میکشد سوز آهت غربت در نگاهت
ای که شد دشمن تو سپاهت
خانه ات هم شده قتلگاهت
من فدای درد و آهت
قبر بی شمع و چراغت
ای حسن جان ای حسن جان
ای که در کودکی ها شکستی
محرم راز زهرا تو هستی
بار غم را کشیدی
از همه دل بریدی
کس ندیده است آنچه تو دیدی
از همان کودکی مو سپیدی
تا که سیلی زد نشانه
گم شد آنجا راه خانه
ای حسن جان ای حسن جان
پاره های جگر بر لبت بود
غصه ات غصه ی زینبت بود
گرچه جان میسپاری
خرده ای زخم کاری
این شب آخر روضه داری
تو برای حسین بی قراری
من فدایت ای برادر
بی کفن ماندی تو آخر
ای حسن جان ای حسن جان
ای که از همدمی بی نصیبی
من ندیدم شبیهت غریبی
میکشد سوز آهت
غربت در نگاهت
ای که شد دشمن تو سپاهت
خانه ات هم شده قتلگاهت
من فدای درد و آهت
قبر بی شمع و چراغت
ای حسن جان ای حسن جان
آخرین ارسال های انجمن