اى فروزان گهرِ پاک بقیع
گل پرپرشده در خاک بقیع
با سلامت کنم آغاز کلام
اى ترا ختم رُسُل گفته سلام
پنجمین حجّت و هفتم معصوم
بابى اَنْتَ که گشتى مسموم
اى فداى حق و قربانى دین
کرده یک عمر نگهبانى دین
تنت از درد و الم کاسته شد
تا که دین قامتش آراسته شد
اى ز آغاز طفولیت خویش
بوده در رنج و غم و درد، پریش
از عدو ظلم و شرارت دیده
چون پدر رنج اسارت دیده
خار در پا و رَسَن در بازو
رفته اى با اُسرا در هر سو
کرده خون خاطرت اى شمع ولا
محنت واقعه کربوبلا
کربلا دیده اى و کوفه و شام
اى شهید از اثر ظلم هشام
آتش غم پر و بالت را سوخت
زهر کین، شعله به جانت افروخت
اثر زهرِ به زین آلوده
کرده اعضاى ترا فرسوده
نزد حق یافته فیض دیدار
جسم تو خفته و روحت بیدار
خود تو مظلومى و قبر تو خراب
دیده دهر ازین غصه پر آب
شیعه را دل ز عزایت شده داغ
که بود قبر تو بى شمع و چراغ
ظلمِ این امتِ دور از ادراک
کرده یکسان حَرمت را با خاک
با چنین ظلم و ستم از اعدا
بهتر اینست که قبر زهرا
مخفى از دیده دشمن گردد
تا ز هر حادثه ایمن گردد