مرد جوون شده قد کمون
دلش در تب ناله است
دلش غرق خون، غمش بی کرون
چشاش باغی از لاله است
خدا میدونه سینه ای پر شرر
از غصه و غم ها داره
یه عمره که غصه های فاطمیه
توی دلش جا داره
روی خاک های حجره
داره میزنه پرپر
با حال پریشونش
همه اش میگه وای مادر
غریب آقام، واااای
با چشمای تر میگه از سفر
پریشون و بی تابه
چه خشک لباش کبود نگاش
آخه تشنه ی آبه
هم آب میشه آروم آروم
از سوز زهر مثل یه شب پیکرش
هم شبیه پروانه ای
از داغ دل میسوزه بال پرش
تو اون هلهله آقا
هی میگه زیر لب
به یاد شام کوفه
امون از دل زینب