+میخوام روضه یک مدافع حرمی بخونم که شرمنده شد... میخواد با رباب حرف بزنه...
نشد که آب بيارم، رباب شرمنده
عروس فاطمه و بوتراب شرمنده
به وقت گفتن لالا به روى گهواره
اگر چکيد ز چشمانت آب شرمنده
به گوش اصغر تشنه بگو عمو نرسيد
بگو که گفت عمويت بخواب شرمنده
+شب تاسوعا رسید...ای اهل حرم منتظر نباشید میر علمدار نیامد... رباب میدونم این حرف رو تو نمیزنی اما دارم برا دل خودم میگم...
نگو چرا نرسيد آب بر لب طفلم
که غير اشک ندارم جواب شرمنده
+ یه پیغام هم برا دخترا دارم خودت باید بهشون برسونی...
به دختران حرم هم بگو که سقا گفت
اگر شديد اسير طناب شرمنده
ميان علقمه بى مشک و دست افتادم
نخورد گرچه لبم هم به آب، شرمنده
+میدونی چرا؟ آب و به لب هاش نزد ولی باز هم شرمنده بود
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصویرش
اگر که بعد من آقای من در آن گودال
محاسنش شود از خون خضاب؛ شرمنده
السلام علی الخد تریب السلام علی الشیب الخضیب