زهرا همان که در سحر آفریدنش
گفته خدا تَبارَکَ بر وجه احسنش
زهرا همان که عطر خداوند می وزد
هر روز پنج مرتبه از باغ سوسنش
زهرا همان که بر دل پیغمبر خدا
جان دوباره می دهد از شوق دیدنش
از ابتدای خلقت خود از همان ازل
دارد نگین عشق علی را به گردنش
دیگر از این چه مرتبه ای با شکوه تر
باشد بزرگ کرب و بلا طفل دامنش
حَتَّی تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهَا* حکایتی ست
از عاشقانه های سحرهای روشنش
بی شک منا و مکه دگر محرمی نداشت
پنهان نبود اگر ز نظر خاک مقدنش
روز حساب توشهی ما عشق فاطمه ست
ما را بس است خوشه ای از فیض خرمنش
آمد که روشنی بدهد آفتاب را
بخشد به چشم تار جهان نور ناب را
باران و رود و چشمهی و دریا به نام اوست
مهریه اش نموده خداوند، آب را
اصلاً تمام جنت و دوزخ به دست اوست
داده به او شفاعت روز حساب را
با شرط حب فاطمه و آل فاطمه
پاداش می دهند قیامت، ثواب را
از سرّ نام فاطمه این نکته روشن است
برداشته خدا ز محبش عذاب را
حتی به پیش سائل اعمی محال بود
بردارد از مقابل چهره نقاب را
بی حرمتی به ساحت قدسی فاطمه ست
هر کس که زیر پا بگذارد حجاب را
آری برای فاطمیون این وقار ماند
با نور چادری که از او یادگار ماند
وقتی که هست چهرهی حیدر مطاف او
در خانه است مسجد او اعتکاف او
چرخ تمام کون و مکان سنگ آسیاش
سر رشتهی زمین و زمان در کلاف او
در پیش چشمهاش چه دنیا حقیر بود
بوده به بوریا و سفالی کفاف او
چیزی نخواست فاطمه از ثروت جهان
یعنی بس است پیرهن دستباف او
جلوه گر نهایت ایثار فاطمه ست
انفاق رخت و جامه ی شام زفاف او
باغ حضور غرق گل یادِ فاطمه ست
روح نماز و مسجد و سجاده فاطمه ست
تنها مدینه نه، همهی عالم وجود
روشن ز سجده های سحرزاد فاطمه ست
آنکس که در نهایت اخلاص و بندگی
ایمان به پای چادرش افتاده فاطمه ست
آن بانویی که بعد نبی با حماسه اش
درس وفا به اهل ولا داده فاطمه ست
قبرش اگرچه شمع و رواقی نداشته
قم، تا ابد مدینهی آباد فاطمه ست
یعنی به پای بوسی آئینه اش بیا
آه این ضریح پنجره فولاد فاطمه ست
هستی ماست نوکری اهل بیت او
خیرالعمل محبت اولاد فاطمه ست
این انقلاب فاطمی است و حسینی است
با رهبری که آینه دارِ فاطمه است
* حسن بصرى كه يكى از عباد و زهاد دنياى اسلام است درباره فاطمه زهرا عليهاالسلام مى گويد: به قدرى دختر پيغمبر صلى الله عليه و آله عبادت كرد و در محراب عبادت ايستاد كه تورمت قدماها پاهاى آن بزرگوار از ايستادن در محراب عبادت ورم كرد.