ای وای بر من تا گرفتاری ندارم
با تو كه خلقم كردهای كاری ندارم
هر بار كه میآیم اینجا هم برایت
چیزی به غیر از حرف تكراری ندارم
میخواهم از تو كه مرا فوراً ببخشی!
از این دُرُشتی كردنم عاری ندارم
طوری طلبكارانه میآیم به سویت
گویا به تو اصلاً بدهكاری ندارم
میدانم از من، تو بدت میآید امّا
ردّم كنی دیگر كس و كاری ندارم