سائلی بی دست و پایم راه را گم کرده ام
عبد کوی هل اتایمراه را گم کرده ام
بس که دوری جستم از این بارگاه با صفا
آستان صاحب درگاه را گم کرده ام
آشنایم، نیستم از فرقه ی بیگانگان
چند روزی دلبر دلخواه را گم کرده ام
دردهایم را نگفتم چند گاهی با طبیب
شد دلم بی غمگسار و چاه را گم کرده ام
قدر عشقت را ندانستم، شدم مشغول خویش
خیمه ی زیبای ثارالله را گم کرده ام
ای یگانه تکسوار پهن دشت انتظار
شرمسارم، حجت الله را گم کرده ام
گوش جان نسپرده ام بر یا لثارات الحسین
راه قرب کوی آن خونخواه را گم کرده ام
کربلا کوته ترین راه است تا درگاه دوست
با که گویم این ره کوتاه را گم کرده ام