loading...

آئین مستان

اشعار شهادت و وفات

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2147 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1710 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 679 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 587 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6684 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3748 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3226 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4125 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3654 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7232 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5878 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5524 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4167 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 344 زمان : نظرات (0)

چهار تا پسرم جلوه های من هستند

چهار ام بنین در چهار تن هستند

علی اگر چه مرا مادر پسرها خواند

ولی همه پسران ابوالحسن هستند

سپرده ام به حسن جنگ یادشان بدهد

ز کودکی همه پرورده ی حسن هستند

قرار نیست که صحبت کنند پیش حسین

وگرنه که همه استاد در سخن هستند

بشیر گفت : حسینم کفن نداشته است

عجیب نیست پسرهام بی کفن هستند

شنیده ام که بشیر از همه خبر داری

بگو که از پسر فاطمه خبر داری؟!

حالا آروم آروم داره خبرا رو میده

قرار شد نگذارند ساده جان بدهد ...

قرار شد نگذارند سر تکان بدهد

قرار شد که تنش روی خاک ها باشد

و نیزه دار ، سرش را به آسمان بدهد

قرار شد که سرش را سریع تر ببرد

به مردم همه ی شهرها نشان بدهد

سنان چقدر پریشان رسید در گودال

مباد تا که به دستش کسی سنان بدهد

ام البنین

چه حرف های نگفته که در دهن دارد

اگر که چکمه ی سربازها امان بدهد

به این بریدن انگشت هم نیاز نبود

قرار بود عقیقی به ساربان بدهد

شروع کرد بشیر برا ام البنین روضه خواندن . ام البنین گریه کرد ... خاک به سر می ریخت  الله اکبر ... گفتم و رفتم ....  گفت : روضه ی حسینم رو خوندی .... گفتی بچه هامو کشتن ...اما بشیر ازت یه سوال دارم : عباسم بالاخره تونست آب ببره؟! ...گفتن ام البنین نتونست آب ببره ....یه وقت دیدن ام البنین اومد جلو محمل رباب ... یه نگاه کرد ...گفت : رباب  عباسم رو حلال کن ... نتونست برای علی اصغر آب بیاره .....‌حسین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 519 زمان : نظرات (0)

ام البنین  ام البنین
ای امیرالمونین را یار ، یا اُم البنین
ای سراپا پاکیُ ایثار، یا اُم البنین
بهرِ فرزندانِ زهرا بعدِ زهرا مادری
از تو آید اِی علی را یار ، یا اُم البنین
از بُرد عباس میراثِ وفاُ عشق را
تا که شد سقاُو پَرچمدار ، یا اُم البنین
ام البنین  ام البنین
ای امیرالمونین را یار ، یا اُم البنین
چار فرزندِ تو در صحرایِ سُرخِ کربلا
چار شیرِ بیشۀ پیکار یا اُم البنین
ام البنین  ام البنین
چار فرزندِ شهیدَت گَشت تقدیمِ حسین
در زمینِ کربلا ، هرچار یا اُم البنین
ای امیرالمُونین را یار ، یاُ ام البنین
ای سراپا پاکیُ ایثار، یا اُم البنین
مَکتبِ تو مهربانی اُسوۀ تو فاطمه
داری از او همچنان آثار یا اُم البنین
ام البنین  ام البنین
نِدای ام البنین یا حسین
حسین....


