناله ت ، امشب پیغمبر خودش بدن حضرت خدیجه رو غسل داد و کفن کرد ، از طرف خدا کفن اومد. اما .. پیغمبر یه بدنِ سالم رو غسل داد...قربون اون آقایی برم که یه‌ یهو اسماء دید سر به‌ دیوار گذاشت ، دیگه غسل نمیده ... چی شد آقاجان؟! اسماء دست به دلم نذار .. هرچی آب میریزم .. خودت نگاه کن داره هنوز خون‌ آبه میاد ... از این ناراحتم فاطمه‌ م هیچی بهم نمی گفت .. هی میدیدم شبا این پهلو به اون پهلو میشه .. هی میدیدم میخواد دستشُ بیاره بالا موهایِ زینب‌ُ شونه کنه نمیشه .. اما حالا فهمیدم ...دستِ گداییتو بیار بالا ، به حضرتِ زهرا الهی العفو ....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 478 زمان : نظرات (0)

 

من کنیز خدایِ یکتایم

بانویِ بانوان دنیایم

اَمة الله ام و کنیز رسول

بس که در شان و رتبه والایم

سیدالانبیاست شوهر من

سیدالاوصیاست مولایم

فاطمه کوثر است اما من

مادرِ کوثر ، اُم زهرایم

اوست اُم الائمه اما من

مادرِ مومنین به دنیایم

فاطمه ذات لیله القدر است

ظرفِ آن ذات پاک و یکتایم

سّر مستودع خدا زهراست

محرم سّر آل طاهایم

شیعه زهرا شناس می گردد

گر شناسد مقام عظمایم

با دو آقای جنتم محشور

در جنان زینب است همتایم

ماه رحمت ، مه لقایِ من است

من سفیر بهار دل هایم

اولین مومنه به اسلامم

یار احمد ، به رغم اعدایم

من گواه نزول قرآنم

خانۀ وحی گشته ماوایم

همچو آیینه ام به خُلقِ عظیم

راه وی را چو سایه پیمایم

هستی ام نذر دین حق گردد

بخدا با خداست سودایم

هرکه یار نبی شود ، او را

یارِ امروز و یارِ فردایم

در حریم نبوتم ، ساکن

بر طریق ولایت ابقایم

در تولا ز هر که پیشترم

در عمل مظهر تبرایم

الگوی صبر و استقامت و عشق

اسوۀ زهد و حلم و تقوایم

مهد حجب و عفاف و پاکی ها

شهد ایثار و عطر گل هایم

در تعبد زبان زدِ مردم

در تعهد ز هر که اولایم

در سخاوت نباشدم مثلی

در کمالات تاجِ سرهایم

هر بلا را به جان خریدم من

بر نبی مایۀ تسلی یم

شعب و تحریم و کینه و طعنه

جزئی از حربه هایِ اعدایم

ابتران گر تمسخرم کردند

داد کوثر خدایِ یکتایم

بارها گفت همسرم با من

ماجرای غمین زهرایم

دخترم بعد من شود تنها

چه کند این یتیم تنهایم

من نباشم کنار دختر خود

فضه گردد معینِ زهرایم

آتش و کوچه را نمی بینم

مجتبی یارِ او شود ، جایم

کربلا را دقیق میدانم

سویِ  جنت سفیرِ غم هایم

کربلایی شنیده ام که مپرس

آگه از داستانِ سرهایم

حق سلامم رسانده از لطفش

کفن آماده کرده ای وایم

من بپوشم عبایِ پیغمبر

بی کفن شد عزیز زهرایم

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1034 زمان : نظرات (0)

 

مادرِ زهرا ، کجا میری از کنارِ احمد

مادرِ زهرا ، یه عمره بودی یارِ محمد

رفتی و تاب و توونم رفت

رفتی و امیدِ خونه ام رفت

رفتی و آرومِ جونم رفت

همدمُ همراه ، خداحافظ

مادرِ زهرا ، خداحافظ

مادرِ زهرا ، بهونۀ تورو دارم همیشه

فاطمه بی تو  ، پریشونه و آروم نمیشه

رفتی و بی تو من افسرده ام

رفتی و بی تو زمین خورده ام

رفتی و بعدِ تو من مُردم

رفتی تنها ، خداحافظ

مادرِ زهرا ، خداحافظ

مادرِ زهرا ، نرو که اینا حیا ندارن

بعدِ من و تو ، چی بر سر فاطمه میارن

وای از اون ، اذیت و آزار

وای از اون ، غم در و دیوار

وای از اون ، غریبۀ بی یار

مونس غم ها ، خداحافظ

مادرِ زهرا ، خداحافظ

خدیجه اُم المومنین ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 551 زمان : نظرات (0)

 

