وقتی که تو نیستی با اشکام حرف میزنم
با زخم دستام و زخم پام حرف میزنم
با زخم پهلوم و زخم صدام حرف میزنم
هی زخم تن آروم بگیر، هی زخم سر طاقت بیار
هی زخم دل چیزی نمونده تا سحر طاقت بیار
طاقت بیار میاد بابا، طاقت بیار میاد کم کم
طاقت بیار میاره از بهشت مرهم
طاقت بیار رقیه............
وقتی میاد عمه اشکامو پاک می کنه
میخندم آروم شه دردامو خاک می کنم
وقتی تنها میشم ناله غمناک می کنم
ای پای پر از آبله، ای جا مونده از قافله
ای زخم تازیونۀ دست سنان و حرمله
طاقت بیار تموم میشه، مهمون من عموم میشه
این زخما پیش زهرا آبروم میشه
طاقت بیار رقیه............
راستی گفتم بابا با اشکام خندیدن
توی بازار خیلی خواهرهام ترسیدن
کاشکی من میمردم دور سرت رقصیدن
وای طعنه ها کشته مرا، وای خیلی آزار دیدم و
وای گوشوارم گوش یه دختر توی بازار دیدم و
چیزی نمونده از گوشم، چیزی نمونده از گیسوم
مثل مادربزرگ شد، پهلو و بازوم
طاقت دیگه ندارم، بابا بیا کنارم
بابا حسین من الذی ایتمنی....