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 651 زمان : نظرات (0)

ازخون جوانان حرم لاله

خدا لاله  دمیده

بابا به حرم آمده با ناله

خدا ناله ولی قد خمیده

گوید یارم نیامد

کس کارم نیامد

علمدارم نیامد

خدایا چه کنم،حالا،که من گرفتارم نیامد

بایدم اینطوری شروع بشه روضۀ ام البنینامشب، شب یه خانمی که از بچگی هر وقت روضه شنیدیم اسم تو رم شنیدم  الله اکبر  چند تا روضه هست از بچگی تو ذهن ما مونده  یادتونه میومدن در خونه میگفتن به مادرت بگو روضۀموسی ابن جعفر ع داریم  به مادرت بگو سفرۀ امام حسن ع داریم  اما دست از پا نمیشناخت وقتی یکی میگفت روضۀ ام البنین داریم   مادرمون بعد روضه بر میگشت ، یه کیسۀ کوچیکی همراش بود یه سیبی  نون و پنیری  سبزیی توش بودسفرۀ امام حسن که همش سبز بود  اما صدا میکرد بیرون نرو  هرکدومتون یه لقمه بخورید " چیه مادر؟  برا سفرۀ ام البنین

من با لقمۀ نون تو بزرگ شدم ام البنین

من ریزه خوار سفرۀ آقازادتم ام البنین

من پیرو گریه های توام ام البنین

یه جوری گریه می کرد ، مروان قسی القلب وایمیستاد انقد زار میزد به گریه ش  نمی دونم چطور گریه می کرد  هی زیر لب میگفت آخ حسین برات بمیرم

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 343 زمان : نظرات (0)

ام البنین فرشتۀ مهر وفا
ام البنین مادر مهربونیا  
ام البنین دلش به شور شین
ام البنین ذکر لبش دم همه دم حسین
می گفت به عباس پسر ارباب تو حسین
تو شبهای غربت و غم مهتاب تو حسین
ام البنین فرشتۀ مهر وفا
ام البنین مادر مهربونیا   
یه کاروون برگشته اما بی سپاه
یه آسمون ستارۀ بدون ماه
براش خبر آوردن از کربلا
از علقمه ، از ماه نخلستونا
از سرایی که رفت روی نیزه ها
میگفت چهارتا پسرم فدای نور عینم
میگفت به زینب عزیزم  بگو کجاست حسینم
ام البنین فرشتۀ مهر وفا
ام البنین مادر مهربونیا   
زینب حالا دار میده شرح سفر
با اشک میگه از چل تا شام بی سحر
غریبونه گلای یاس چیدن
ماه من به خاک خون کشیدن
پیش چشام ، حسین سر بریدن
پیشونی حسینم  با سنگاشون شکستن
سر ابوالفضل تورو به روی نیزه بستن

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 526 زمان : نظرات (0)

دگر این کاروان یاسی ندارد
کاروان داره میاد سمت مدینه،ام البنین منتظره
دگر این کاروان یاسی ندارد
که با خود شور و احساسی ندارد
بیا ام البنین برگشته زینب
بیا استقبال زینبت، بیا دختر امیرالمومنین رو به آغوش بگیر
مادر،برگشته از رسالت انجام دادم ....
آنقدر به ما سنگ زدن ، بی بی .... بی بی ......
بیا ام البنین برگشته زینب
ولی افسوس عباسی ندارد....
چی صدا زد بی بی ام البنین؟
مخوان از ماه مقطوع الیدینم
مزن آتش به جان ای نور عینم
مخوان از ماه مقطوع الیدینم
زینب من یه سوال دیگه دارم
چه شد در کربلا هستی زهرا
حسینم وا حسینم وا حسینم ....
یه جواب داده خانم زینب ، مادر ، ام البنین ...
دلم را تا ابد در خون کشیدن
حسینم را به مقتل سر بریدن


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1146 زمان : نظرات (0)

