شب گذشته کمی خوب شد سخن می گفت
برایم از خودش از حال خویشتن می گفت
از این که سنگ گرفته به معجرش به سرش
آخی مکه ای ها اول کاری که کردن این بزرگوارانو سنگ باران کردند
از این که سنگ گرفته به معجرش به سرش
و یک به یک همه اش را برای من می گفت
به اهل بیت پیامبر چقدر ایمان داشت
کنار ما سه تن از پنج تن سخن می گفت
برایم از همه اموال و مال داشتنش
برایم از کفنی هم نداشتن می گفت
دخترم میخوام یه چیزی بهت بگم به بابات روم نشد بگم، من دیگه همه چیزم و ثروتم و وسایلم و خرج اسلام کردم، یه بارم به بابای عزیزت نگفتم، گفت: مادر بگو چی میخوای، مادر من حتی یه کفنم ندارم، دلم میخواد یا ابا یا پیراهنشو که در نماز میخوند با اون نماز به جا می آورد، اونو موقع کفن کردن به تن من کنین؛ این کارم کردنا اما خدا از همه بالاتره رسول خدا سلام مارو به خدیجه خانوم برسونبگو تو همه مال و زندگی و هستیت رو دادی ما هم برات به همون اندازه و بالاتر دادیمیعنی بهت کوثر دادیم اما ما غیرتمون قبول نمیکنه تو بی کفن باشی...
برایم از همه اموال و مال داشتنش
برایم از کفنی هم نداشتن می گفت
درست مثل کسی که خودش خبر دارد
فقط حسین و حسن و حسین و حسن می گفت
فقط ذکرش همینا بود گفت بابات به من گفته خدا به من یه نوه هایی می ده از تو و علی؛ همه رو می دونست
کفن رسید به دستش ولی نشد خوشحال
آخه هر اولیا او انبیاء وقتی میخوان بمیرن باید برا حسین گریه کنن این که ام المومنینه یعنی ابراهیم علیه السلام این ام المومنینه، اما میگه
کفن رسید به دستش ولی نشد خوشحال
برایم از پسرم شاه بی کفنم می گفت
جبرئیل نازل شد حقت سلام می رساند این حله های بهشتی پنج تاست اولیش مال خدیجه خانومه، یا رسول الله دومی مال خودته، سومی هم مال دخترته، چهارمی مال علی پنجمی مال ولد این دو بزرگوار حسن
دخترم بباف دختر من پیروهن برای غریبی
به فاطمه ز حسین و ز پیروهن می گفت
آی حسین.....