نیست در زانوی من تاب و توانی، فاطمه
کاش میشد بیشتر پیشم بمانی، فاطمه
نیمه شب با سرفه های گاه و بی گاهت
دخترت را پای بستر مینشانی، فاطمه
گریه دارد میکند زینب از آن روزی که تو
حرف هایی را زدی با او نهانی، فاطمه
چندوقتی است هروقت کنارت میرسم
معجرت را روی صورت میکشانی، فاطمه
حرف رفتن میزنی شاید فراموشت شده
که برای زندگیم آب و نانی، فاطمه
سعی کن بهتر شوی من هم دعایت میکنم
آمینش را ولی باید بخوانی، فاطمه
شیشه ی عمر علی هستی عزیزمصطفی
جان من بالا،تو والاتر از آنی، فاطمه
آخرین ارسال های انجمن