رو قلبم داغ تن بی کفنت مونده
تنهایی پیرهنت پیرهنت مونده
بیا و نزار اینقدر که چشمم به در باشه
نزار این دل تنها ازت بی خبر باشه
به یاد لباتم من، با چشمای بارونی
به اندازه ی دنیا، دلم خون میدونی
ای جان زینب
ای تنها همسفرم، همسفرت هستم
امشب من منتظرت منتظرت هستم
سر تو روی نیزه دل من رو می سوزوند
لبات تکون میخورد رو نیزه قران میخوند
تو کوچه ها چشمامو به چشم تو میدوختم
با هر قدم می میردم با هر نفس می سوختم
ای جان زینب
به یاد لباتم من، با چشمای بارونی
به اندازه ی دنیا، دلم خون میدونی
از تل زینبیه تا بغل گودال
با دست و پا زدنت بردی منو از حال
تو رفتی و از خیمه من اومدم دنبالت
تا دیدمت افتادم کنار اون گودالت
تو خاک و خون می غلطید
تن نیمه جون تو
توی دستاشون دیدم
سر غرق خونت رو
ای جان زینب