حجت کبریایی و سلاله ی پیمبری
شکوه قدر و هل اتی از جلوات کوثری
فروغ چشم فاطمه عزیز جان حیدری
تو که نسب هم از حسن هم از حسین می بری
مظهر علم داوری امام و پنجمین ولی
باقر آل احمدی، گل حسین بن علی
تویی کسی که گفته حق مدح تو و ثنای تو
دل بهشت می تپد برای تو برای تو
فرشته های آسمان به سجده پیش پای تو
فتاده جان به کف همه برای رو نمای تو
کار دم مسیح می کند نسیم گیسویت
چو خضر زنده ی ابد شود قتیل ابرویت
مدینه از قدوم تو شور و صفا گرفته است
چشم همه ز روی تو نور و ضیاء گرفته است
خوشا به آنکه دامنت به هر بلا گرفته است
ز چشم فاطمیّ تو درد و دوا گرفته است
دلم اگر چه ای شها به عید تو نشسته است
ولی به یاد غربتت گرفته و شکسته است
چهار ساله بودی و حاجی کربلا شدی
زائر زخم خنجر، حنجر تشنه ها شدی
به شام و کوفه دلغمین همسفر بلا شدی
تو با دل شکسته ی رقیه همنوا شدی
بار گران کشیده ای زخم زبان شنیده ای
تویی که روی نیزه ها سر بریده دیده ای
تویی سحاب رحمت و منم گیاه راه تو
منم که روسیاهم و خجل ز روی ماه تو
تو پادشاه حُسن و من سائل یک نگاه تو
بی کس و خسته آمدم به سایه ی پناه تو
چه می شود به من نظر بخاطر خدا کنی
چه می شود که عیدیم بقیع خود عطا کنی