سالها آب شدم سوخت ز پا تا به سرم / آخر ای زهر جفا شعله زدی بر جگرم
کشت منصور ستم پیشه ز بیداد مرا / کاش میکرد دمی شرم ز جد و پدرم
دلِ شب بود که دشمن به سرایم آمد / برد از خانه برون وقت نماز سحرم
سالها داغ بنی فاطمه را می دیدم / کس ندانست که یک عمر چه آمد به سرم
من جگر پاره ی زهرایم و باید به چه جرم / عوض گل جگر پاره برایش ببرم
بارها تیغ کشیدند و پی کشتن من / بارها سیل بلا بود به موج خطرم
دشمن آن لحظه که بر خانه ی من آتش زد / یاد و آمد ز غم مادر نیکو سیرَم
دل شب خصم مرا برد به قصر منصور / یاد بزم یزید آمد و از تشت زرم
ای دل از تربت بی شمع چراغش پیداست / که چو جد پدرم ز همه مظلوم ترم
واغربتا واغربتا
آسمان است زمین دور سرش می گردد / آفتاب است قمر خاک درش می گردد
این قد قامت افتاده درخت طوبی است / این محاسن به خدا آبروی دین خدا است
این حرم خانه ی زهراست مسوزانیدش / این حسینیه ی دنیاست مسوزانیدش
شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید / پسر فاطمه را پای پیاده نبرید
پیرمرد است خمیده است عصا بردارد / آی نامرد تو بگذار عبا بردارد
ببرید از وسط مردم نه / هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه
بگذارید لبش یاد پیمبر بکند / وسط شعله کمی مادر مادر کند
از مسیری ببریدش که تماشا نشود / چشمی از این در همسایه بر او وا نشود
اصلا این مرد مگر پای دویدن دارد / پیرمردی که خمیده است کشیدن دارد
شعله ی تازه به چشمان غمینش نزنید / آسمان است در این کوچه زمینش نزنید
شاید این کوچه همان کوچه ی زهرا باشد / شاید این کوچه ی باریک هم آنجا باشد
شاید این کوچه هم آنجاست که زهرا افتاد / گر چه هم دست به دیوار شد اما افتاد
این قبیله همگی بوی پیمبر دارند / در حسینیه ی خود روضه ی مادر دارند
وای مادرم وای مادرم
شبانه دشمنانم چو رسیدن / غریبیم چو در کاشانه دیدن
میان کوچه با پای برهنه / مرا هم مثل حیدر می کشیدن
در آن ساعت که با پای برهنه / پیاده پشت مرکب می دویدم
به یاد راه شام عمه جانم / زدیده خون دل می چکیدم