وقتی سفیر پیامبر(ص) در حوالی شهر شام به صحرای موته رسید. از قضا به حاکم موته شرجیل بن عمروقصان که به شکار به صحرا آمده بود، برخورد کرد. چون سفیر پیامبر(ص) را دید از او سوال کرد: کیستی؟ از کجا آمده ای؟ به کجا می روی؟ او گفت: از مدینه آمده ام، از پیغمبر آخرالزمان نامه دارم و به سوی پادشاه شهر شام میروم تا که او را به دین پیغمبر دعوت نمایم. شرجیل ملعون در غضب شد و دستور داد تا او را بگیرند. ظالمان او را گرفتند و نامه پیغمبر را پاره کردند و سرش را از بدن جدا کردند. تا این خبر به رسول اکرم (ص) رسید آن حضرت برآشفته شدند و حمّیت او به حرکت درآمد و پسر عمّ خود جعفر طیار را طلبید، همراه چهار هزار سوار به طرف شرجیل حاکم موته فرستاد به جهت انتقام سفیری که بی گناه کشته شد.
اشاره گریز: جان به قربان آن سفیری که مولایش نیز مانند او غریبانه به شهادت رسید.
منبع: کتاب گریز های مداحی