این کیست، این که محو تماشای خود شده
پیش از ظهور، مادرِ بابای خود شده
در بی زمانِ مانده به میلاد، سر بلند
از امتحانِ روشن فردای خود شده
دل من در پی واژه بی خاتمه بود
اولین واژه آمد به نظر فاطمه بود
با سیزده مناره خدا را صدا زده
قد قامت بلند مصلّای خود شده
منظومه های شمسی او بی نهایتند
گرم شکوه دیدن ژرفای خود شده
عقل فرشته ها که به جایی نمی رسد
خود پاسخ شگفت معمّای خود شده
حالا علی برای علی جلوه کرده است
آئینهی تلألؤ همتای خود شده
اصلاً خدا هر آنچه که می خواست، او شده
او کیست این که حضرت زهرای خود شده
اشراق آسمانی راز تبارک است
شام نزول سوره کوثر مبارک است
دل می بری غزل غزل از این ترانه ها
شیواترین عزیزترین مادرانه ها
با جذبه های چادرِ خورشید دوزی ات
گل می شوند غنچه به غنچه جوانه ها
تسبیح را به دست بگیر و ببین که باز
معراج می روند همین دانه دانه ها
با آیه های سوره قدر آمدی که ما
ایمان بیاوریم به آن بی نشانه ها
هر صبح با سلام پیمبر طلوع توست
تنها بهانهی پدرت از بهانه ها
آتش گرفت اگر تن تب دار من چه غم
نورِ دعای نورِ تو سر زد به خانه ها
یا نور ، فوق نور ، علی نور ، نورِ نور
خورشید می شویم از این جاودانه ها
ای کاش زیر سایه سادات جا کنیم
نان می خوریم و حق نمک را ادا کنیم
سرو آمدی که پایِ علی سروری کنی
اصلا رسیده ای که علی پروری کنی
با خطبه ات حماسه ای از واژه ها شکفت
شاید زمان آن شده پیغمبری کنی
تو از خودت برای خدا خرج می کنی
تا پاسداری از شرف سنگری کنی
که ریشه ولایت از آن آب می خورد
تا سایه ای بگیرد و حق گستری کنی
نهج البلاغه خوان مدینه، طنین تو