آروم بگیر جان رباب ای
علاج تو یه قطره آبه
عطش نمیزاره میدونم
یه لحظه چشم تو بخوابه
میبینی اصغرم مادرت حیرونه
خواهشم از خدا یه قطره بارونه
تشنهٔ مادر ناله کمتر کن
آسمون، لبهاش و کمی تر کن
ای علی اصغر
+همه خیمه ها رو گشتن، یکی یکی دنبال یه ذره آب پیدا نکردن، بابا اومد بچه رو برد، بچمو بدید ببرم سیراب کنم برگردونم....
-قرار بی قراره بابا
با تاولای دور لبها
با چشمای شبیه دریا
نمک نزن به زخم سقا
پلکات و اینقدر بی رمق هم نزن
+هوای کربلا داغه داغه، آدم تشنه داغه داغه، حسین به اندازه همه شهدای کربلا تشنه اس، چون امام تشن هاس، هرکدوم هر چقدر تشنه هستند، ابی عبدالله به اندازه همشون تنهایی تشنه اس، هر کدومشون هر چی وجودشون داغه حسین تنهایی به اندازه هموشون داغه، اما دید علی وقتی نفس میکشه هُرم نفس علی صورت بابا رو داغ میکنه....
-پلکات و اینقدر بی رمق هم نزن
آتیش نفست به این قلبم نزن
گریه نکن ای طفل بی شیرم
وقتی میلرزی بابا میرم
سه شعبه اومد و غم آورد
تا که به پاره دلم خورد
فقط خدا نخواست وگرنه
بابا هم از غم تو میمرد
سه شعبه آمد و قلب من شد کنده
+صبر کن به توضیح بدم، خنده چند جور داریم، یه وقتی یکی میخنده فقط لبش میخنده، یه وقت یکی میخده میگن چشماش هم میخنده، یه وقت یکی میخنده میگن همه اعضا صورت میخنده، اما امشب میخوام یه خنده جدید بگم....
سه شعبه آمد و قلب من شد کنده
غیر لب هات بابا حنجرت می خنده
+هم لبت میخنده هم حنجرت علی... لشکر شروع کردن هلهله کردن، حرمله هدف زد، شروع کردن هلهله کردن، راوی میگه دیدم ابی عبدالله یه نگاه به لشکر، صدای هلهله بلنده، یه نگاه به علی، آروم عبا رو کشید رو علی خواست برگرده دید رباب جلو خیمه ایستاده، چشم میندازه علیم کو؟ کی میاد؟ خواست برگرده سمت خیمه دید رباب ، برگشت سمت میدون دید لشکر؛ لشکر دیدن حسین حیران شده، دور خودش میگرده.....
حسین.....
+اومد پشت خیمه ها با غلاف شمشیر یه قبر کوچلو کند،گفت تا مادرش ندیده بچه رو به خاک بسپارم، علی رو گذاشت تو خاک، مشتش پر کرد از خاک، دید یکی صدا میزنه حسین... علی اصغرم فدات، اما حسین جان صبر کن منم مادرم یه بار دیگه بچمو ببینم.....
+هر کجا نشستی با همه وجودت فریاد بزن یا حسین....