درد هایم را اگر با تو بگویم بیشتر
لحظه لحظه می شود بغض گلویم بیشتر
پشت پرچین نگاهت چینِ پیشانی من
خوب معلوم است دقت کن به رویم بیشتر
مانده ام آیینه ی از چند جا افتاده ام
تکه هایت را کجا باید بجویم بیشتر
با تو بودن خاطره،روی تو دیدن آرزوست
خاطراتم مرد اما آرزویم بیشتر
خوب شد مسجد نمی آیی ببینی قاتلت
تازگی ها می نشیند رو به رویم بیشتر
زیر نور ماه می فهمم که پهلوی تو را
از همه ی عضو ها باید بشویم بیش تر