این سحر بوی جدایی دارد ای داد
خاطرات مادرم شد زنده در یاد
بعد مادر بوده ام دلخوش به بابا
تازه شد زخم یتیمی داد بیداد
بی تو من پاییزم، ای بهار زینب
بی قرارم کردی، ای قرار زینب
غربتت سوزاندم، ای غریب کوفه
ای که دادی زهرا، در میان کوچه
قامت مادر خمیده
رنگ رخسارش پریده
از نفس افتاده زیرا
بس به دنبالت دویده
مهربان بابای خوبم
این خداحافظ سلام به بی کسی شد
چون سرآغاز غم و دلواپسی شد
چهره ی غمدیده ات را تا که دیدم
ناله ها در سینه ی من چون بسی شد
دست لطفت بابا، گرم و چون پر پینه
این جماعت دادند، پاسخت با کینه
خانه ات آباد ای، شاه از حق محروم
مادرم هم می گفت یا علی مظلوم
تو امیرالمومنینی
چشم هستی بر زمینی
جای تخت پادشاهی
سهم تو خانه نشینی
مهربان بابای خوبم
آید از کوفه صدای آه و ناله
ناله از داغ دل و احوال لاله
رد خون از مسجد اما تا به خانه
در دل زینب یتیمی شد حواله
ای هلال زینب، غرق در خونابی
زاده گاهت کعبه، کشته ی محرابی
بر دل بی تابم، تو قراری بابا
فزت رب الکعبه، رستگاری بابا
می هد این دل گواهی
می شوی امشب تو راهی
از برای دلخوشیم
بر نگاهم کن نگاهی
مهربان بابای خوبم