کنار سجاده نشسته ، همیشه سرگرم دعاشِ
یه بغض کهنه تو گلوشِ،یه حسی تولحنِ صداشِ
با یادِ کوچه ، گریون میشه
باز واسش دنیا زندون میشه
اشکِ چشماش ، می ریزه پشت در
تا می بینه ، آتیش و خاکستر
رویِ لبهاش ، وای مادر
یا شِیخُ الا ئمه ..... یا شِیخُ الا ئمه .....
امون از ، این سنگ مزارش
کسی نیست ، این شبها کنارش
بمیرم ، خیلی سوت و کورِ
بقیع و این گرد و غبارش
با یادت ، چشمام خون میباره
خاکِ تو رنگ غربت داره
ما یه روزی صحنت رو میسازیم
تویِ صحنِ تو روضه میندازیم
یا شِیخُ الا ئمه ..... یا شِیخُ الا ئمه .....
رسیدن بالایِ سرتو ، سوزوندن تا بالُ پرتو
گذاشتن روی سینه تو دوباره داغِ مادرِتو
با دست بسته تنها موندی
زیرِ لب تو روضه میخوندی
السَلام ای ، سرهایِ بی پیکر
السَلام ای ، ساقیِ آب آور ، اِی بی سر
یا شِیخُ الا ئمه ..... یا شِیخُ الا ئمه
آخرین ارسال های انجمن