آنكس كه زهرا عشق را كرده نثارش

و آن مادری كه عشق گردیده دچارش

آنكس كه بیت خالی از زهرای ِ مولا

رونق گرفت از مهر و لبخند ِ بهارش

آنكس كه زینب یافت بعد از مادر ِ خود

در گرمی ِ آغوش و دستانش قرارش

آنكس كه مادر شد حسین و مجتبی را

با چادر ِ خاكستری و وصله دارش

عاشق نه تنها بلکه خود عشق آفرین است

یعنی عزیز فاطمه، اُم البنین است

عالم به خاک افتاده ی اُم البنین است

مهر و وفا سجاده ی اُم البنین است

راه رسیدن بر مقامات و کرامات

راه ادب از جاده ی اُم البنین است

هر کس که مست کربلا شد، شک ندارم

با معرفت از باده ی اُم البنین است

آنقدر که روز قیامت روز روز  ِ

زهرا و دست زاده ی اُم البنین است

روز جزا چشمم به احسان ابالفضل

گویم که یا زهرا تو را جان  ابالفضل

لیلی ِ دل ِ ما قمر بنی هاشم ِ... طرف چند شب مدینه بود،سر قبر اُم البنین نرفت،گفتن:چرا نمیری؟ فقط ائمه ی بقیع؟ می گفت:اونها امامند این خانم مأموم. روز آخر كه می خواستن محرم بشن دیدن سراسیمه با گریه،حال خراب داره از بقیع میآد.كجایی نیستی همه منتظرن؟سر قبر اُم البنین بودم. چی شد می گفتی مأموم ِ كه؟ گفت:دیشب قمر بنی هاشم علیه اسلام رو خواب دیدم، با من خیلی سرد برخورد كرد،روشون رو اون ور كردن،گفتم:آقا من چكار كردم؟ فرمود:مدینه میآی،سر قبر مادرمن نمیآی.

دامان پاکش ماه و اختر پروریده

عباس و عثمان،اون و جعفر پروریده

جاه و جلالش بین که از شاه ولایت

بر خلق عالم چهار سرور پروریده

از شیر حق آورده بچه شیر اما

با شیر خود شیر دلاور پروریده

هر چند آورده به دنیا چار آقا

اما خودش گوید که نوکر پروریده

بعد از فراق و داغ زهرای شهیده

اولاد زهرا مثل او مادر ندیده

هر چند چندین سال از عاشورا گذشته

طی شد پس از آن عمر بانو با گذشته

بالین شام احتزارش خیس از اشک

سیر مصیبت می نماید تا گذشته

یادش که می آید کنار آب و بی آب

با مشک آب، آب از سر دریا گذشته

آنقدر غرق روضه ی گودال و خیمه است

زود از کنار روضه ی سقا گذشته

گوید به زیر لب نه تنها جان سقا

عالم فدای موی فرزندان زهرا

جاریست اشک از لابه لای پلک هایش

این لحظه ها از جوهر افتاده صدایش

بانو سکینه در کنار مادر خویش

دارد تلاوت می کند یاسین برایش

سمت در حجر است چشمان سفیدش

بر سینه مانده دستهای بی عصایش

خیلی تقلا می کند برخیزد از جا

در پیش زهرا و علی و بچه هایش

در اوج گریه گفت با لبخند شادی

بانو قدم بر روی چشم من نهادی

خوش اومدی خانوم،خوش اومدی حسین،خوش اومدی آقا جان...

شکر خدا جان دادن من این چنین بود

حسن ختام ِ مادر ِعباس این بود

خانوم

اسباب زحمت شد عیادت کردن از من

عذر زحمات،بالا سر بچه ام هم رفتی،با این حال ِ خرابتون

اسباب زحمت شد عیادت کردن از من

پس لایق لطف شما اُم البنین بود

من قدرت برخواستن از جا را ندارم

مثل كی شدم؟

چون من تن عباس هم روی زمین بود

بچه ام هم نتونست جلوی پات بلند بشه خانوم،البته اون دست نداشت،اولاً شما رو ندید خانوم،اما اینقده میدونم بچه ام خوشحال شده

من قدرت برخواستن از جا را ندارم

چون من تن عباس هم روی زمین بود

دار و ندارم چهار فرزندم فدا شد

شرمنده که دار و ندار من همین بود

عمری به عباس جوانم غبطه خوردم

ای کاش در کرب و بلا جان می سپردم

در طول عمر، هر كسی رو از بازماندگان كربلا می دید،هی می گفت:جان ِ فاطمه عباسم رو حلال كنید،بچه ام تلاش خودش رو كرد،عباس كم نذاشت،دیگه نشد،مادرش بمیره، از شما خجالت كشید،خوب شد خیمه نیاوردنش،ای وای بچه ام اباالفضل... خانم من شرمنده ام بچه ام نتونست به خیمه برسه

