وقتی که شعله ی کین در خانه ام بر افروخت
آمد به یادم آندم یاد دری که می سوخت
آنجا که مادر من از بغض و کینه می سوخت
در شعله ی غریبی یاس مدینه می سوخت
دشمن چو حمله ور شد با ضرب تازیانه
یادم ز عمه زینب آمد در آن میانه
از یاد کربلا و جور بنی امیه
از غصه های شام و از عمه ام رقیه
من خود ز غصه هایم صد بار جان سپردم
ای زهر جان تن را گیر و رها کن از غم
در بین راه لعن بنی امیه کردم
پایم چو زخم می شد یاد رقیه کردم