رفیقان، رفیقان... بیایید، بیایید
شهیدان، شهیدان... بخوانید، بخوانید
بیایید، بخوانیم
بسوزیم، بباریم
بمیریم، بگوییم:
بی بی سلام....
رفیقان،رفیقان... بیایید، بیایید
شهیدان، شهیدان... بخوانید، بخوانید
بیایید، بخوانیم
بسوزیم، بباریم
بگرییم،بمیریم، بگوییم:
بی بی سلام....بی بی سلام...
مادر سلام...مادر سلام...
اسما میگه کنارش نشسته بودم،گریه میکردم.هی میگفتم سلام منو به پیغمبر برسون.یه وقت پسراش وارد منزل شدند.تعجب کردند.گفتند اسماء "ما یُنیم اُمُّنا فی هذه السّاعه..."مادر ما این موقع نمیخوابه.من همیشه میگم چرا اسماء مقدمه چینی نکردنه گذاشت نه برداشت گفت:"یَاابْنَیْ رسول الله لَیْسَتْ اُمُّکُما نائمَه..."مادر نخوابیده..."قَد فارَقَتِ الدُّنیا..."مادر از دنیا رفت.روایت میگه:اینا اومدن...امام حسن خودشو رو سینه ی مجروح انداخت،شروع کرد با مادر حرف زدن..."یا اُمّاه کَلِّمینی! با من حرف بزن.میگه یه وقت نگاه کردن دیدن امام حسین رفته صورت کف پای مادرش گذاشته هی میگه:"انا ابنُکِ الحُسَین..."من حسینتم.کأنّه اونجا داره به مادرش سلام میده
بی بی سلام...بی بی سلام