در علقمه افتاد مشک پاره پاره

من اینطوری شنیدم،اولم باورم نشد

در علقمه افتاد مشک پاره پاره

نتیجه

دل کند در خیمه رباب از شیر خواره

شما امشب فریاد بزنید، گریه كنید،اُم البنین یه جوری ناله میزد،مروان به حالش گریه می كرد،اون جوری گریه كنید

در علقمه افتاد مشک پاره پاره

دل کند در خیمه رباب از شیر خواره

شش ماه با فریاد هل من ناصر آنگاه

افتاد بر روی زمین از گاهواره

شرمنده بی عباس، تنها شد حسینت

آتش کشید از خیمه ی زینب شراره

معجر به غارت رفت دور از چشم عباس

خون می چکید از چشم و جای گوشواره

اُم البنین صد بار از شرمندگی مُرد

چرا؟

ای کاش عباسم به خیمه آب می برد

اُم البنین فقط و فقط،فكر آب رسوندن به خیمه بود،اما تو خیمه چه خبر؟ هم می گفتند: بابا...

گر نشد آب میسر گردد

گو عمو خود به حرم برگردد

اصلاً ما تشنه نیستیم،برو بیارش،اصلاً ما آب نمی خواهیم،كی تشنه است؟ما آب نمی خواهیم،برو بیارش.

بیا برگرد خیمه ای کس و کارم

من و تنها نگذار ای علمدارم

آب به خیمه نرسید فدای سرت

حسین قامتش خمید فدای سرت

نمیدونم اُم البنین بهت گفتن یا نه؟این روضه هارو بشیر برات گفته....خانم جان! اُم البنین روضه های عباست برای تو افتخارت پیش فاطمه است،كه وقتی می بینه با عباسش چه كردن جلو فاطمه رو سفیدتر میشه،هر چند اُم البنین از ستاره های عالم درخشان تر ِ نزد خدا،اینقدر این خانم آبرو داره. اما بی بی جان من می خوام یه روضه بخونم،شما برای فاطمه روضه بخون،بی بی روضه ی شما رو گوش كنه،اینها هم روضه گوش كنند. میگه:دیدم مردم همه یه جا جمع شدن،یه عده دارن صوت و كف می زنند،جلو رفت دید همه دارن از هم سئوال می كنند،دیدم یه كسی سوار بر مركب،موی اسبش رو به زلف یه سر بریده گره زده، هر چی سر مركب پایین میاد،صورت روی زمین میخوره،همه جای ِ این صورت زخم ِ،اما معلوم ِصاحب ِ این سر، جوان ِ،رشید ِ،سوار سر رو بالا گرفته،یه نفر گفت:این سر ِ كیه؟ با افتخار گفت:عباس ِ...ای حسین.....

دیگر مرا ام البنین نخوانید

زیرا که من دیگر پسر ندارم

خانوم جان اگه بچه ام توی علقه موند، خودش هم خیلی ناراحت شد

افتادم رو زمین خیلی بد شد

به من امید بسته بودن فكر می كردن من به خیمه میرسم

روی خاکا همین خیلی بد شد

جلو زهرا..

برا اُم البنین خیلی بد شد

حیف شد به خیمه نرسیدم

حیف شد رقیه رو ندیدم

 

تعداد صفحات : 9

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 185
  • آی پی دیروز : 649
  • بازدید امروز : 1,611
  • باردید دیروز : 5,809
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 50
  • بازدید هفته : 1,611
  • بازدید ماه : 104,154
  • بازدید سال : 1,146,295
  • بازدید کلی : 19,652,123