کن به پا ای دل ناله و زاری
رو به مولا کن از پی یاری
جسم بی جان عزیز جان زهرا
رو بام خانه اش افتاده تنها
بر شراره حاصل او
خنده میزد قاتل او
وا غریبا وا اماما
شد به غربت از او پذیرایی
کوثر زهرا شد تماشایی
روی خاک افتاده جسم اطهر او
گو یکی آرد کفن بر پیکر او
نور چشمان ترش کو
مادرش کو خواهرش کو
وا غریبا وا اماما
شمع جانش شد قطره قطره آب
تا نسوزد او دیگر از آفتاب
در کنار کبوترها رسیدن
با پر خود روی او سایه کشیدن
شعله بر جانم کشیده
ماتم آن سر بریده
وا حسینا