سنگ صبوره قلبِ طاهایی خدیجه

آرامشِ پیغمبرِ مایی خدیجه

کی میرسد دستِ کسی بر رتبۀ تو

از بس که بالایی و والایی خدیجه

خیرالنساها را اگر که بر شمارند

قطعاً تو جزء بهترین هایی خدیجه

درکِ مقاماتِ تو کارِ هر کسی نیست

چون مادرِ اُم ابیهایی خدیجه

بر تارُکِ اسلام نامت می درخشد

اول مسلمان ، قبلِ مولایی خدیجه

 مثلِ تو را بانو خدا کی آفریده ؟

تنها تویی که مصلِ زهرا پروریده

بانو تو با آسیه و مریم قرینی

ای آسمانی پس چرا رویِ زمینی؟

اسلام با دارایی تو قد علم کرد

تو اولین حامیِ این دینِ مبینی

ما را به مجهول الهُویت ها چه کاری است؟

تنها خودت هستی که اُم المومنینی

شعبِ ابیطالب تو را در خود نگه داشت

تا بر همه ثابت شود ، تنها ترینی

از حرمتِ داغِ تو عام الحزن فرمود

خیلی عزیزی رکنِ ختم المرسلینی

بانو برو بعد از تو خیلی سخت باشد

با حیدر از زهرا خیالت تخت باشد

در روضۀ تو دیدۀ تر احتیاج است

هر مرد را همواره یاور احتیاج است

با این که زهرا هست ، حیدر هست اما

مثله تویی پیشِ پیمبر احتیاج است

ای کاش مادر جان پسر هم داشتی تو

بعضی مکان ها یک برادر احتیاج است

گاهی میاید نیست حتی جایِ شوهر

یک موقعی بر شخصِ دیگر احتیاج است

فضه میاد پشت در ، اما به قرآن

در وضع حملِ زن به مادر احتیاج است

زهرا چه حالی بود پشتِ در خدیجه

جایِ تو خالی بود پشتِ در خدیجه

  فرمودند چهار تا ناله زد پشتِ در ، اول صدا زد یا رسول الله .. بابا ببین اُمتت با دخترت دارن چه می کنن .. نالۀ دوم علی رو صدا زد .. تو نالۀ سوم دیگه کار از علی ام بر نمیاد .. لذا صدا زد یا «فضه خذینی ..» فضه تو به فریادم برس .. به خدا بچه مُ کشتن .. اما تو نالۀ چهارم یه وقت صداش بلند شد پسرم .. مهدی جان ...

خوب است بانو قبرِ تو دور از وطن نیست

جز فاطمه در ماتمت یک سینه زن نیست

بگذار مادرجان کمی روضه بخوانم

تا که نگویی هیچ کس هم دردِ من نیست

گفتی به پیغمبر لباست را بیاور

چون در بساط خالی ام حتی کفن نیست

 چندین کفن روح الامین آورد و دیدی

تعداد آنها جز به قدرِ پنج تن نیست

وقتی تو هم از آن کفن ها سهم بردی

کم شد یکی و چاره غیر از پیرهن نیست

بانو نه تنها نورِ عینت بی کفن ماند

گرگی رسید و یوسفت بی پیرُهن ماند

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 931 زمان : نظرات (0)

 

تکیه گاهم بوده ای، ای تکیه ی بازوی من

ثروت و سرمایه ات شد مایه ی نیروی من

با تو من بار رسالت را به دوشم میکشم

ای خدیجه پس تو هستی قُوَّت زانوی من

گفت :از سوی خدا بر تو سلام آورده است

جبرئیل از آسمان هر وقت آمد سوی من

در مصیبت های من سنگِ صبورم بوده ای

با چه صبری می نشستی پایِ گفت و گوی من

سنگ و خاکستر به رویم ریختند از بام ها

پاک کردی خاک ها را از رویِ گیسوی من

گرچه در شِعب ابی طالب شرایط سخت بود

اَخم هم حتی نکردی، همسرِ خوش روی من

رفتی و دسته گلت، زهرا کنارم مانده است

عطر تو در خانه مانده، ای گلِ خوشبوی من

قحطی آب است در شعب ابی طالب ولی

غم مخور با اشک غسلت میدهم بانوی من

رفتی و بعد از تو دشمن حُرمت ما را شکست

خوب شد رفتی ندیدی پهلوی زهرایِ من

 

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 80
  • تعداد اعضا : 346
  • آی پی امروز : 390
  • آی پی دیروز : 342
  • بازدید امروز : 1,803
  • باردید دیروز : 2,754
  • گوگل امروز : 13
  • گوگل دیروز : 13
  • بازدید هفته : 11,150
  • بازدید ماه : 91,770
  • بازدید سال : 1,301,694
  • بازدید کلی : 19,807,522