شبی که من جا موندم و
وجودم ماتم گرفت
صدات زدم نشنیدی و
تنها شدم گریم گرفت
هر کاری کردم گریه نکنم نشد
خواستم به لبهات بوسه بزنم نشد
تار میبینم سرم سنگینه
عجب دستی داشت خیر نبینه
بالا سرم رسید و گفت
کجا میخوای فرار کنی
موهام هی کشید و گفت
حالا میخوای چیکار کنی
هر چی دوییدم تا که برسم نشد
انقدر که هق هق بود تو نفسم نشد
بیابون بود و منه سرگردون
با اون بی رحم نامسلمون
تار میبینم سرم سنگینه
عجب دستی داشت خیر نبینه
زهرا اومد کمک ولی نشد برام کاری کنه
دشمن نزاشت که مادرم ازم پرستاری کنه
مادر میخواست آرومم کنه نشد
موهام و اومد شوونه بزنه نشد
پای چشمام گل آتیشه
دیگه تا زندم خوب نمیشه
هر کاری کردم گریه نکنم نشد
خواستم به لبهات بوسه بزنم نشد
تار میبینم سرم سنگینه
عجب دستی داشت خیر نبینه